💢حیفا💢
دوشنبه,۳۰ بهمن ۱۳۹۶
⭕️در شبی زمستانی که بیشتر به #بهار پهلو میزد تا شبی از شبهای #بهمن که قاعدتا میباید سرد و سوزناک باشد، وقتی نمنم باران عابران پیادهروهای عریض #خیابان_انقلاب را به بازی گرفته بود و نه میبارید که خیسشان کند و نه نمیبارید که تکلیف ملت با هوا معلوم شود که آیا دو نفره است یا خیر، کج کردم سمت #پل_کالج که #کتاب تازه از چاپ در آمدهی #رضا_امیرخانی را بخرم و در آن یکی دو شبی که تهرانم، بخوانمش.
⭕️«ر ه ش» امیرخانی را از قفسه جلو و در دیدِ فروشگاه برداشتم و رفتم لابلای قفسهها چرخکی بزنم که چشمم خورد به کتابی با طرح جلدی مشکی که وسطش زن عربِ پوشیهداری بود با جمجمهای که بالای سرش گذاشته بود و اسمی داشت که در ظاهر هیچ ارتباطی با طرح جلد نداشت؛ #حیفا!
و پنج بار چاپ خورده بود. یعنی در این وانفسای کتابنخوانی، کتاب قابلی است و نتوانستم از کنارش بیتفاوت رد شوم.
⭕️خریدمش. خاصه که یکی دو هفته قبل، با عزیزی در مورد کتابهائی که دربارهی #یهود و #اسرائیل به فارسی نوشته یا ترجمه شده بودند حرف زده بودیم و زمینهی ذهنیام این بود که اگر کتاب قابلی بود، توصیه کنم آن عزیز را به خواندنش.
⭕️بعد نماز صبح فردای روزی که کتاب را خریده بودم، نشستم سر کتاب و چنان جذاب آمد که کم مانده بود وقت جلسهای که آنهمه راه تا #تهران را به خاطرش آمده بودم، بگذرد! و چنان جذبم کرد که در فاصلهی چند #ایستگاه_مترو از هتل تا محل جلسه و در فواصل بین نشستِ طولانیای که بخاطرش تهران بودم و بین دو نماز ظهر و عصر، دست از کتاب برنداشتم و عصر شد و جلسه تمام شد و رفتم نشستم در پارک روبروی سازمانِ محل برگزاری نشست و یکی دو قرار از قرارهای عصر را به هم زدم تا در تهرانِ زمستانیِ نمناک از باران، داستان جاسوسهی اسرائیلی را که بعد از آموزشهای فراوان وارد سیستم #داعش میشود و حرکت دواعشِ وحشی را به سمتی که #موساد تعیین کرده میکشاند را بخوانم و بخوانم و بخوانم تا تمام شود.
⭕️کتابی که اگر از ضعفهای قابل اغماض نوشتاری و مستقیم گوئیهائی که متن را به وقایع تاریخی و روضههای عاشورائی و احادیث و روایات ربط میداد بگذریم، اثر در خور توجهی بود حاوی نکات #امنیتی و ناگفته از سیر انعقاد نطفهی حرامِ داعش و چگونگی رشد و نموّش در #عراق و #سوریه و تسلطی که سرویسهای غربی روی تربیت این جانواران درندهی دستآموز داشته و دارند و عمق نفوذ و حرفهای گریِ #محور_مقاومت را با اسناد و روایات محکم و مستند در پروندهی امنیتی منطقه نشان میداد.
⭕️داستانی بودن کتاب، کمک فراوانی به جذابیت و کشش کار کرده بود و باز کردن روزنههایی ناب از آنچه در زندانهای مخفی و امنیتی عراق مثل #ابوقریب میگذرد، به خواندن مشتاقانهترِ کار کمک میکرد.
⭕️فصلبندیهای کتاب میتوانست حرفهای تر باشد و شهرهای شمال عراق و تصویرسازی از موصل و الرمادی و فلوجه، بهتر میتوانست در کار آفریده شود. اما با اینهمه، تعظیم خالصانهای باید کرد به شیوائی #قلم و نگاه نو و زحمت فراوانی که #نویسنده کتاب حضرت مستطاب #محمدرضا_حدادپور_جهرمی کشیده است و مأجور باشد انشاءالله.
و دورد فرآوان به روح شهدای مدافع حرم و حریم ناموس شیعه. رحمت الله علیهم.
⭕️⭕️و فصل درخشانِ کار، آنجا بود که رباب بر حیفا مسلط میشود و راه نفسش را بند میآورد:
«ببین دختر! من اجازهی کشتن تو را ندارم، گفتهاند فقط کاری کنم که #مرده_متحرک بشوی. گفتهاند کاری کنم که گندههای ادارهی متساوا و #موساد، با دیدن حال و روز تو به #وحشت بیفتند… . تو از الان، حتا قادر نخواهی بود که عادیترین کارهای خودت را انجام بدهی. مردهی متحرکی میشوی که به احتمال قوی حتا زبانش را هم نمیتواند بچرخاند. اما اگر زبانت کار کرد و توانستی با اربابانت حرف بزنی، به آنها بگو که وضعیت الآن تو بخشی از #ذلت برنامهریزی شدهای است که برای #اسرائیل طراحی کردهایم.»
#اسرائیل #جاسوس #حزب_الله #حیفا #خط_مقاومت #داعش #کتاب #کتاب_خوانی #محور_مقاومت #مقاومت #نفوذ
@SARIR209_COM
دوشنبه,۳۰ بهمن ۱۳۹۶
⭕️در شبی زمستانی که بیشتر به #بهار پهلو میزد تا شبی از شبهای #بهمن که قاعدتا میباید سرد و سوزناک باشد، وقتی نمنم باران عابران پیادهروهای عریض #خیابان_انقلاب را به بازی گرفته بود و نه میبارید که خیسشان کند و نه نمیبارید که تکلیف ملت با هوا معلوم شود که آیا دو نفره است یا خیر، کج کردم سمت #پل_کالج که #کتاب تازه از چاپ در آمدهی #رضا_امیرخانی را بخرم و در آن یکی دو شبی که تهرانم، بخوانمش.
⭕️«ر ه ش» امیرخانی را از قفسه جلو و در دیدِ فروشگاه برداشتم و رفتم لابلای قفسهها چرخکی بزنم که چشمم خورد به کتابی با طرح جلدی مشکی که وسطش زن عربِ پوشیهداری بود با جمجمهای که بالای سرش گذاشته بود و اسمی داشت که در ظاهر هیچ ارتباطی با طرح جلد نداشت؛ #حیفا!
و پنج بار چاپ خورده بود. یعنی در این وانفسای کتابنخوانی، کتاب قابلی است و نتوانستم از کنارش بیتفاوت رد شوم.
⭕️خریدمش. خاصه که یکی دو هفته قبل، با عزیزی در مورد کتابهائی که دربارهی #یهود و #اسرائیل به فارسی نوشته یا ترجمه شده بودند حرف زده بودیم و زمینهی ذهنیام این بود که اگر کتاب قابلی بود، توصیه کنم آن عزیز را به خواندنش.
⭕️بعد نماز صبح فردای روزی که کتاب را خریده بودم، نشستم سر کتاب و چنان جذاب آمد که کم مانده بود وقت جلسهای که آنهمه راه تا #تهران را به خاطرش آمده بودم، بگذرد! و چنان جذبم کرد که در فاصلهی چند #ایستگاه_مترو از هتل تا محل جلسه و در فواصل بین نشستِ طولانیای که بخاطرش تهران بودم و بین دو نماز ظهر و عصر، دست از کتاب برنداشتم و عصر شد و جلسه تمام شد و رفتم نشستم در پارک روبروی سازمانِ محل برگزاری نشست و یکی دو قرار از قرارهای عصر را به هم زدم تا در تهرانِ زمستانیِ نمناک از باران، داستان جاسوسهی اسرائیلی را که بعد از آموزشهای فراوان وارد سیستم #داعش میشود و حرکت دواعشِ وحشی را به سمتی که #موساد تعیین کرده میکشاند را بخوانم و بخوانم و بخوانم تا تمام شود.
⭕️کتابی که اگر از ضعفهای قابل اغماض نوشتاری و مستقیم گوئیهائی که متن را به وقایع تاریخی و روضههای عاشورائی و احادیث و روایات ربط میداد بگذریم، اثر در خور توجهی بود حاوی نکات #امنیتی و ناگفته از سیر انعقاد نطفهی حرامِ داعش و چگونگی رشد و نموّش در #عراق و #سوریه و تسلطی که سرویسهای غربی روی تربیت این جانواران درندهی دستآموز داشته و دارند و عمق نفوذ و حرفهای گریِ #محور_مقاومت را با اسناد و روایات محکم و مستند در پروندهی امنیتی منطقه نشان میداد.
⭕️داستانی بودن کتاب، کمک فراوانی به جذابیت و کشش کار کرده بود و باز کردن روزنههایی ناب از آنچه در زندانهای مخفی و امنیتی عراق مثل #ابوقریب میگذرد، به خواندن مشتاقانهترِ کار کمک میکرد.
⭕️فصلبندیهای کتاب میتوانست حرفهای تر باشد و شهرهای شمال عراق و تصویرسازی از موصل و الرمادی و فلوجه، بهتر میتوانست در کار آفریده شود. اما با اینهمه، تعظیم خالصانهای باید کرد به شیوائی #قلم و نگاه نو و زحمت فراوانی که #نویسنده کتاب حضرت مستطاب #محمدرضا_حدادپور_جهرمی کشیده است و مأجور باشد انشاءالله.
و دورد فرآوان به روح شهدای مدافع حرم و حریم ناموس شیعه. رحمت الله علیهم.
⭕️⭕️و فصل درخشانِ کار، آنجا بود که رباب بر حیفا مسلط میشود و راه نفسش را بند میآورد:
«ببین دختر! من اجازهی کشتن تو را ندارم، گفتهاند فقط کاری کنم که #مرده_متحرک بشوی. گفتهاند کاری کنم که گندههای ادارهی متساوا و #موساد، با دیدن حال و روز تو به #وحشت بیفتند… . تو از الان، حتا قادر نخواهی بود که عادیترین کارهای خودت را انجام بدهی. مردهی متحرکی میشوی که به احتمال قوی حتا زبانش را هم نمیتواند بچرخاند. اما اگر زبانت کار کرد و توانستی با اربابانت حرف بزنی، به آنها بگو که وضعیت الآن تو بخشی از #ذلت برنامهریزی شدهای است که برای #اسرائیل طراحی کردهایم.»
#اسرائیل #جاسوس #حزب_الله #حیفا #خط_مقاومت #داعش #کتاب #کتاب_خوانی #محور_مقاومت #مقاومت #نفوذ
@SARIR209_COM