疲れた


Channel's geo and language: not specified, not specified
Category: not specified



Channel's geo and language
not specified, not specified
Category
not specified
Statistics
Posts filter


結束




اون خودش خواست باهام به پشت بوم بیاد. با پاهای خودش لبه ی پرتگاه ایستاد. اما وقتی بهش گفتم بپره، خندید.
منتظر بودم بعد از خنده بپره، اما فقط گفت:با نمک بود
من چیز با نمکی گفته بودم؟ ازش خواستم بپره. این براش بانمک بود.
من با جدیت ازش خواستم بپره، اما اون فقط خندید. بعد ادامه داد:نکنه دلت شرط بندی میخواد
فکر می‌کرد می‌خوام باهاش بازی کنم؟
چیزی نگفتم، اون هم بلند شد و روی لبه پرتگاه ایستاد:شرط می‌بندم بعد از پریدن زنده میمونم
پلکی زدم و هرچی سعی کردم چهرم رو تغییر بدم نشد:میمیری
دستش رو سمتم دراز کرد و من هم دستش رو گرفتم. بلند شدم و کنارش استادم. نمی‌دونم منتظر چی بود اما بعد از چند دقیقه در حالی که از لبه پرتگاه پایین میرفت گفت:نکنه واقعا توقع داری بپرم
معلومه که توقع داشتم بپره. دستش رو گرفتم و باز هم کنار خودم، نزدیک به پرتگاه کشیدمش. پشتش قرار گرفتم و قبل از اینکه چیزی بگه اون رو پایین هول دادم.
سی ثانیه طول کشید تا بدن با زمین برخورد کنه. از همین ارتفاع هم معلومه. مغزش از سرش بیرون ریخته. من برنده شده بودم، اون مرده بود. اما قرار نبود زیاد تنها بمونه.
حالا که این ها رو مینوسم پلیس ها پشت در فقل شده ی پشت بوم صف کشیدن. من هم تا چند دقیقه دیگه کنار اون روی زمین می‌خوابم.

For:@moonnself


آلت قتاله:ارتفاع[پرت شدن از پشت بوم]
تاریخ وقوع جرم: September . 16 . 2022
اطلاعات در دسترس از قتل:اعتراف قاتل در دفترچه خاطرات






دیوار اتاق رو با نوشته ها و نقاشی هام پُر کرده بودم. اتاق سرد بود اما من دوستش داشتم. توی اتاق هیچ‌ چیزی نبود، فقط یک صندلی که وسط اتاق گذاشتم.
اون صندلی جای من نبود. پسرک رو با خودم به اتاق اوردم، وقتی خواستم به صندلی ببندمش انقدر تکون خورد که مجبور شدم با صندلی توی سرش بکوبم. دیگه بدنش در اختیار من بود. اون رو به صندلی بستم، دست هاش رو پشتش بستم و پاهاش رو به پایه صندلی بستم.
وقتی بیدار شد با تیغه کاتر کنارش بودم. قبل از اینکه چیزی بگه تیغه رو روی انگشت هاش کشیدم. صدای التماس هاش هر لحظه بیشتر میشد. من هم هر لحظه تیغه رو روی انگشت هایش بیشتر فشار میدادم. انقدر محو‌ صدای التماس هاش بودم که نفهمیدم کی انگشتش از دستش جدا شد. انگشت قطع شدش رو روی زمین رها کردم و تیغ رو کنارش گذاشتم.
برای اون روز کافی بود، از اتاق بیرون رفتم و دفعه بعد با جعبه کمک های اولیه برگشتم. دستش رو بستم و بعد اون رو توی اتاق در حالی که هنوز هم به صندلی بسته بود تنها گذاشتم.
روز بعد با زنجیر هایی که از انباری پیدا کردم رفتم به اون اتاق، برخورد زنجیر با بدنش هر بار بخشی از استخوان هاش رو میشکوند. نباید انقدر ادامه میدادم اما شکوندن استخوان هاش من رو از خود بی خود کرده بود. نمیتونستم استخون های شکستش رو تسکین بدم. پس اینبار فقط بهش اجازه دادم حموم کنه. اما اون قبل از اینکه به حموم برسه بی هوش شد.
اون واقعا خسته کننده بود. حوصلم رو سر می‌برد.
دستکش های تیغه دارم رو دستم کردم. تیغه های دستکش بلند تر چیزی بود که فکر میکردم. به اتاق رفتم و به جسم بستش به صندلی نگاه کردم:واقعا حوصله سر بری.
وقتی تیغه های دستکش رو توی بدنش فرو کردم، تیغه ها کمرش رو شکافتن و بیرون اومدن.

For:@aboutEugeniie


آلت قتاله:دستکش های تیغه دار
تاریخ وقوع جرم: December . 5 . 2022
اطلاعات در دسترس از قتل:اعتراف قاتل در
دفترچه خاطرات






اون دختر رو از خونش دزدیدم، وقتی پدر و مادرش برای هم گلدون پرت میکردن این من بودم که اون رو از سر و صدای اون خونه نجات دادم.
توی دفتری که توی دست هاش بود نوشته بود:می‌خوام بمیرم
درست مثل من، اون شب.
وجود قرمز رنگ مادرم دیوار هارو پر کرده بود. وقتی بهش نگاه میکردم اشک هام چشم هام رو خیس میکرد اما هیچ خیسی روی گونم نبود.
بطری های شکسته مشروبِ پدرم همه ی خونه رو گرفته بود. شاید اشک هام برای بوی زننده ی الکل بود.
پدرم رفت، وقتی مادرم روی زمین افتاد، پدرم از خونه بیرون رفت. منتظرش نبودم؛میدونستم دیگه هیچوقت برنمیگرده.
اون شب توی دفترچه ای که خواسته هام رو توش می‌نوشتم، نوشتم:می‌خوام بمیرم!
تونستم به همه خواسته هام برسم، جز یکی. من هنوز هم زندم
اون دختر، میخواست بمیره. اون هم مثل من به خواستش نمی‌رسید. باید کمکش میکردم.
اون رو با خودم به خونه آوردم. چاقوی سی سانتی رو از آشپزخونه برداشتم و به دختر نزدیک شدم. با هر قدمی که برمیداشتم عقب تر میرفت.
اما بالاخره دیوار مانعش شد. بهش رسیده بودم. نوک تیز چاقو رو روی گونش گذاشتم و توی گوشش انقدر آروم زمزمه کردم تا فریاد های مادر و پدرش براش یادآوری نشه:نترس زود تمومش میکنم
چاقو رو از روی گونش تا قلبش پایین آوردم و همونطور که بهش قول دادم توی چند ثانیه تمومش کردم.

For:@LaVibora


آلت قتاله:چاقو آشپزخونه
تاریخ وقوع جرم: April . 5 . 2022
اطلاعات در دسترس از قتل:اعتراف قاتل در
دفترچه خاطرات






جای سیم روی دستم هنوز هم اذیتم می‌کنه. با اینکه دستکش دستم بود باز هم انگشت هام زخم‌ شد. راستش اون انگشتی که توی خونم پیدا کردید، قرار نبود اونجا باشه.
وقتی با سیم گلوش رو فشار میدادم، اون احمق دستش رو روی گردنش گذاشت اما انگشتش بجای محافظت ازش، پا پس کشید و بالاخره انگشت خونین روی زمین افتاد.
وقتی گردنش رو تا نیمه بریدم فشار دستم رو کم کردم.
باید سیم رو از گردنش بیرون می‌کشیدم اما اون دیگه جونی برای ادامه نداشت. هرچی سیم رو جلو‌ می‌کشیدم تا از گردنش بیرون بیاد فقط بدنش رو بیشتر به خودم تکیه دادم. پس با رها کردن سیم، روی زمین رهاش کردم. خم شدم و اینبار راحت سیم رو بالا کشیدم.
فقط چند میلی متر سیم رو تکون داده بودم که بخاطر صدایی که ایجاد میکرد متوقف شدم. برای چند لحظه سکوت رو‌ انتخاب کردم اما بعد سیم رو آرومتر از قبل بیرون کشیدم.
صدایی که داشت روحم رو نوازش میکرد.
باز هم سیم رو بین همون زخم قبلی فرو کردم و بیرون کشیدم. درست یادم نیست چندبار اینکار رو تکرار کردم اما اوایل هرچی بیشتر انجامش میدادم، خون بیشتری جاری می‌شد. اما رفته رفته مقدار خون انقد کم‌شد که گاهی هیچ خونی بیرون نمیریخت.
سرد شدن بدنش فقط یک ربع وقت برد، بعد از اون انگار کنار یک یخچال نشسته بودم، سرد بود.
لب هاش سفید و خشک شده بود، من هم از بالم لبم براش زدم. اما بالم لب روی لب هاش شکست‌. اون بالم لب دوست داشتیم رو‌ شکست؛ حدود پنج دقیقه بدن سردش زیر مشت هام بی دفاع بود. با هر مشت شکل گرفتن گوشتش رو حس میکردم اما بعد از چند ضربه. هرجایی که مشتم رو میکوبیدم متلاشی میشد.

For:@Silvermoondaily


آلت قتاله:سیم
تاریخ وقوع جرم: August . 11 . 2022
اطلاعات در دسترس از قتل:اعتراف قاتل در دادگاه






قرار نبود انقدر زود بمیره، حیف شد. میخواستم حداقل تا چند ماه باهاش خوش بگذرونم اما اون احمق زود تسلیم شد.
وقتی داشتم شلاقم رو روی بدنش پایین میوردم، بین ضربه های که به صورتش میخورد ساکت شد. میخواستم بیشتر بیدار بمونه اما وقتی شلاق رو کنار گذاشتم بدون خم شدن متوجه شدم نفس هاش دیگه وجود ندارن.
بین تمام شکنجه هایی که روش انجام دادم، اسید برام خاطره انگیز تر از همه ست.
اون روی دست و پشت گوشش تتو داشت. طرح تتوی پشت گوشش موجودی شبیه به پروانه بود اما بدنش بلند تر از پروانه ها بود. روی دستش اسم‌ لوسیفر رو حک کرده. اینکارش باعث خندم میشد. لوسیفر، چیزی نبود که اون بتونه حتی راجبش فکر کنه. بهش گفتم نمیتونه این تتو رو نگه داره. اول چیزی نگفت اما وقتی اسید داغ شده رو روی پوستش ریختم التماس هاش اون رو بیشتر از لوسفر دور کرد!
فکر میکردم اسید راحت بتونه تتو هاش رو پاک کنه اما بعد از سه بار ریختن اسید روی بدنش باز هم بخشی از رنگ مشکیش روی بدنش بود.
مجبور شدم برای پاک کردن تون لکه های مشکی از روی بدن سفیدش از چاقوم استفاده کنم. بعضی از سیاهی ها انقدر ریز بود که مجبور شدم با نوک چاقو اون هارو بکَنم. اما بدنش میلرزید و باعث میشد بریدگی های کوچک به زخم های بزرگ تبدیل بشن.
بخش هایی که از دستش کَندم رو توی الکل گذاشتم و گوشه ی اتاقم گذاشتمشون.
خوبه، حالا که نیست بخشی از بدنش توی اتاقم هست‌.

For:@awkuma


آلت قتاله:شلاق
تاریخ وقوع جرم: December . 11 . 2022
اطلاعات در دسترس از قتل:اعتراف قاتل در دفترچه خاطرات

20 last posts shown.

18

subscribers
Channel statistics