برای آنهایی که تصور میکنند هرچیزی باید ابطالپذیر باشد:
«ذکر این نکته مهم است که برخلاف پوزیتیویستهای منطقی، پوپر روشی برای تمایز گذاردن میان عبارات بامعنا و عبارات بیمعنا ارائه نمیکند تا بر مبنای آن استدلال کند که شبهعلم بیمعناست. برعکس، او معتقد است که فرضیههایی که ابطالپذیر نیستند، میتوانند کاملاً معنادار باشند. علاوه بر این، پوپر مدعی نیست که حتی درون علم، تنها آنچه ابطالپذیر باشد، مفید یا ثمربخش است. بنابراین، او بر آن نیست که نظریههای متافیزیکیِ ابطالناپذیر باید بهکلی طرد شوند، زیرا او این نکته را تشخیص میدهد که دانشمندان گاه حدسهای جالب و جسورانهای را از باورهای غیرعلمی الهام میگیرند. بنابراین، برای مثال، دانشمندان بسیاری تحتتأثیر باورشان به خدا یا باورشان به سادگی قوانین بنیادی فیزیکی بودهاند، اما بهوضوح پیداست که هیچکدام از این دو گزاره که «خدا وجود دارد» و «ساختار بنیادین عالم ساده است» از طریق آزمایش ابطالپذیر نیستند. نظریهی پوپر دربارهی روش علمی، ایفای نقش کردنِ چنین باورهایی را در علم، حتی اگر خود این فرضیهها علمی نباشند، مجاز میشمرد.
اهتمام اصلی پوپر نقد شبهعلم بود، چرا که طرفداران شبهعلم تلاش میکنند مردم را متقاعد سازند که نظریههایشان علمی است، در حالی که چنین نیست. از تمایزی که او میان علم و شبهعلم مینهد، این نتیجه حاصل نمیشود که رشته یا شیوهی عملی که غیرعلمی است، نقصی دارد. در واقع، پوپر معتقد بود که هم مارکسیسم و هم روانکاوی ممکن است متضمن بصیرتهای مهمی دربارهی شرایط انسانی باشند؛ نکتهی موردنظر او صرفاً این است که نظریههای مذکور علمی نیستند، نه این که بهدلیل علمی نبودنشان ارزشمند نیستند. بهروشنی میتوان استدلالهای محکمی بهنفع ارزشمند بودن باورهای مذهبی مطرح کرد و کاملاً ممکن است که فردی که ایمان و باورهای مذهبی دارد، وجه تمایز قاطعی را میان علم و دین بپذیرد.»
فلسفهی علم، جیمز لیدیمن، ترجمهی حسین کرمی، انتشارات حکمت.
@austro_libertarian
«ذکر این نکته مهم است که برخلاف پوزیتیویستهای منطقی، پوپر روشی برای تمایز گذاردن میان عبارات بامعنا و عبارات بیمعنا ارائه نمیکند تا بر مبنای آن استدلال کند که شبهعلم بیمعناست. برعکس، او معتقد است که فرضیههایی که ابطالپذیر نیستند، میتوانند کاملاً معنادار باشند. علاوه بر این، پوپر مدعی نیست که حتی درون علم، تنها آنچه ابطالپذیر باشد، مفید یا ثمربخش است. بنابراین، او بر آن نیست که نظریههای متافیزیکیِ ابطالناپذیر باید بهکلی طرد شوند، زیرا او این نکته را تشخیص میدهد که دانشمندان گاه حدسهای جالب و جسورانهای را از باورهای غیرعلمی الهام میگیرند. بنابراین، برای مثال، دانشمندان بسیاری تحتتأثیر باورشان به خدا یا باورشان به سادگی قوانین بنیادی فیزیکی بودهاند، اما بهوضوح پیداست که هیچکدام از این دو گزاره که «خدا وجود دارد» و «ساختار بنیادین عالم ساده است» از طریق آزمایش ابطالپذیر نیستند. نظریهی پوپر دربارهی روش علمی، ایفای نقش کردنِ چنین باورهایی را در علم، حتی اگر خود این فرضیهها علمی نباشند، مجاز میشمرد.
اهتمام اصلی پوپر نقد شبهعلم بود، چرا که طرفداران شبهعلم تلاش میکنند مردم را متقاعد سازند که نظریههایشان علمی است، در حالی که چنین نیست. از تمایزی که او میان علم و شبهعلم مینهد، این نتیجه حاصل نمیشود که رشته یا شیوهی عملی که غیرعلمی است، نقصی دارد. در واقع، پوپر معتقد بود که هم مارکسیسم و هم روانکاوی ممکن است متضمن بصیرتهای مهمی دربارهی شرایط انسانی باشند؛ نکتهی موردنظر او صرفاً این است که نظریههای مذکور علمی نیستند، نه این که بهدلیل علمی نبودنشان ارزشمند نیستند. بهروشنی میتوان استدلالهای محکمی بهنفع ارزشمند بودن باورهای مذهبی مطرح کرد و کاملاً ممکن است که فردی که ایمان و باورهای مذهبی دارد، وجه تمایز قاطعی را میان علم و دین بپذیرد.»
فلسفهی علم، جیمز لیدیمن، ترجمهی حسین کرمی، انتشارات حکمت.
@austro_libertarian