این قسمت شروع میشه با آنیل که گوشی میرا دستشه و هی الو الو میکنه ..با تعجب به گوشی خیره شد و گفت ای بابا اینکه خاموش شده ..
میرا با عجله اومد یه آبی به سر و صورتش کشید و نشست جلو ایینه تا ارایششو ترمیم کنه که یهو آنیل از پشت سر اومد ..میرا رنگش عوض شد سرشو انداخت پایین آنیل با یه لبخند محسوس اومد جلو تر و گفت نیازی به آرایش نیست .. چشمای من جز تو کس دیگه ای رو نمیبینه ..
میرا با لبخند تو ایینه به آنیل خیره شد و آنیل گفت راستی ..یه نفر زنگ زده بود ..فکر کنم از استادای کالجت بود ..اخه اخه اسم مخاطب استاد افتاده بود ..
میرا ترسید و تو دلش گفت وای خدا نه ..استادم .. نکنه آنیل بو برده باشه ..
آنیل گفت چیشد!؟ چرا رنگت پرید!؟ چیزی شده؟! نباید جواب میدادم!؟
میرا با لکنت گفت مم مگ مگه جواب دادی!؟
آنیل گفت اره ولی گوشیت باتری تموم کرد ..خاموش شد ..اتفاقی افتاده!؟ چرا مضطرب شدی!؟
میرا نفس عمیقی کشید خیالش راحت شد گوشیشو از آنیل گرفت و با خونسردی گفت نه چیزی نشده ...بخاطر ..بخاطر اینه که ..آنیل گفت : چون با من تو یه خونه تنهایی استرس داری!؟
میرا الکی سرشو تکون داد و آنیل با خنده گفت : ای بابا آنیل دیگه بچه خوبی شده .. من بت صدمه نمیزنم ..نگران نباش
میرا عصبانی شد و گفت این چه حرفیه !؟ مگه من گفتم ازت میترسم !! من فقط .. آنیل نیشش تا بنا گوشش باز شد چشاشو نازک کرد و گفت : یواش یواش دارم ازت میترسم ... مخت خیلی خطرناکههههه😃😁😂
میرا خندش گرفت لنگه کفششو دراورد و شروع کرد به زدن آنیل و از اتاق بیرونش کرد ...درو از پشت بست آنیل داد زد منو بیرون میکنی!؟ باشه اشکال نداره میرم تا حالت جا بیاد جوری میرم که ...یه جوری میرم که وقتی اومدم اصلا نفهمی که رفته بودم خب!؟ 😐😂
میرا پشت در خندش گرفته بود و هیچی نمیگفت آنیل گفت : رو تخت یه لباسی برات گذاشتم اونو بپوش و بیا ...
میرا از جاش بلند شد و اومد سمت تخت در جعبه لباسشو که باز کرد با یه ست خواب رو به رو شد و از تعجب چشاش چارتا شد
آنیل که لباس سفید عروس سفارش داده بود پشت در گفت : از وقتی دیدمت ..همش تو یه همچین لباسی تصورت میکردم ..
میرا از تعجب دهنش یه متر باز شد 😳😵😂
انیل ادامه داد : تو خواب تو بیداری تو خیال و تورویا .. هر لحظه .. همیشه با خودم فکر میکردم ..میشه یه روزی یه همچین لباسی بپوشی و بیای رو به روم وایستی !؟ منم بهت خیره بشم ..انقدر که چشام از خستگی سفید بشه ..
میرا که داشت از شدت تعجب شاخ در میاورد تو دلش گفت ایییی خدا ..این پسر چش شده ..واقعا زده به سرش ...😭😨😰😳😂😂😂
آنیل گفت : عشقم این کارو برام میکنی!؟
منو به آرزوم میرسونی!؟
میرا باقیافه اخم و تخم کرده ای به ناچار گفت ایییی باشههه😟😨😖😂😂😂
آنیل پشت به در منتظر بود که میرا درو باز کرد و اومد بیرون
آنیل با تعجب گفت ای بابا لباس به اون خوشگلی این پتو چیه دور خودت پیچوندی
میرا که دیگه داشت گریش میگرفت گفت لباس خوشگل! ¿ آخه کجای این لباس کوفتی خوشگله😂😂😭😭😭
آنیل گفت وا : ینی خوشت نیومد!؟
میرا داد زد نخیررررر .. آنیل گفت خب پس چرا پوشیدیش .میرا جواب داد خب چون تو ازم خواستی ..آنیل گفت پس حداقل سلفونتو بردار 😂
میرا با خجالت آروم آروم پتو رو کشید ..آنیل از دیدن لباس جلف خواب تو تن میرا حسابی شوکه شد زود پتو رو کشید رو تنش و گفت این دیگه چیه !؟
میرا گفت من چه بدونم تو جعبه بود ..آنیل با مظلومیت گوشای خودشو گرفت و گفت بخدا من اینو برات نگرفتم من لباس سفید عروس برات سفارش داده بودم
من نمیدونم این از کجا اومده ..
میرا گفت : ینی ..یکی عمدا لباسارو عوض کرده؟ ولی کی ..کلیدای اینجا که دست ماس ..
آنیل با عصبانیت لب و لوچشو جمع کرد و گفت دست ما هس .اما قبلش دست یکی دیگه بود...میرا گفت پریتی!؟
آنیل چشماشو بست ..میرا گفت باورم نمیشه آخه این چه کاریه .. اون میخواد مارو از هم جدا کنه یا به هم برسونتمون ..اخه این کار ینی چی ..
آنیل خندش گرفت و گفت ای شیطون بت میگم خطرناکی عصبانی میشیا ..احمق جونم اون نمیخواد با پوشوندن همچین لباسی به تن تو منو تحریک کنه میخواسته تو راجب من فکرای بد کنی و دعوامون بشه ..ولی انگار پریتی از ذهن خطرناک عشق بنده غافلهههه ..😂😋
میرا عصبانی شد و پتو رو پرت کرد تو صورت آنیل ..رفت تو اتاق و دوباره درو بست ..آنیل به ارومی گفت : لباسای خودتو بپوش و بیا .. منتظرتم ..
آنیل رفت ...میرا اومد موبایلشو انداخت رو شارژر و رفت تو فکر..با خودش گف پریتی این کاری که کردی اصلا درست نبود ..تو برای به دست اوردن عشق آنیل آبرو و عزت شو به بازی گرفتی ..خواستی اونو اینطوری از چشم من بندازی ..ازت نمیگذرم ..
پریتی رو صندلی متحرک تاب میخورد و همش به آنیل و میرا و ابراز عشقشون تو نامزدی فکر میکرد و عصبانی میشد ...یهو یه پیام دریافت کرد پیام از جانب میرا بود که نوشته بود : ممنون از مهربونیت عزیز دلم
میرا با عجله اومد یه آبی به سر و صورتش کشید و نشست جلو ایینه تا ارایششو ترمیم کنه که یهو آنیل از پشت سر اومد ..میرا رنگش عوض شد سرشو انداخت پایین آنیل با یه لبخند محسوس اومد جلو تر و گفت نیازی به آرایش نیست .. چشمای من جز تو کس دیگه ای رو نمیبینه ..
میرا با لبخند تو ایینه به آنیل خیره شد و آنیل گفت راستی ..یه نفر زنگ زده بود ..فکر کنم از استادای کالجت بود ..اخه اخه اسم مخاطب استاد افتاده بود ..
میرا ترسید و تو دلش گفت وای خدا نه ..استادم .. نکنه آنیل بو برده باشه ..
آنیل گفت چیشد!؟ چرا رنگت پرید!؟ چیزی شده؟! نباید جواب میدادم!؟
میرا با لکنت گفت مم مگ مگه جواب دادی!؟
آنیل گفت اره ولی گوشیت باتری تموم کرد ..خاموش شد ..اتفاقی افتاده!؟ چرا مضطرب شدی!؟
میرا نفس عمیقی کشید خیالش راحت شد گوشیشو از آنیل گرفت و با خونسردی گفت نه چیزی نشده ...بخاطر ..بخاطر اینه که ..آنیل گفت : چون با من تو یه خونه تنهایی استرس داری!؟
میرا الکی سرشو تکون داد و آنیل با خنده گفت : ای بابا آنیل دیگه بچه خوبی شده .. من بت صدمه نمیزنم ..نگران نباش
میرا عصبانی شد و گفت این چه حرفیه !؟ مگه من گفتم ازت میترسم !! من فقط .. آنیل نیشش تا بنا گوشش باز شد چشاشو نازک کرد و گفت : یواش یواش دارم ازت میترسم ... مخت خیلی خطرناکههههه😃😁😂
میرا خندش گرفت لنگه کفششو دراورد و شروع کرد به زدن آنیل و از اتاق بیرونش کرد ...درو از پشت بست آنیل داد زد منو بیرون میکنی!؟ باشه اشکال نداره میرم تا حالت جا بیاد جوری میرم که ...یه جوری میرم که وقتی اومدم اصلا نفهمی که رفته بودم خب!؟ 😐😂
میرا پشت در خندش گرفته بود و هیچی نمیگفت آنیل گفت : رو تخت یه لباسی برات گذاشتم اونو بپوش و بیا ...
میرا از جاش بلند شد و اومد سمت تخت در جعبه لباسشو که باز کرد با یه ست خواب رو به رو شد و از تعجب چشاش چارتا شد
آنیل که لباس سفید عروس سفارش داده بود پشت در گفت : از وقتی دیدمت ..همش تو یه همچین لباسی تصورت میکردم ..
میرا از تعجب دهنش یه متر باز شد 😳😵😂
انیل ادامه داد : تو خواب تو بیداری تو خیال و تورویا .. هر لحظه .. همیشه با خودم فکر میکردم ..میشه یه روزی یه همچین لباسی بپوشی و بیای رو به روم وایستی !؟ منم بهت خیره بشم ..انقدر که چشام از خستگی سفید بشه ..
میرا که داشت از شدت تعجب شاخ در میاورد تو دلش گفت ایییی خدا ..این پسر چش شده ..واقعا زده به سرش ...😭😨😰😳😂😂😂
آنیل گفت : عشقم این کارو برام میکنی!؟
منو به آرزوم میرسونی!؟
میرا باقیافه اخم و تخم کرده ای به ناچار گفت ایییی باشههه😟😨😖😂😂😂
آنیل پشت به در منتظر بود که میرا درو باز کرد و اومد بیرون
آنیل با تعجب گفت ای بابا لباس به اون خوشگلی این پتو چیه دور خودت پیچوندی
میرا که دیگه داشت گریش میگرفت گفت لباس خوشگل! ¿ آخه کجای این لباس کوفتی خوشگله😂😂😭😭😭
آنیل گفت وا : ینی خوشت نیومد!؟
میرا داد زد نخیررررر .. آنیل گفت خب پس چرا پوشیدیش .میرا جواب داد خب چون تو ازم خواستی ..آنیل گفت پس حداقل سلفونتو بردار 😂
میرا با خجالت آروم آروم پتو رو کشید ..آنیل از دیدن لباس جلف خواب تو تن میرا حسابی شوکه شد زود پتو رو کشید رو تنش و گفت این دیگه چیه !؟
میرا گفت من چه بدونم تو جعبه بود ..آنیل با مظلومیت گوشای خودشو گرفت و گفت بخدا من اینو برات نگرفتم من لباس سفید عروس برات سفارش داده بودم
من نمیدونم این از کجا اومده ..
میرا گفت : ینی ..یکی عمدا لباسارو عوض کرده؟ ولی کی ..کلیدای اینجا که دست ماس ..
آنیل با عصبانیت لب و لوچشو جمع کرد و گفت دست ما هس .اما قبلش دست یکی دیگه بود...میرا گفت پریتی!؟
آنیل چشماشو بست ..میرا گفت باورم نمیشه آخه این چه کاریه .. اون میخواد مارو از هم جدا کنه یا به هم برسونتمون ..اخه این کار ینی چی ..
آنیل خندش گرفت و گفت ای شیطون بت میگم خطرناکی عصبانی میشیا ..احمق جونم اون نمیخواد با پوشوندن همچین لباسی به تن تو منو تحریک کنه میخواسته تو راجب من فکرای بد کنی و دعوامون بشه ..ولی انگار پریتی از ذهن خطرناک عشق بنده غافلهههه ..😂😋
میرا عصبانی شد و پتو رو پرت کرد تو صورت آنیل ..رفت تو اتاق و دوباره درو بست ..آنیل به ارومی گفت : لباسای خودتو بپوش و بیا .. منتظرتم ..
آنیل رفت ...میرا اومد موبایلشو انداخت رو شارژر و رفت تو فکر..با خودش گف پریتی این کاری که کردی اصلا درست نبود ..تو برای به دست اوردن عشق آنیل آبرو و عزت شو به بازی گرفتی ..خواستی اونو اینطوری از چشم من بندازی ..ازت نمیگذرم ..
پریتی رو صندلی متحرک تاب میخورد و همش به آنیل و میرا و ابراز عشقشون تو نامزدی فکر میکرد و عصبانی میشد ...یهو یه پیام دریافت کرد پیام از جانب میرا بود که نوشته بود : ممنون از مهربونیت عزیز دلم