بزرگ علوی (1282ـ1375)، نویسندۀ مارکسیست و یکی از 53 نفر
مصاحبهای با بزرگ علوی،
1989
چهار سال و نیم از سالهای جوانیاش را در زندان قصر گذراند. او یکی از آن «53 نفر» بود. 53 نفر عنوانی است که به زندانیان سیاسی دگراندیش دوران رضاشاه داده بودند. بزرگ علوی از دو قطب در سالهای جوانیاش سخن میگوید که او را جذب میکردند و زندگی او در جوانی میان دو قطب در نوسان بود: صادق هدایت و تقی اِرانی.
بزرگ علوی هم مانند تقی اِرانی در فاصلۀ بین دو جنگ جهانی در آلمان درس خوانده بود. این دو در تهران به قول خود بزرگ علوی، «دراز میکشیدند و "کاپیتال" میخواندند» («کاپیتال»، کتاب اصلی مارکس). در سالهای 1915 تا 1916 دگراندیشانی به اتهامهای سیاسی و امنیتی بازداشت شدند، به خصوص به دلیل فعالیت مارکسیستی و کمونیستی. اما بزرگ علوی میگوید برخی از آن 53 نفری که بازداشت شده بودند، حتا نام مارکس را نشنیده بودند، حتا در میانشان فردی «واکسی» اهل مازندران بود. این 53 نفر به گفتۀ بزرگ علوی، هیچ پیوندی با هم نداشتند و حزب و جریان کمونیستی واحدی ایجاد نکرده بودند. حتا از این افراد، فقط چند نفر با مارکسیسم آشنا شده بودند.
اما برادر بزرگ علوی، «مرتضی علوی»، یک کمونیست تمامعیار بود. بزرگ علوی میگوید: «برادرم مرتضی از بچگی کلهش بوی قرمهسبزی میداد!» مرتضی علویِ کمونیست در آلمان فعالیتهای سیاسی گستردهای میکرد و چون مارکسیست بود پس از به قدرت رسیدن هیتلر از آلمان گریخت. اما مانند بسیاری از کمونیستهای دیگر گیر جلادی دیگر افتاد: «استالین»! مرتضی «تروتسکیست» بود و در شوروی (تاشکند) بازداشت و تیرباران شد.
بزرگ علوی میگوید، اگر مرا بازداشت نمیکردند «احتمالاً اصلاً مارکسیسم را رها میکردم و به همان ادبیات میچسبیدم». او وقتی به ایران آمد با صادق هدایت آشنا شد و به همراه مسعود فرزاد و مجتبی مینوی گروه «رَبعه» را ایجاد کردند. عنوان «ربعه» زادۀ یک شوخی بود و هیچ معنایی نداشت.
«ورقپارههای زندان» و «پنجاه و سه نفر»
بزرگ علوی پس از آزادی از زندان در ۱۳۲۰/ ۱۹۴۱م کتاب «ورقپارههای زندان» را به چاپ رساند. او در دیباچۀ کتاب نوشته که عنوانِ ورقپارههای زندان «اسم بیمسمایی برای این یادداشتهایی که اغلب آن در زندان تهیه شده، نیست. در واقع اغلب آنها روی ورقپاره، روی کاغذ قند، کاغذ سیگار اشنو یا پاکتهایی که در آن برای ما میوه و شیرینی میآوردند، نوشته شده است؛ و این کار بدون مخاطره نبوده است. در زندان اگر مداد و پاره کاغذی مأمورین زندان در دست ما میدیدند، جنایت بزرگی بهشمار میرفت.»
بزرگ علوی در سال 1330 کتاب «پنجاه و سه نفر» را به چاپ رساند که آن کتاب نیز به سرنوشت همان 53 نفری میپردازد که بازداشت شده بودند و همگی اتهام امنیتی و سیاسی سنگین داشتند. علوی در این کتاب، در شرح محاکمۀ تقی ارانی میگوید: «شاهکار محکمه پنجاه و سه نفر نطق دکتر ارانی بود. دکتر شش ساعت و نیم صحبت کرد. دوست و دشمن را بهت فراگرفته بود. آژانها و صاحبمنصبان شهربانی با دهن باز به او نگاه میکردند.» جالب است که یک متهم اجازه داشته این چنین از خود دفاع کند! اما ارانی از زندان رضا خان زنده بیرون نیامد. این مرد مارکسیست مرگ دردناک و تلخی داشت. علوی در این باره مینویسد:
«...چهاردهم بهمن ۱۳۱۸ نعش دکتر ارانی را به غسالخانه بردند. یکی از دوستان نزدیک دکتر ارانی، طبیبی که با او از بچگی در فرنگستان معاشر و رفیق بود، نعش او را معاینه کرد و علایم مسمومیت را در جسد او تشخیص داد. مادر پیر دکتر ارانی، زن دلیری که با خون دل وسایل تحصیل پسرش را فراهم کرده، روز چهاردهم بهمن ۱۳۱۸ لاشه پسر خود را نشناخت. بیچاره زبان گرفته بود که این پسر من نیست. این طور او را زجر داده و از شکل انداخته بودند. همین مادر چندین مرتبه دامن پزشک معالج دکتر ارانی را گرفته و از او خواسته بود که پسرش را نجات دهد و به او اجازه دهد دوا و غذا برای پسرش بفرستد. دکتر زندان در جواب گفته بود که این کار میسر نیست. برای آنکه به من دستور دادهاند که او را درمان نکند»
دعوت میکنم در ویدئویی که به همین نوشتار پیوست شده است، صحبتهای بزرگ علوی را که مصاحبهای از سال 1989 است ببینید. او از «53 نفر»، «تقی ارانی»، «صادق هدایت» و... میگوید.
مهدی تدینی
@tarikhandishi
#مارکسیسم، #مستند، #پنجاه_وسه_نفر، #تقی_ارانی، #ادبیات
مصاحبهای با بزرگ علوی،
1989
چهار سال و نیم از سالهای جوانیاش را در زندان قصر گذراند. او یکی از آن «53 نفر» بود. 53 نفر عنوانی است که به زندانیان سیاسی دگراندیش دوران رضاشاه داده بودند. بزرگ علوی از دو قطب در سالهای جوانیاش سخن میگوید که او را جذب میکردند و زندگی او در جوانی میان دو قطب در نوسان بود: صادق هدایت و تقی اِرانی.
بزرگ علوی هم مانند تقی اِرانی در فاصلۀ بین دو جنگ جهانی در آلمان درس خوانده بود. این دو در تهران به قول خود بزرگ علوی، «دراز میکشیدند و "کاپیتال" میخواندند» («کاپیتال»، کتاب اصلی مارکس). در سالهای 1915 تا 1916 دگراندیشانی به اتهامهای سیاسی و امنیتی بازداشت شدند، به خصوص به دلیل فعالیت مارکسیستی و کمونیستی. اما بزرگ علوی میگوید برخی از آن 53 نفری که بازداشت شده بودند، حتا نام مارکس را نشنیده بودند، حتا در میانشان فردی «واکسی» اهل مازندران بود. این 53 نفر به گفتۀ بزرگ علوی، هیچ پیوندی با هم نداشتند و حزب و جریان کمونیستی واحدی ایجاد نکرده بودند. حتا از این افراد، فقط چند نفر با مارکسیسم آشنا شده بودند.
اما برادر بزرگ علوی، «مرتضی علوی»، یک کمونیست تمامعیار بود. بزرگ علوی میگوید: «برادرم مرتضی از بچگی کلهش بوی قرمهسبزی میداد!» مرتضی علویِ کمونیست در آلمان فعالیتهای سیاسی گستردهای میکرد و چون مارکسیست بود پس از به قدرت رسیدن هیتلر از آلمان گریخت. اما مانند بسیاری از کمونیستهای دیگر گیر جلادی دیگر افتاد: «استالین»! مرتضی «تروتسکیست» بود و در شوروی (تاشکند) بازداشت و تیرباران شد.
بزرگ علوی میگوید، اگر مرا بازداشت نمیکردند «احتمالاً اصلاً مارکسیسم را رها میکردم و به همان ادبیات میچسبیدم». او وقتی به ایران آمد با صادق هدایت آشنا شد و به همراه مسعود فرزاد و مجتبی مینوی گروه «رَبعه» را ایجاد کردند. عنوان «ربعه» زادۀ یک شوخی بود و هیچ معنایی نداشت.
«ورقپارههای زندان» و «پنجاه و سه نفر»
بزرگ علوی پس از آزادی از زندان در ۱۳۲۰/ ۱۹۴۱م کتاب «ورقپارههای زندان» را به چاپ رساند. او در دیباچۀ کتاب نوشته که عنوانِ ورقپارههای زندان «اسم بیمسمایی برای این یادداشتهایی که اغلب آن در زندان تهیه شده، نیست. در واقع اغلب آنها روی ورقپاره، روی کاغذ قند، کاغذ سیگار اشنو یا پاکتهایی که در آن برای ما میوه و شیرینی میآوردند، نوشته شده است؛ و این کار بدون مخاطره نبوده است. در زندان اگر مداد و پاره کاغذی مأمورین زندان در دست ما میدیدند، جنایت بزرگی بهشمار میرفت.»
بزرگ علوی در سال 1330 کتاب «پنجاه و سه نفر» را به چاپ رساند که آن کتاب نیز به سرنوشت همان 53 نفری میپردازد که بازداشت شده بودند و همگی اتهام امنیتی و سیاسی سنگین داشتند. علوی در این کتاب، در شرح محاکمۀ تقی ارانی میگوید: «شاهکار محکمه پنجاه و سه نفر نطق دکتر ارانی بود. دکتر شش ساعت و نیم صحبت کرد. دوست و دشمن را بهت فراگرفته بود. آژانها و صاحبمنصبان شهربانی با دهن باز به او نگاه میکردند.» جالب است که یک متهم اجازه داشته این چنین از خود دفاع کند! اما ارانی از زندان رضا خان زنده بیرون نیامد. این مرد مارکسیست مرگ دردناک و تلخی داشت. علوی در این باره مینویسد:
«...چهاردهم بهمن ۱۳۱۸ نعش دکتر ارانی را به غسالخانه بردند. یکی از دوستان نزدیک دکتر ارانی، طبیبی که با او از بچگی در فرنگستان معاشر و رفیق بود، نعش او را معاینه کرد و علایم مسمومیت را در جسد او تشخیص داد. مادر پیر دکتر ارانی، زن دلیری که با خون دل وسایل تحصیل پسرش را فراهم کرده، روز چهاردهم بهمن ۱۳۱۸ لاشه پسر خود را نشناخت. بیچاره زبان گرفته بود که این پسر من نیست. این طور او را زجر داده و از شکل انداخته بودند. همین مادر چندین مرتبه دامن پزشک معالج دکتر ارانی را گرفته و از او خواسته بود که پسرش را نجات دهد و به او اجازه دهد دوا و غذا برای پسرش بفرستد. دکتر زندان در جواب گفته بود که این کار میسر نیست. برای آنکه به من دستور دادهاند که او را درمان نکند»
دعوت میکنم در ویدئویی که به همین نوشتار پیوست شده است، صحبتهای بزرگ علوی را که مصاحبهای از سال 1989 است ببینید. او از «53 نفر»، «تقی ارانی»، «صادق هدایت» و... میگوید.
مهدی تدینی
@tarikhandishi
#مارکسیسم، #مستند، #پنجاه_وسه_نفر، #تقی_ارانی، #ادبیات