،، هیچ وقت نتونستم بغلت کنم، اما دلم برای بوی عطر تنت تنگ شده.
برای لمس پوست نرمت، بوسیدن لب هات و بغل کردنت تنگ شده. هیچ وقت نتونستم هیچ کدوم این هارو انجام بدم اما دلم براشون تنگ شده، جالب نیست؟
شاید هم من همیشه، تماشاگری بودم که از گوشه ی تاریک خیابون نگاهت میکردم.
خنده هات، خطوط بدنت و چشم هات رو به خاطر میسپردم تا بعد، روی برگه پیادشون کنم.
و انقدر سرگرم حفظ کردنت بودم که، نفهمیدم کی و از کجا، قبل اینکه حتی داشته باشمت از دستت دادم.
🦋 . lmcrvlo
برای لمس پوست نرمت، بوسیدن لب هات و بغل کردنت تنگ شده. هیچ وقت نتونستم هیچ کدوم این هارو انجام بدم اما دلم براشون تنگ شده، جالب نیست؟
شاید هم من همیشه، تماشاگری بودم که از گوشه ی تاریک خیابون نگاهت میکردم.
خنده هات، خطوط بدنت و چشم هات رو به خاطر میسپردم تا بعد، روی برگه پیادشون کنم.
و انقدر سرگرم حفظ کردنت بودم که، نفهمیدم کی و از کجا، قبل اینکه حتی داشته باشمت از دستت دادم.
🦋 . lmcrvlo