🔸همگرایی بزرگ
مفهوم ترکیبی «گسست جهانی زیستمحیطی» همگرایی درحال رشدی از تحلیل زیستمحیطی مارکس با نظریهی سیستم زمین و چشمانداز تحول بزرگ ارائه میدهد، که تکاملی متقابلاً پیوسته و پیچیده را به اشتراک میگذارد. بومشناسان مارکسی امروزی با نقد بر رشد اقتصادی ( بیشتر درحالت انتزاعی آن) یا انباشت سرمایه (با مشاهدهی انضامیتر آن) آغاز میکنند. رشد مداوماً تصاعدی اقتصادی نمیتواند بدون گسترش گسستها در سیستم زمین رخ دهد. بنابراین، جامعه، بهویژه در کشورهای ثروتمند، باید به سمت حالتی از ثابت یا وضعیت پایدار در اقتصاد حرکت کنند، که مستلزم انتقال به اقتصادی بدون تکوین سرمایهی خالص است، اقتصادی که در بودجهی خورشیدی باقی بماند. توسعه، بهویژه در اقتصادهای ثروتمند، باید فرم جدیدی به خود بگیرد: کیفی، جمعی و فرهنگی؛ اقتصادی، که برتوسعهی پایدار انسان در هماهنگی با دیدگاه اصلی مارکس در مورد سوسیالیسم تأکید داشته باشد. همانگونه که لوئیس مانفرد استدلال کرده است، لازمهی تحقق یک وضعیت ثابت که غایتهای زیستمحیطی ارتقا میدهد، شرایط مساواتطلبانهی «کمونیسم اولیه»، با توزیعی «مبتنی بر نیاز و نه بر اساس توانایی یا سهم تولیدی» است.[49] چنین تغییر مسیری در انباشت سرمایه و جهتگیری به سمت نظامی براساس بر برآوردن نیازهای جمعی مبتنی بر اصل به اندازهی کافی، به وضوح و به معنای عام، تحت رژیم انباشت سرمایه غیرممکن است. بنابراین، آنچه مورد نیاز است، یک انقلاب زیستمحیطی و اجتماعی است که ایجاد جامعهای با پایداری زیستمحیطی و برابری بنیادی را تسهیل کند.
اگر ضرورت عینی چنان انقلاب زیستمحیطیای درحال حاضر روشن است، این پرسش مشکلتر باقی میماند که تحولات اجتماعی ضروری چهگونه باید انجام شود. جنبش اکوسوسیالیستی شعار تغییر سیستم، نه تغییر آب و هوا را اتخاذ کرده است، اما نظام سرمایهداری جهانی چنان عمیقاً تثبیت شده است که در واقعیت زندگی جاریمان همهجا حاضر است. سلطهی شیوهی تولید سرمایهداری بدان معناست که تغییر انقلابی در چنان مقیاسی ضروری است که بتواند با وضعیت اضطراری زیستمحیطی زمین که فراتر از افقهای اجتماعی بلافاصله ادامه یافته، مقابله کند.
اما، ما باید ارتباط مشروط غیرخطی همه چیز با توسعهی انسان را جدی بگیریم. یاکوب بورکهارت، نظریهپرداز محافظهکار فرهنگی قرن نوزدهم، برای اشاره به موقعیتهایی که در آن «بحرانی در حالت کلی چیزها ایجاد شده، و شامل تمامی عصرها و همه یا بسیاری از مردم یک تمدن میشود» از واژهی «بحران تاریخی» استفاده کرد. او در این باره توضیح داد: «روند تاریخی بهطور ناگهانی به شکلی وحشتناک شتاب میگیرد. تحولاتی که انجامشان در موقعیتهای دیگر قرنها طول میکشد، به نظر میرسد همچون هواپیمای فانتوم به پرواز درآمده و در طی چند ماه یا چند هفته به انجام میرسند.»[50] نباید نسبت به خود شتابهای انقلابی روند تاریخی که در گذشته در اطراف سازمان جامعهی انسانی رخ دادهاند، دچار تردید شد. نه تنها میتوانیم به انقلابهای بزرگ سیاسی اشاره کنیم، بلکه فراتر از آن، به تحولاتی بنیادین در تولید، همچون انقلاب اصلی کشاورزی و انقلاب صنعتی نیز میتوان اشاره کرد. امروز به انقلابی زیستمحیطی نیاز داریم، چه در عمق و چه در دامنه معادل همان تحولات پیشین.
مشکل آشکار سرعت ـ و از برخی جهات، برگشتناپذیری ـ اقدام به ویرانی زیستمحیط است. از این رو، شتابی همزمان با روند تاریخ برای مقابله با بحران از هم اکنون باید آغاز شود. دستکم گرفتنِ مشکل مهلک خواهد بود. برای این که از رسیدن به حجم انباشتهی تریلیونی کربن سوخته ـ معادل با ٢ درجه سانتیگراد افزایش در گرمای کره زمین ـ پرهیز کنیم، انتشار کربن در سطح جهان باید حداقل به میزان ٣ درصد در سال کاهش یابد. برای این منظور، بهطورِ واقعبینانه، کشورهای ثروتمند باید بیش از دو برابر این میزان کاهش دهند و این مشکلِ بهواقع بزرگی است. [51] مثل همیشه، باید با ابزارهایی که داریم عمل کنیم. علاوه براین، هیج راهحل صرفاً فنی قادر نیست مشکلی مبتنی بر بیشینهسازی نظاممند و بینهایت رشد اقتصادی نمایی حل کند. از این رو، «بازسازی انقلابی جامعه بهطور کلی»، که نظام بازتولید متابولیسم اجتماعی را تغییر دهد، تنها بدیل ممکن را برای «انهدام قریبالوقوع طبقات متخاصم» فراهم میکند.[52]
برای متفکران مارکسیست بومشناس، این وضعیت وخیم امور منجر به بسط راهبردی دومرحلهای برای انقلاب زیستمحیطی و اجتماعی میشود. مرحلهی اول بر «آنچه که درحال حاضر میشود انجام داد» تمرکز دارد. یعنی برآنچه که در کوتاهمدت و تحت شرایط کنونی واقعگرایانه است، درحالی که الزاماً علیه منطق انباشت سرمایه حرکت میکند. این میتواند بهعنوان فاز دمکراتیک زیستمحیطی در انقلاب زیستمحیطی جهانی تلقی شود. تحت شرایط حاکم، تعداد زیادِ تغییرات مؤثر نیازمند مبارزه
مفهوم ترکیبی «گسست جهانی زیستمحیطی» همگرایی درحال رشدی از تحلیل زیستمحیطی مارکس با نظریهی سیستم زمین و چشمانداز تحول بزرگ ارائه میدهد، که تکاملی متقابلاً پیوسته و پیچیده را به اشتراک میگذارد. بومشناسان مارکسی امروزی با نقد بر رشد اقتصادی ( بیشتر درحالت انتزاعی آن) یا انباشت سرمایه (با مشاهدهی انضامیتر آن) آغاز میکنند. رشد مداوماً تصاعدی اقتصادی نمیتواند بدون گسترش گسستها در سیستم زمین رخ دهد. بنابراین، جامعه، بهویژه در کشورهای ثروتمند، باید به سمت حالتی از ثابت یا وضعیت پایدار در اقتصاد حرکت کنند، که مستلزم انتقال به اقتصادی بدون تکوین سرمایهی خالص است، اقتصادی که در بودجهی خورشیدی باقی بماند. توسعه، بهویژه در اقتصادهای ثروتمند، باید فرم جدیدی به خود بگیرد: کیفی، جمعی و فرهنگی؛ اقتصادی، که برتوسعهی پایدار انسان در هماهنگی با دیدگاه اصلی مارکس در مورد سوسیالیسم تأکید داشته باشد. همانگونه که لوئیس مانفرد استدلال کرده است، لازمهی تحقق یک وضعیت ثابت که غایتهای زیستمحیطی ارتقا میدهد، شرایط مساواتطلبانهی «کمونیسم اولیه»، با توزیعی «مبتنی بر نیاز و نه بر اساس توانایی یا سهم تولیدی» است.[49] چنین تغییر مسیری در انباشت سرمایه و جهتگیری به سمت نظامی براساس بر برآوردن نیازهای جمعی مبتنی بر اصل به اندازهی کافی، به وضوح و به معنای عام، تحت رژیم انباشت سرمایه غیرممکن است. بنابراین، آنچه مورد نیاز است، یک انقلاب زیستمحیطی و اجتماعی است که ایجاد جامعهای با پایداری زیستمحیطی و برابری بنیادی را تسهیل کند.
اگر ضرورت عینی چنان انقلاب زیستمحیطیای درحال حاضر روشن است، این پرسش مشکلتر باقی میماند که تحولات اجتماعی ضروری چهگونه باید انجام شود. جنبش اکوسوسیالیستی شعار تغییر سیستم، نه تغییر آب و هوا را اتخاذ کرده است، اما نظام سرمایهداری جهانی چنان عمیقاً تثبیت شده است که در واقعیت زندگی جاریمان همهجا حاضر است. سلطهی شیوهی تولید سرمایهداری بدان معناست که تغییر انقلابی در چنان مقیاسی ضروری است که بتواند با وضعیت اضطراری زیستمحیطی زمین که فراتر از افقهای اجتماعی بلافاصله ادامه یافته، مقابله کند.
اما، ما باید ارتباط مشروط غیرخطی همه چیز با توسعهی انسان را جدی بگیریم. یاکوب بورکهارت، نظریهپرداز محافظهکار فرهنگی قرن نوزدهم، برای اشاره به موقعیتهایی که در آن «بحرانی در حالت کلی چیزها ایجاد شده، و شامل تمامی عصرها و همه یا بسیاری از مردم یک تمدن میشود» از واژهی «بحران تاریخی» استفاده کرد. او در این باره توضیح داد: «روند تاریخی بهطور ناگهانی به شکلی وحشتناک شتاب میگیرد. تحولاتی که انجامشان در موقعیتهای دیگر قرنها طول میکشد، به نظر میرسد همچون هواپیمای فانتوم به پرواز درآمده و در طی چند ماه یا چند هفته به انجام میرسند.»[50] نباید نسبت به خود شتابهای انقلابی روند تاریخی که در گذشته در اطراف سازمان جامعهی انسانی رخ دادهاند، دچار تردید شد. نه تنها میتوانیم به انقلابهای بزرگ سیاسی اشاره کنیم، بلکه فراتر از آن، به تحولاتی بنیادین در تولید، همچون انقلاب اصلی کشاورزی و انقلاب صنعتی نیز میتوان اشاره کرد. امروز به انقلابی زیستمحیطی نیاز داریم، چه در عمق و چه در دامنه معادل همان تحولات پیشین.
مشکل آشکار سرعت ـ و از برخی جهات، برگشتناپذیری ـ اقدام به ویرانی زیستمحیط است. از این رو، شتابی همزمان با روند تاریخ برای مقابله با بحران از هم اکنون باید آغاز شود. دستکم گرفتنِ مشکل مهلک خواهد بود. برای این که از رسیدن به حجم انباشتهی تریلیونی کربن سوخته ـ معادل با ٢ درجه سانتیگراد افزایش در گرمای کره زمین ـ پرهیز کنیم، انتشار کربن در سطح جهان باید حداقل به میزان ٣ درصد در سال کاهش یابد. برای این منظور، بهطورِ واقعبینانه، کشورهای ثروتمند باید بیش از دو برابر این میزان کاهش دهند و این مشکلِ بهواقع بزرگی است. [51] مثل همیشه، باید با ابزارهایی که داریم عمل کنیم. علاوه براین، هیج راهحل صرفاً فنی قادر نیست مشکلی مبتنی بر بیشینهسازی نظاممند و بینهایت رشد اقتصادی نمایی حل کند. از این رو، «بازسازی انقلابی جامعه بهطور کلی»، که نظام بازتولید متابولیسم اجتماعی را تغییر دهد، تنها بدیل ممکن را برای «انهدام قریبالوقوع طبقات متخاصم» فراهم میکند.[52]
برای متفکران مارکسیست بومشناس، این وضعیت وخیم امور منجر به بسط راهبردی دومرحلهای برای انقلاب زیستمحیطی و اجتماعی میشود. مرحلهی اول بر «آنچه که درحال حاضر میشود انجام داد» تمرکز دارد. یعنی برآنچه که در کوتاهمدت و تحت شرایط کنونی واقعگرایانه است، درحالی که الزاماً علیه منطق انباشت سرمایه حرکت میکند. این میتواند بهعنوان فاز دمکراتیک زیستمحیطی در انقلاب زیستمحیطی جهانی تلقی شود. تحت شرایط حاکم، تعداد زیادِ تغییرات مؤثر نیازمند مبارزه