«تماشاخانه»
علی حاتمی، سینماگری تاریخنگار، مردمشناس و جامعهشناس
مستندی دربارۀ علی حاتمی
علی حاتمی یکی از نوابغ هنر ایران بود. مرگ زودهنگام او در 14 آذر 1375، در 52 سالگی، یکی از تلخترین روزها برای هنر ایران بود. حاتمی هنرمندی بود که از هنر ابزاری برای تاریخنگاری و مردمشناسی ساخته بود. هنرمندی ایراندوست که همه عمرش را در راه مردمنگاری گذراند.
در واقع آن چیزی که علی حاتمی را به سینماگری جامعهشناس تبدیل میکند این است که او چشمانداز مهمی را در سینمایش میگشاید: چشماندازی که نقطۀ برخورد «فرهنگ عامه» با «تاریخ سیاسی» را روایت میکند. در واقع میتوان گفت این دقیقاً آن چیزی است که علی حاتمی شیفتهاش بود. او کار خود را با ترسیمِ «فرهنگ عامه» آغاز کرد: «حسن کچل»، «طوقی» و «باباشمل» و «قلندر» کارهای آغازین او بودند که همگی در دایرۀ بازنمایی فرهنگ عامه جای میگیرند و رگههای روشن مردمشناسانه دارند. «حسن کچل» ابتدا نمایش بود و استقبال گستردهای که از آن شد حاتمی را وسوسه کرد «حسن کچل» را به سینما آورد. او در سال 1349 با فرهنگ عامه به سینما آمد، اما دو سال بعد فیلم «ستارخان» (1351) و پنج سال بعد سریال «سلطان صاحبقران» (1354) را ساخت.
حاتمی با سلطان صاحبقران یکی از جدیترین سریالهای تاریخیِ تا آن زمان را ساخت: روایت درگیریهای مهد علیا و میرزا آقاخان نوری با امیرکبیر؛ قتل امیرکبیر؛ ترور ناصرالدین شاه و بازجویی از میرزا رضای کرمانی. اما تا پایان عمر از سینمای فرهنگ عامه دست نکشید: «سوتهدلان»، «جعفرخان از فرنگ برگشته»، و بیش از همه «مادر». حتا در فیلم «جهانپهلوان تختی» نیز حاتمی روی یکی از اسطورههای «فرهنگ عامه» دست میگذارد.
وقتی تاریخنگاریِ سیاسی با فرهنگ عامه ترکیب میشود، کارهای سویههای «مردمشناسانه» و «جامعهشناسانه» به خود میگیرند و در سریال سترگ «هزاردستان» این مردمنگاری با روایت سیاسی درهممیآمیزد. در جای جای سریال «هزاردستان» دو نیروی محرک اصلی تاریخ معاصر را در کنار یکدیگر میبینیم: «نخبگان» و «توده». رخدادهای سیاسی با صحنهگردانی نخبگان و با سیاهیلشکر توده به وقوع میپیوندد و همه چیز بر بستری از فرهنگ عامه رخ میدهد.
در مستندی که به این نوشتار پیوست کردهام، هنرمندان برجستۀ ایران، دربارۀ تواناییها و ویژگیهای فورمی و محتوایی علی حاتمی و ابداعات او سخن گفتهاند. اگر بخواهم سخن صاحبنظران را جمعبندی کنم، باید بگویم، علی حاتمی در پی «سینمایی ایرانی» بود؛ نوعی بومیگرایی هنری و رسیدن به زبان سینماییِ ایرانی، هدف نهایی او بود. «تهران» قلب هنریِ حاتمی است؛ هیچ تصادفی نیست که او خوندلها خورد تا «شهرک سینمایی» را بسازد. او برای روایت تاریخ سیاسی از منظر فرهنگ عامه، نیاز داشت خیابانها و مغازهها، دیوارها و پیادهروها، ویترینها و عابران، همه و همه را بازسازی کند و بازسازی خیابان لالهزار هیچ نیست مگر نوعی «کتابِ تاریخِ تجسمی». او در تلاش برای روایت تاریخ، کوشید خودِ تاریخ را از نو بسازد و این دقت موشکافانۀ او را آقای اسکندری، گریمور فیلمهای او، در این مثال نشان میدهد که حاتمی به دکمۀ سرآستین بازیگران هم دقت داشت تا حتماً همان دکمهای باشد که در دوران قدیم وجود داشته است!
اما جانمایۀ کارهای کارگردانی که روایتگر فرهنگ عامه است، چیست؟ جوهر فرهنگ عامه چیست؟ «زبان» است. زبان در کارهای حاتمی فاخر و هویتساز است و تنۀ اصلی سینمای او را میسازد. دعوت میکنم تنها یک نمونه را با هم مرور کنیم تا ببینیم بیدلیل نیست او را «سعدی سینما» مینامند: در «هزاردستان»، وقتی «رضا تفنگچی» (رضا خوشنویس) تعریف میکند اولین بار «ابوالفتح صحاف» را کجا دید، چنین میگوید:
«اول بار در بازار در میان دود کباب و عطر ریحان چهره از نقاب کشید. در عین عیانی، ابوالفتح پیوسته مستور بود. سینی مسین را پوشانده بود لابهلا در دستمال خراسانی. پیدا نبود که با داشتن عیال خجل از خرید کباب بازار است یا محتاط از رسیدن بوی کباب به رهگذری گرسنه. چشمش هم حیا داشت و هم محبت؛ چشم آهوان باردار. نگاهش نگاه مادر بود که تفنگ وقت شکار از دست رضا میانداخت. صدایش صدای پدر بود که رضا را از صرافت بازیگوشی میانداخت. از تو آهن گداخته بود که از رو سرخی نداشت...»
در پیوست این نوشتار، مستند «آن معلم بیاستاد» را که کاری از سیدوحید حسینی و محدثه گلچین عارفی است، ببینید. بزرگان هنر ایران، از بازیگر تا موسیقیدان و نقاش و صداپیشه در این مستند دربارۀ علی حاتمی سخن گفتهاند.
مهدی تدینی
@tarikhandishi
#تماشاخانه، #مستند، #علی_حاتمی
علی حاتمی، سینماگری تاریخنگار، مردمشناس و جامعهشناس
مستندی دربارۀ علی حاتمی
علی حاتمی یکی از نوابغ هنر ایران بود. مرگ زودهنگام او در 14 آذر 1375، در 52 سالگی، یکی از تلخترین روزها برای هنر ایران بود. حاتمی هنرمندی بود که از هنر ابزاری برای تاریخنگاری و مردمشناسی ساخته بود. هنرمندی ایراندوست که همه عمرش را در راه مردمنگاری گذراند.
در واقع آن چیزی که علی حاتمی را به سینماگری جامعهشناس تبدیل میکند این است که او چشمانداز مهمی را در سینمایش میگشاید: چشماندازی که نقطۀ برخورد «فرهنگ عامه» با «تاریخ سیاسی» را روایت میکند. در واقع میتوان گفت این دقیقاً آن چیزی است که علی حاتمی شیفتهاش بود. او کار خود را با ترسیمِ «فرهنگ عامه» آغاز کرد: «حسن کچل»، «طوقی» و «باباشمل» و «قلندر» کارهای آغازین او بودند که همگی در دایرۀ بازنمایی فرهنگ عامه جای میگیرند و رگههای روشن مردمشناسانه دارند. «حسن کچل» ابتدا نمایش بود و استقبال گستردهای که از آن شد حاتمی را وسوسه کرد «حسن کچل» را به سینما آورد. او در سال 1349 با فرهنگ عامه به سینما آمد، اما دو سال بعد فیلم «ستارخان» (1351) و پنج سال بعد سریال «سلطان صاحبقران» (1354) را ساخت.
حاتمی با سلطان صاحبقران یکی از جدیترین سریالهای تاریخیِ تا آن زمان را ساخت: روایت درگیریهای مهد علیا و میرزا آقاخان نوری با امیرکبیر؛ قتل امیرکبیر؛ ترور ناصرالدین شاه و بازجویی از میرزا رضای کرمانی. اما تا پایان عمر از سینمای فرهنگ عامه دست نکشید: «سوتهدلان»، «جعفرخان از فرنگ برگشته»، و بیش از همه «مادر». حتا در فیلم «جهانپهلوان تختی» نیز حاتمی روی یکی از اسطورههای «فرهنگ عامه» دست میگذارد.
وقتی تاریخنگاریِ سیاسی با فرهنگ عامه ترکیب میشود، کارهای سویههای «مردمشناسانه» و «جامعهشناسانه» به خود میگیرند و در سریال سترگ «هزاردستان» این مردمنگاری با روایت سیاسی درهممیآمیزد. در جای جای سریال «هزاردستان» دو نیروی محرک اصلی تاریخ معاصر را در کنار یکدیگر میبینیم: «نخبگان» و «توده». رخدادهای سیاسی با صحنهگردانی نخبگان و با سیاهیلشکر توده به وقوع میپیوندد و همه چیز بر بستری از فرهنگ عامه رخ میدهد.
در مستندی که به این نوشتار پیوست کردهام، هنرمندان برجستۀ ایران، دربارۀ تواناییها و ویژگیهای فورمی و محتوایی علی حاتمی و ابداعات او سخن گفتهاند. اگر بخواهم سخن صاحبنظران را جمعبندی کنم، باید بگویم، علی حاتمی در پی «سینمایی ایرانی» بود؛ نوعی بومیگرایی هنری و رسیدن به زبان سینماییِ ایرانی، هدف نهایی او بود. «تهران» قلب هنریِ حاتمی است؛ هیچ تصادفی نیست که او خوندلها خورد تا «شهرک سینمایی» را بسازد. او برای روایت تاریخ سیاسی از منظر فرهنگ عامه، نیاز داشت خیابانها و مغازهها، دیوارها و پیادهروها، ویترینها و عابران، همه و همه را بازسازی کند و بازسازی خیابان لالهزار هیچ نیست مگر نوعی «کتابِ تاریخِ تجسمی». او در تلاش برای روایت تاریخ، کوشید خودِ تاریخ را از نو بسازد و این دقت موشکافانۀ او را آقای اسکندری، گریمور فیلمهای او، در این مثال نشان میدهد که حاتمی به دکمۀ سرآستین بازیگران هم دقت داشت تا حتماً همان دکمهای باشد که در دوران قدیم وجود داشته است!
اما جانمایۀ کارهای کارگردانی که روایتگر فرهنگ عامه است، چیست؟ جوهر فرهنگ عامه چیست؟ «زبان» است. زبان در کارهای حاتمی فاخر و هویتساز است و تنۀ اصلی سینمای او را میسازد. دعوت میکنم تنها یک نمونه را با هم مرور کنیم تا ببینیم بیدلیل نیست او را «سعدی سینما» مینامند: در «هزاردستان»، وقتی «رضا تفنگچی» (رضا خوشنویس) تعریف میکند اولین بار «ابوالفتح صحاف» را کجا دید، چنین میگوید:
«اول بار در بازار در میان دود کباب و عطر ریحان چهره از نقاب کشید. در عین عیانی، ابوالفتح پیوسته مستور بود. سینی مسین را پوشانده بود لابهلا در دستمال خراسانی. پیدا نبود که با داشتن عیال خجل از خرید کباب بازار است یا محتاط از رسیدن بوی کباب به رهگذری گرسنه. چشمش هم حیا داشت و هم محبت؛ چشم آهوان باردار. نگاهش نگاه مادر بود که تفنگ وقت شکار از دست رضا میانداخت. صدایش صدای پدر بود که رضا را از صرافت بازیگوشی میانداخت. از تو آهن گداخته بود که از رو سرخی نداشت...»
در پیوست این نوشتار، مستند «آن معلم بیاستاد» را که کاری از سیدوحید حسینی و محدثه گلچین عارفی است، ببینید. بزرگان هنر ایران، از بازیگر تا موسیقیدان و نقاش و صداپیشه در این مستند دربارۀ علی حاتمی سخن گفتهاند.
مهدی تدینی
@tarikhandishi
#تماشاخانه، #مستند، #علی_حاتمی