بیا با اینکه میدونیم هیچ چیز و هیچ کس هميشگی نیست قول بدیم تا تهش باهم میمونیم
تا روزی که تموم دونه های برف برامون بخندن و غنچه ها از ذوق زیاد برای دیدن عشقمون بشکفن ،
بیا تا اخرش برای هم بمونیم تا اون آخری که دنیا اندازهی دونه های شن کوچیک و خفه کننده میشه
اون وقت من دستتو میگیرم و میبرمت به دنیایی که همیشه قولشو بهت دادم ، همون دنیایی که قرار نیست هیچکس اونجا اسممونو بپرسه ؛
و من هر بعد از ظهر با پیراهن بلند آبی گلدار درحالی که بيسکوئيت های خونگی با چاشنی عسل چشم های تو و حرارت اجاق قلبم پختم منتظرت میمونم تا از شکار برگردی و بهم لبخند بزنی و بهت میگم چقدر عاشقتم و میشنوم چقدر عاشقمی
انرژی عشقمون قوت میگیره ، میرن بین ستاره ها ، اونجوری دیگه هیچوقت تاریک نمیمونیم محبوب ؛ هیچوقت ، چون ما نورِ هم دیگهایم.
تا روزی که تموم دونه های برف برامون بخندن و غنچه ها از ذوق زیاد برای دیدن عشقمون بشکفن ،
بیا تا اخرش برای هم بمونیم تا اون آخری که دنیا اندازهی دونه های شن کوچیک و خفه کننده میشه
اون وقت من دستتو میگیرم و میبرمت به دنیایی که همیشه قولشو بهت دادم ، همون دنیایی که قرار نیست هیچکس اونجا اسممونو بپرسه ؛
و من هر بعد از ظهر با پیراهن بلند آبی گلدار درحالی که بيسکوئيت های خونگی با چاشنی عسل چشم های تو و حرارت اجاق قلبم پختم منتظرت میمونم تا از شکار برگردی و بهم لبخند بزنی و بهت میگم چقدر عاشقتم و میشنوم چقدر عاشقمی
انرژی عشقمون قوت میگیره ، میرن بین ستاره ها ، اونجوری دیگه هیچوقت تاریک نمیمونیم محبوب ؛ هیچوقت ، چون ما نورِ هم دیگهایم.