۲۱ مرداد ۱۴۰۱ طرفای ساعت ۸ و ۳۰،شروع میکردم به نقاشی کشیدن تا اخرای شب.
هیچ وقت اون شبای قشنگمو یادم نمیره؛بدون دغدغه،خوشحال،بیخیال
نمیخوام بگم الان خیلی حالم بده نه ،قطعا روزای سخت تری هم دارم .
اما میخوام بگم اون زمان خیلی خوشحال تر بودم.
دلم برای یکتای ۱۱ ساله شدیدا تنگ شده.
کاش بتونم بیام بهت سر بزنم و بگم تو این دوسال چقدر اتفاق افتاده و تو ازش خبری نداری....
هیچ وقت اون شبای قشنگمو یادم نمیره؛بدون دغدغه،خوشحال،بیخیال
نمیخوام بگم الان خیلی حالم بده نه ،قطعا روزای سخت تری هم دارم .
اما میخوام بگم اون زمان خیلی خوشحال تر بودم.
دلم برای یکتای ۱۱ ساله شدیدا تنگ شده.
کاش بتونم بیام بهت سر بزنم و بگم تو این دوسال چقدر اتفاق افتاده و تو ازش خبری نداری....