💠
آنچه به کار نیاید، لاجرم کنار گذاشته میشود.میان سه موضع:
۱) بیماری کرونا باید توسط علم پزشکی تجربی جدید مثلا واکسنهایی که ساخته میشود درمان یا ریشهکن شود.
۲) بیماری کرونا باید توسط علم پزشکی سنتی مثلا داروهای گیاهی که در کتب پیشین توصیه شده درمان یا ریشهکن شود.
۳) بیماری کرونا باید توسط نیروهای ماورایی مثلا اراده خداوند درمان یا ریشهکن شود.
کدام یک را اختیار میکنید؟
هرکدام یا ترکیبی از اینها را که انتخاب کنید هم پیشفرضهای الهیاتی جداگانهای را پذیرفتهاید و هم تبعات الهیاتی متفاوتی را باید بپذیرید.
آمار دقیقی ندارم اما به نظرم میرسد اکثریت مردم موضع نخست یا ترکیبی از موضع اول و دوم را میپذیرند. موضع دوم در این مجال مد نظر من نیست اما بیایید ببینیم اگر موضع نخست را بپذیریم چه تبعات الهیاتی خواهد داشت و نسبتش با موضع سوم چگونه خواهد شد.
🔻ابتدا باید میان دو ساحت ثبوتی و اثباتی فرق بگذاریم. ساحت ثبوتی به آنچه واقعا هست اختصاص دارد یعنی آیا خداوند در واقع وجود دارد، یا اراده خداوند در واقع باعث بهبودی یا وخامت بیماری کرونا میشود، یا خداوند تصمیم به دخالت در این موارد دارد یا نه؛ اما موضع اثباتی با فهم و باور ما، انسانها، سر و کار دارد یعنی آیا ما به خدا باور داریم یا نه و برای باورمان چه دلایلی داریم.
وقتی صحبت از دلایل باشد با ساحت معرفت آدمی سر و کار داریم اما اینطور نیست که تمام باورهای ما بر پایه دلایل شکل گرفته باشد.
🔻 نورمن مالکوم، فیلسوف دین معاصر انگلیسی و از پیروان ویتگنشتاین، مقالهای دارد با عنوان «بیاساسی باور» که در آن به شرح برخی فقرات فلسفی ویتگنشتاین درباره باور و مخصوصا باور دینی میپردازد.
مالکوم میگوید ما آدمیان باورهای بسیاری داریم که دلیلی برای اثباتشان نداریم. زندگی افراد بالغ و بزرگسال توسط باورهای بیاساس مثل این که «کیف پول من که دیروز در جیبم بود بدون هیچ علت مادی ناپدید نخواهد شد»، شکل گرفته است. مالکوم میگوید اصولی مثل «اصل تداوم طبیعت» که مثال پیش بر مبنای آن بود، به چیزی متعلقاند که ویتگنشتاین آن را «نظام» مینامد و نظامها شامل باورهاییاند که بر پایه دلایل استوار نشدهاند.
با توجه به مقاله نورمن مالکوم، همه ما باورهایی داریم که بعضی به واسطه دلیل شکل گرفتهاند و برخی نه. اما چه میشود که ما بدون چیدن مبناهای سفت و سخت برای یک باور، به آن اعتقاد پیدا میکنیم؟
از میان جوابهایی که میشود به سوال بالا داد، داشتن رویکرد عملگرایانه است، یعنی باور به موجودی یا گزارهای که در عمل کار میکند.
🔻حال برگردیم به ابتدای بحث. آنچه به نظرم واضح است این که در دوران مدرن که علم تجربی توانست در علومی مثل پزشکی غالب بشود آرام آرام اقبال مردم برای شفای دردها به علم و عالمان پزشکی بیشتر شد و در عوض اعمالی مثل دعاکردن برای شفای بیماران یا به حاشیه رفت، یعنی فرع بر معالجات پزشکی شد، یا کلا وانهاده شد.
🔻این اتفاق، اتفاقی معرفتشناختی نیست یعنی نمیتوان با دلایل معرفتی نشان داد که عاملیت خداوند، یا از ابتدا نبوده یا از بین رفته است، حتی میتوان میان موضع یک و سه آشتی برقرار کرد. مثلاً گفت که اراده خداوند بر این قرار گرفته که کارهای مادی از طریق اسباب و قواعد مادی انجام شود و بنابراین رجوع به علم پزشکی تجربی منافاتی با عاملیت خداوند ندارد. گرچه موضع اخیر از لحاظ معرفتشناختی درست است اما از لحاظ روانشناختی کمک چندانی به خداباوری نمیکند. از لحاظ روانشناختی به علت اینکه استفاده از ابزار تجربی و استناد به علم تجربی کار را بهتر راه میاندازد، باور به وجود یا عاملیت خداوند آرام آرام به حاشیه رفت و کمرنگ خواهد شد.
بگذارید مثالی بزنم: حدود دو سال پیش در صفحه اینستاگرامام پرسیدم:«اگر بخواهید توصیهای کوتاه برای بهترشدن زندگی بکنید، چه میگویید؟» جالب اینجا بود که در میان
بیست و اندی پاسخ هیچکدام هیچ اشارهای به خداوند نداشت. این در حالی است که اگر از بسیاری از آنها میپرسیدی آیا به وجود و عاملیت خداوند باور داری؟ پاسخ مثبت میدادند اما گویی به صورت غیرآگاهانه وجود و عاملیت خداوند را برای بهترشدن زندگی، موثر نمیدانستند، چرا: چون عوامل مادی دیگری که در عمل کار میکردند، جای عوامل ماورایی را گرفتند و آرام آرام در گوشهای فراموش شدند.
@soofar_channel