گاز زدن تو مدرسمون ...
و مدیرمون درو باز نمیکرد که بریم بیرون
بزور مارو داخل نگه داشته بودن
چشمام و از گلوم تا ته معدن میسوزه و اصلا نمیتونم نفس بکشم و حالت تهوع شدید دارم
وقتی زدیم بیرون انگار وسط جنگ بودیم
همه خانواده ها داشتن با مدیر و ناظما دعوا میکردن
انقدر شلوغ بود جای سوزن انداختن نداشتیم
فقط تونستیم سوار ماشین بشیم ..