#پارتصدونوزدهم
#رمان_درتمنای_تو
اشکام خشک شده بود
بعد از چند مین اومدن بیرون
از جام بلند شدم
فقد بهشون نگاه میکردم
آرشاویر و دوبارع بردن بازداشتگاه
سپنتا رفت برای وخت بعدی دادگاه صحبت کنه باباهم پیش اقای معتمد بود و من تنها شاهد صحنه های آزادی آترینا بودم
مشخصه باباش همرو خریده
وگرنه ممکن نبود ازاد بشه
از اولم واسه همین اصرار داشت بیاد ایران
که با پارتی بازی و پول دادن به این و اون همرو بخره و سریع دخترشو آزاد کنه
امیدوارم یه روزی تقاص همه ی کاراشو پس بده
_ندا جون نمیخای ازادی مو تبریک بگی؟
_چرا عزیزم میخای جشن آزادی هم بگیرم همرو دعوت کنم بگم باباش قاضی هارو خریده ازادش کردن ولی دس از پا خطا کنه دوباره میبرنش زندون؟..
_فکر خوبیه ازین بنر بزرگام بزن واسم
_تو چ بیماری هستی
_سعی کن بهم عادت کنی ازین ب بعد زیاد منو میبینی
_الانش ب زور تحملت میکنم اینکه بخام زیاد ببینمت با دستای خودم خفت میکنم
_اونم فکر خوبیه اونوخت میرسی ب عشقت ولی توی هوای بارونی و خیابون نه
ته زندون
خیلی رمانتیک و خاصه .
_اره بنظر منم ؛ فک کنم ب زودی امتحانش کنم
_خوب میدونم دوس داری باهام حرف بزنی وبی متاسفانه وخت ندارم باید ب شرکت جدیدم برسم
_اها ازونجایی ک شرکت قبلیو ب درستی مدیریت کردی ی شرکت دیگه دادن بهت؟
_اونم میفهمی ب زودی
_کجایی دخترم
_هیچی این منگل منو گیر اوردع چرت و پرت میگه
_فردا میبینمت گلم
گمشو بابا
چی میگن بابا
هیچی بابا اینا همشون قاضی اینارو خریدن
آرشاویرم ی یسالی حبسه بعدش ازاده
_واقعاا؟
_اره دخترم فقد یکچیز دیگع
_چ چیزی بابا
_هیچی حالا بیا بریم خونه میگم بهت
_بریم, خانوم صفایی زنگ زد پارسیا بهونه میگیرع
سپنتا اومد و راه افتادیم به سمت خونه
اینکه یکسال دیگع همه چی تموم بود خیلی خوشحال بودم
یکمی با پارسیا بازی کردم ک دیگع بهونه نمیگرفت و از خستگی خوابش برد
اومدم پایین بابا تنها نباشه
_اومدی دخترم ، تو از طلاق آرشاویر و اترینا خبر داشتی؟
_اره
_خوب حالا باز مهریه اترینا مونده
_خوب بدن بهش
_مهریه اش .. مهریه اش شرکته
_شرکت؟؟ شرکت آرشاویر؟
_اره
_اونکهواسه منه
_بعد ازینکه از دادگاه رفتی بیرون صحبت کردن هم دست تو هم دست آترینا
_نمیشه بابا نمیتونم کنار اون کار کنم ک
_میخای بزاری تنهایی هرکار میخاد بکنه؟ دخترگلم میدونم سختته چقد اذیتت کرده چقد این مدت سختی کشیدی ولی همه چی درست میشه بالاخرع ..ی سالم باش شرکت آرشاویر ک اومد خودش میاد میندازه بیرون آترینا رو
بازم تصمیم اخر با خودت
_باشه بهش فک میکنم.. من برم بالا
#رمان_درتمنای_تو
اشکام خشک شده بود
بعد از چند مین اومدن بیرون
از جام بلند شدم
فقد بهشون نگاه میکردم
آرشاویر و دوبارع بردن بازداشتگاه
سپنتا رفت برای وخت بعدی دادگاه صحبت کنه باباهم پیش اقای معتمد بود و من تنها شاهد صحنه های آزادی آترینا بودم
مشخصه باباش همرو خریده
وگرنه ممکن نبود ازاد بشه
از اولم واسه همین اصرار داشت بیاد ایران
که با پارتی بازی و پول دادن به این و اون همرو بخره و سریع دخترشو آزاد کنه
امیدوارم یه روزی تقاص همه ی کاراشو پس بده
_ندا جون نمیخای ازادی مو تبریک بگی؟
_چرا عزیزم میخای جشن آزادی هم بگیرم همرو دعوت کنم بگم باباش قاضی هارو خریده ازادش کردن ولی دس از پا خطا کنه دوباره میبرنش زندون؟..
_فکر خوبیه ازین بنر بزرگام بزن واسم
_تو چ بیماری هستی
_سعی کن بهم عادت کنی ازین ب بعد زیاد منو میبینی
_الانش ب زور تحملت میکنم اینکه بخام زیاد ببینمت با دستای خودم خفت میکنم
_اونم فکر خوبیه اونوخت میرسی ب عشقت ولی توی هوای بارونی و خیابون نه
ته زندون
خیلی رمانتیک و خاصه .
_اره بنظر منم ؛ فک کنم ب زودی امتحانش کنم
_خوب میدونم دوس داری باهام حرف بزنی وبی متاسفانه وخت ندارم باید ب شرکت جدیدم برسم
_اها ازونجایی ک شرکت قبلیو ب درستی مدیریت کردی ی شرکت دیگه دادن بهت؟
_اونم میفهمی ب زودی
_کجایی دخترم
_هیچی این منگل منو گیر اوردع چرت و پرت میگه
_فردا میبینمت گلم
گمشو بابا
چی میگن بابا
هیچی بابا اینا همشون قاضی اینارو خریدن
آرشاویرم ی یسالی حبسه بعدش ازاده
_واقعاا؟
_اره دخترم فقد یکچیز دیگع
_چ چیزی بابا
_هیچی حالا بیا بریم خونه میگم بهت
_بریم, خانوم صفایی زنگ زد پارسیا بهونه میگیرع
سپنتا اومد و راه افتادیم به سمت خونه
اینکه یکسال دیگع همه چی تموم بود خیلی خوشحال بودم
یکمی با پارسیا بازی کردم ک دیگع بهونه نمیگرفت و از خستگی خوابش برد
اومدم پایین بابا تنها نباشه
_اومدی دخترم ، تو از طلاق آرشاویر و اترینا خبر داشتی؟
_اره
_خوب حالا باز مهریه اترینا مونده
_خوب بدن بهش
_مهریه اش .. مهریه اش شرکته
_شرکت؟؟ شرکت آرشاویر؟
_اره
_اونکهواسه منه
_بعد ازینکه از دادگاه رفتی بیرون صحبت کردن هم دست تو هم دست آترینا
_نمیشه بابا نمیتونم کنار اون کار کنم ک
_میخای بزاری تنهایی هرکار میخاد بکنه؟ دخترگلم میدونم سختته چقد اذیتت کرده چقد این مدت سختی کشیدی ولی همه چی درست میشه بالاخرع ..ی سالم باش شرکت آرشاویر ک اومد خودش میاد میندازه بیرون آترینا رو
بازم تصمیم اخر با خودت
_باشه بهش فک میکنم.. من برم بالا