جا ماندهام در این شب یلدا بدون تو
راهم نمیدهند به فردا بدون تو
دل میکشم فقط به سر انگشت یخزده
بر شیشه پر از مهِ دنیا بدون تو
دردیست بی شکایت و مرگیست بیشکوه
این زنده ماندنِ منِ تنها بدون تو
حسرتگدازِ یک نفس راحتم که آه...
قسمت نبود با تو و حاشا بدون تو!
حق داشتی ندیده بگیری تو هم مرا
دنیای من نداشت تماشا بدون تو
زار و نزار میگذرد روزگار من
تقویم روزهای مبادا... بدون تو...
محمد مهدی سیار
راهم نمیدهند به فردا بدون تو
دل میکشم فقط به سر انگشت یخزده
بر شیشه پر از مهِ دنیا بدون تو
دردیست بی شکایت و مرگیست بیشکوه
این زنده ماندنِ منِ تنها بدون تو
حسرتگدازِ یک نفس راحتم که آه...
قسمت نبود با تو و حاشا بدون تو!
حق داشتی ندیده بگیری تو هم مرا
دنیای من نداشت تماشا بدون تو
زار و نزار میگذرد روزگار من
تقویم روزهای مبادا... بدون تو...
محمد مهدی سیار