♦️ منطق (۲)- متناقضنمای دادگاه
دشواری قضاوت بر کسی پوشیده نیست؛ جملگی آدمیان خواه عامی و عادی، خواه فاضل و فرهیخته میدانند که داوری کردن میان اشخاص متخاصم و تمیز دادن حق از باطل کاری آسان نیست زیرا نه تنها باید به جملگی شواهد و قرائن نظر بدوزید و استدلالهای طرفین را به دقت بشنوید بلکه باید از سر انصاف و بیطرفی نیز حکم صادر کنید. دشواریِ پیشگفته زمانی که با پروندهای پیچیده مواجه باشید دو چندان میشود و زمانی که در دو سوی دعوا با دو سوفسطایی مواجه باشید صد چندان! وای به روزی که قاضی با نزاع سوفسطاییانی روبهرو باشد که دعوایشان سر از تناقض منطقی نیز درآورده است! متناقضنمایی (Paradox) که در این مقال و مجال بدان خواهیم پرداخت، به «متناقضنمای دادگاه» یا «متناقضنمای پروتاگوراس» مشهور است. پروتاگوراس یکی از بزرگترین سوفسطاییان در یونان باستان بود که در بخشی از محاورات افلاطونی نیز به مناظره با سقراط مشغول است. سوفسطایی یا سوفیست در لغت به معنای مرد داناست اما در عمل و با توجه به شهرت منفیای که سوفسطاییان پیدا کردند معنایی دیگر یافت. پروتاگوراس به تدریس فن سخنوری روی آورد و میکوشید به شاگردان خویش بیاموزد که میتوان به سود هر دو طرف یک دعوا اقامهی دلیل کرد؛ بدین ترتیب دغدغهی صدق و کذب امری بلاوجه است زیرا خود انسان معیار همه چیز است و خود انسان تعیین میکند که درست و غلط چیست. بهدیگرسخن رویکرد پروتاگوراس یکسره عملگرایانه بود زیرا به شاگرداناش میآموخت که حسب موقعیت و بنابر مقتضیات بحث به اقامهی استدلال بپردازند و با تمرین کردن، خود را جهت دلیلآوری به سود هر طرفی ورزیده سازند (گاتری، ۱۳۹۵، ص۱۹۵). متناقضنمای دادگاه جایی رخ گشود که پروتاگوراس از بد روزگار درگیر دعوایی حقوقی با یکی از شاگردان خود شد! اصل این ماجرا در کتاب شبهای آتیکایی (Noctes Atticae) روایت شده که اثر آئولوس گِلیوس نویسنده و نحوی رومیست؛ نام کتاب برگرفته از شبهای طولانی زمستان شبهجزیرهی آتیکا در یونان است و مشتمل بر مباحث گوناگونیست. روایت کتاب فوقالذکر چنین است؛ جوان ثروتمندی به نام یوآتِلوس مشتاق آموختن فن خطابه بود و لذا به شاگردی پروتاگوراس درآمد. یوآتِلوس نیمی از حقالتدریس استاد را در آغاز آموزش پرداخت و قرار شد تا نیم دیگر را زمانی که در نخستین دعوای حقوقی خویش به پیروزی رسید، بپردازد. روزها گذشت و یوآتِلوس در فن خطابه ورزیده گشت لیک در هیچ نزاعی شرکت نکرد و به هیچ دادگاهی قدم نگذاشت. پروتاگوراس که دید کار به درازا کشیده به جهت وصول مطالبات معوقهی خویش، از یوآتِلوس به دادگاه شکایت برد و چنین حجت آورد که شاگرد در هرحال باید مابقی اجرت وی را بپردازد، اگر در دادگاه بازنده شود به حکم قضات و اگر برنده شود به استناد قراری که با استاد گذاشته است پس چنین خاطرنشان ساخت: «ای احمقترینِ جوانان بگذار به تو بگویم که در هرحال چارهای مگر گردن نهادن به درخواست من نداری. خواه حکم به سود تو صادر شود و خواه به زیانات» (Aulus Gellius, 2016, Book V, Chapter X, ¶.4). اما یوآتِلوس نیز از محضر استاد چیزها آموخته بود لذا به دفاع برخاست که اگر بازنده شود نباید پولی بپردازد زیرا پرداخت پول موکول به پیروزی او بوده است و اگر برنده شود نیز شکایت پروتاگوراس ناکام مانده پس باز هم نباید پولی بپردازد! قضات پس از شنیدن دلایل طرفین، حیران و سرگردان شدند و از صدور رای استنکاف ورزیدند لذا جلسهی دادگاه به تعویق افتاده، به روزی دیگر حواله شد (ibid, ¶.6). حال بیایید به این دعوا، دقیقتر بنگریم و عناصر آن را از هم تفکیک نماییم. دعوا واجد دو استدلال، دو حکم احتمالی و یک قرارداد است. مفاد قرارداد میگوید یوآتِلوس باید پس از نخستین پیروزی در دادگاه، پول پروتاگوراس را بپردازد. حال بگذارید به صورتِ منطقیِ استدلالهای طرفین بپردازیم؛ نکتهی جالب آن است که هردو طرف علیرغم تضاد با یکدیگر از صورت استدلالی مشابهی بهره بردهاند که در لسان منطقدانان به «ذو وجهین مثبت» (Constructive Dilemma) مشهور است. ساختار کلی استدلال چنین است:
۱. اگر الف، ب باشد آنگاه ج، د است.
۲. اگر ه، و باشد آنگاه ز، ح است.
۳. یا الف، ب است یا ه، و است.
۴. بنابراین یا ج، د است یا ز، ح است.
به زبان منطق گزارهها:
1. P----> Q
2. R----> S
3. PvR
4. :. QvS
صورت فوق یک صورت استدلالی معتبر است (تیدمن و کهین، ۱۳۹۰، ص۱۶۳). حال بیایید دلایل طرفین را در این قالب بریزیم، استدلال پروتاگوراس که به دادگاه شکایت برده چنین است:
۱. اگر من در دادگاه پیروز شوم آنگاه یوآتِلوس باید پول مرا بپردازد (بنابر حکم دادگاه).
۲. اگر من در دادگاه شکست بخورم آنگاه یوآتِلوس باید پول مرا بپردازد (بنابر مفاد قرارداد).
۳. یا من در دادگاه پیروز میشوم یا شکست میخورم (بنابر اصل امتناع تناقض).
دشواری قضاوت بر کسی پوشیده نیست؛ جملگی آدمیان خواه عامی و عادی، خواه فاضل و فرهیخته میدانند که داوری کردن میان اشخاص متخاصم و تمیز دادن حق از باطل کاری آسان نیست زیرا نه تنها باید به جملگی شواهد و قرائن نظر بدوزید و استدلالهای طرفین را به دقت بشنوید بلکه باید از سر انصاف و بیطرفی نیز حکم صادر کنید. دشواریِ پیشگفته زمانی که با پروندهای پیچیده مواجه باشید دو چندان میشود و زمانی که در دو سوی دعوا با دو سوفسطایی مواجه باشید صد چندان! وای به روزی که قاضی با نزاع سوفسطاییانی روبهرو باشد که دعوایشان سر از تناقض منطقی نیز درآورده است! متناقضنمایی (Paradox) که در این مقال و مجال بدان خواهیم پرداخت، به «متناقضنمای دادگاه» یا «متناقضنمای پروتاگوراس» مشهور است. پروتاگوراس یکی از بزرگترین سوفسطاییان در یونان باستان بود که در بخشی از محاورات افلاطونی نیز به مناظره با سقراط مشغول است. سوفسطایی یا سوفیست در لغت به معنای مرد داناست اما در عمل و با توجه به شهرت منفیای که سوفسطاییان پیدا کردند معنایی دیگر یافت. پروتاگوراس به تدریس فن سخنوری روی آورد و میکوشید به شاگردان خویش بیاموزد که میتوان به سود هر دو طرف یک دعوا اقامهی دلیل کرد؛ بدین ترتیب دغدغهی صدق و کذب امری بلاوجه است زیرا خود انسان معیار همه چیز است و خود انسان تعیین میکند که درست و غلط چیست. بهدیگرسخن رویکرد پروتاگوراس یکسره عملگرایانه بود زیرا به شاگرداناش میآموخت که حسب موقعیت و بنابر مقتضیات بحث به اقامهی استدلال بپردازند و با تمرین کردن، خود را جهت دلیلآوری به سود هر طرفی ورزیده سازند (گاتری، ۱۳۹۵، ص۱۹۵). متناقضنمای دادگاه جایی رخ گشود که پروتاگوراس از بد روزگار درگیر دعوایی حقوقی با یکی از شاگردان خود شد! اصل این ماجرا در کتاب شبهای آتیکایی (Noctes Atticae) روایت شده که اثر آئولوس گِلیوس نویسنده و نحوی رومیست؛ نام کتاب برگرفته از شبهای طولانی زمستان شبهجزیرهی آتیکا در یونان است و مشتمل بر مباحث گوناگونیست. روایت کتاب فوقالذکر چنین است؛ جوان ثروتمندی به نام یوآتِلوس مشتاق آموختن فن خطابه بود و لذا به شاگردی پروتاگوراس درآمد. یوآتِلوس نیمی از حقالتدریس استاد را در آغاز آموزش پرداخت و قرار شد تا نیم دیگر را زمانی که در نخستین دعوای حقوقی خویش به پیروزی رسید، بپردازد. روزها گذشت و یوآتِلوس در فن خطابه ورزیده گشت لیک در هیچ نزاعی شرکت نکرد و به هیچ دادگاهی قدم نگذاشت. پروتاگوراس که دید کار به درازا کشیده به جهت وصول مطالبات معوقهی خویش، از یوآتِلوس به دادگاه شکایت برد و چنین حجت آورد که شاگرد در هرحال باید مابقی اجرت وی را بپردازد، اگر در دادگاه بازنده شود به حکم قضات و اگر برنده شود به استناد قراری که با استاد گذاشته است پس چنین خاطرنشان ساخت: «ای احمقترینِ جوانان بگذار به تو بگویم که در هرحال چارهای مگر گردن نهادن به درخواست من نداری. خواه حکم به سود تو صادر شود و خواه به زیانات» (Aulus Gellius, 2016, Book V, Chapter X, ¶.4). اما یوآتِلوس نیز از محضر استاد چیزها آموخته بود لذا به دفاع برخاست که اگر بازنده شود نباید پولی بپردازد زیرا پرداخت پول موکول به پیروزی او بوده است و اگر برنده شود نیز شکایت پروتاگوراس ناکام مانده پس باز هم نباید پولی بپردازد! قضات پس از شنیدن دلایل طرفین، حیران و سرگردان شدند و از صدور رای استنکاف ورزیدند لذا جلسهی دادگاه به تعویق افتاده، به روزی دیگر حواله شد (ibid, ¶.6). حال بیایید به این دعوا، دقیقتر بنگریم و عناصر آن را از هم تفکیک نماییم. دعوا واجد دو استدلال، دو حکم احتمالی و یک قرارداد است. مفاد قرارداد میگوید یوآتِلوس باید پس از نخستین پیروزی در دادگاه، پول پروتاگوراس را بپردازد. حال بگذارید به صورتِ منطقیِ استدلالهای طرفین بپردازیم؛ نکتهی جالب آن است که هردو طرف علیرغم تضاد با یکدیگر از صورت استدلالی مشابهی بهره بردهاند که در لسان منطقدانان به «ذو وجهین مثبت» (Constructive Dilemma) مشهور است. ساختار کلی استدلال چنین است:
۱. اگر الف، ب باشد آنگاه ج، د است.
۲. اگر ه، و باشد آنگاه ز، ح است.
۳. یا الف، ب است یا ه، و است.
۴. بنابراین یا ج، د است یا ز، ح است.
به زبان منطق گزارهها:
1. P----> Q
2. R----> S
3. PvR
4. :. QvS
صورت فوق یک صورت استدلالی معتبر است (تیدمن و کهین، ۱۳۹۰، ص۱۶۳). حال بیایید دلایل طرفین را در این قالب بریزیم، استدلال پروتاگوراس که به دادگاه شکایت برده چنین است:
۱. اگر من در دادگاه پیروز شوم آنگاه یوآتِلوس باید پول مرا بپردازد (بنابر حکم دادگاه).
۲. اگر من در دادگاه شکست بخورم آنگاه یوآتِلوس باید پول مرا بپردازد (بنابر مفاد قرارداد).
۳. یا من در دادگاه پیروز میشوم یا شکست میخورم (بنابر اصل امتناع تناقض).