داشتم میگفتم بچه که بودم با بابام اینا میرفتیم تو رودخونه شنا میکردیم، انقدر حال میداد بعدش با صورت آفتاب سوخته برمیگشتم یه دوش میگرفتم و از خستگی بیهوش میشدم. یه پسرعموی خری هم داشتم که همش سرم و میکرد زیر آب(جهت شوخی مثلا!) همش باید حواسم به اون میبود که نیاد سمتم😒
الان پسرا بزرگ شدن و از رو پل شیرجه میزنن تو آب، منم هر سری حسرت زده نگاهشون میکنم و این و هم تو لیست آرزوهام مینویسم.
اره ریدم تو این مملکت!
الان پسرا بزرگ شدن و از رو پل شیرجه میزنن تو آب، منم هر سری حسرت زده نگاهشون میکنم و این و هم تو لیست آرزوهام مینویسم.
اره ریدم تو این مملکت!