🍁تله فریب🍁
#پارت_هفتم
بهم نگاه کرد بیا آزادم کن الان بر میگردن .
تو هم زندانی هستی؟
به سمتش رفتم و کنار تختش ایستادم با دقت نگاهش کردم .
چشمهای مشکی و درشتی داشت صورتش خراشیده شده بود و کمی هم کبود شده بود.اما چهره ی زیبا و جذابی داشت.
گفتم:
- چرا صورتت زخمیه؟
- ببین داشتن منو میکُشتن.از دستشون فرار کردم.از اینجا هم فرار می کنم،تو رو هم نجات میدم نمیذارم مثل من بدبخت بشی
با خنده ادامه داد:
از اینجا که رفتیم به پلیس خبر میدیم بیان بگیرنشون .
+ کیا رو بگیرن؟
- شوهر بی غیرتم و رفیقاشو.
+ شوهرت میخواست تو رو بکشه؟
- نه اون سیا عوضی.اومد ساکت باش حرف نزن وگرنه تو رو هم کتک می زنن.
هیسس هیسس شروع کرد دور خودش چرخیدن.دستم رو روی دستش گذاشتم،شروع کرد به جیغ زدن وخودش را تکون دادن.
سریع پرستارو صدا کردم.
دو سی سی آرام بخش بیشتر نشه!
دو سی سی رو تزریق کردند و از اتاق بیرون رفتن. چند دقیقه جیغ زد وبعد صداشو پایین آورد. کیمیا داخل اتاق شد و گفت:
- چی شد؟تونستی باهاش حرف بزنی؟
با دیدن کیمیا در حالی که دندانهایش را روی هم فشار می داد.
-تو زنی؟به توهم می گویند زن؟همجنسات رو آزارمیدی.تو آدم نیستی...خودم تو رو میکُشم.تو یه آشغالی!
کیمیا دستم رو گرفت و از اتاق بیرون برد .
- رفتارش باهات چطور بود؟
افکارش پریشونه نمی تونه تشخیص بده فکر میکنه زندانیه و منم مثل خودش زندانیم
پروندش رو خوندی؟
کیمیا شونه ای بالا انداخت وگفت:
هنوز نه!به دستمون نرسیده اما ماموری
که آورده بودش،میگفت که از توی یک زیر زمین در حالی که بسته بودنش پیداش کردند.جنازه یه مرد هم اونجا بوده مثل اینکه شوهرش بوده.
در همین حد میدونیم،تا پروندش برسه
ببینیم چی شده و چه بلایی سرش امد است؟
✍️ یگانه راد
#پارت_هفتم
بهم نگاه کرد بیا آزادم کن الان بر میگردن .
تو هم زندانی هستی؟
به سمتش رفتم و کنار تختش ایستادم با دقت نگاهش کردم .
چشمهای مشکی و درشتی داشت صورتش خراشیده شده بود و کمی هم کبود شده بود.اما چهره ی زیبا و جذابی داشت.
گفتم:
- چرا صورتت زخمیه؟
- ببین داشتن منو میکُشتن.از دستشون فرار کردم.از اینجا هم فرار می کنم،تو رو هم نجات میدم نمیذارم مثل من بدبخت بشی
با خنده ادامه داد:
از اینجا که رفتیم به پلیس خبر میدیم بیان بگیرنشون .
+ کیا رو بگیرن؟
- شوهر بی غیرتم و رفیقاشو.
+ شوهرت میخواست تو رو بکشه؟
- نه اون سیا عوضی.اومد ساکت باش حرف نزن وگرنه تو رو هم کتک می زنن.
هیسس هیسس شروع کرد دور خودش چرخیدن.دستم رو روی دستش گذاشتم،شروع کرد به جیغ زدن وخودش را تکون دادن.
سریع پرستارو صدا کردم.
دو سی سی آرام بخش بیشتر نشه!
دو سی سی رو تزریق کردند و از اتاق بیرون رفتن. چند دقیقه جیغ زد وبعد صداشو پایین آورد. کیمیا داخل اتاق شد و گفت:
- چی شد؟تونستی باهاش حرف بزنی؟
با دیدن کیمیا در حالی که دندانهایش را روی هم فشار می داد.
-تو زنی؟به توهم می گویند زن؟همجنسات رو آزارمیدی.تو آدم نیستی...خودم تو رو میکُشم.تو یه آشغالی!
کیمیا دستم رو گرفت و از اتاق بیرون برد .
- رفتارش باهات چطور بود؟
افکارش پریشونه نمی تونه تشخیص بده فکر میکنه زندانیه و منم مثل خودش زندانیم
پروندش رو خوندی؟
کیمیا شونه ای بالا انداخت وگفت:
هنوز نه!به دستمون نرسیده اما ماموری
که آورده بودش،میگفت که از توی یک زیر زمین در حالی که بسته بودنش پیداش کردند.جنازه یه مرد هم اونجا بوده مثل اینکه شوهرش بوده.
در همین حد میدونیم،تا پروندش برسه
ببینیم چی شده و چه بلایی سرش امد است؟
✍️ یگانه راد