@Joujehrangiساعت هشت شب بود.با خودش گفت اول برگه های امتحانی رو تصحیح کنم بعد شام بخورم.
یکی یکی برگه هارو نگاه انداخت.
بعضاً با جواب های عجیب غریبی رو به رو میشد که میزد به پیشونیش و میخندید.بعد تموم شدت برگه ها نمرات امتحانی دانش آموزاش رو توی لیست ثبت کرد.اینکه بالای لیست جلوی نام دبیر اسمش نوشته شده بود ذوق میکرد.صبح روز بعد وقتی رفت مدرسه بدون اینکه به همکاراش سر بزنه وارد کلاسش شد؛
با خنده گفت:السلام علیک،کیف حالک؟
دانش آموزاش با انرژی جواب
دادن:شکراً،بخَیر
بعد تموم شدن ساعت کاری از مدرسه خارج شد.رفت خونه و برای ناهار غذای مورد علاقشو سفارش داد.شغل اصلیش معلمی بود اما اونقدر عربی صحبت کردناش خوب و عالی بود که هر روز درخواست های زیادی از طرف تورهای مسافرتی عرب زبان بهش داده میشد که گاهی اونارو قبول میکرد.
قرار بود عصر همون روز به عنوان مترجم همراه یه تور ایرانگردی که از دبی اومده بودن بره گشت و گذار.اون اونقدر زبان عربیش خوب بود که میتونست تمام لهجه های عربی رو متوجه بشه و باهاشون ارتباط برقرار کنه.
وقتش رسیده بود.لباسای مورد علاقشو پوشید و رفت جایی که قرار بود همو ببینن.به توریستا که رسید حال و احوال گرمی کرد.تورلیدر وقتی دید انقدر روان و زیبا عربی حرف میزنه به وجد اومده بود.
وقتی این حس و حال رو هر روز تجربه میکرد خوشحال بود و قلبش همیشه از اینکه به هدفش و شغل مورد علاقش رسیده بود لبخند میزد.
(برات این روز رو آرزو داریم**)
#bikinibottom_challenge 💕✨