پلوتو؛


Channel's geo and language: not specified, not specified
Category: not specified


و در رویای شیرین ادامه‌ی کودکی‌اش پیرترینِ پیرها شد.
Unknown= http://t.me/HidenChat_Bot?start=6284256559

Related channels

Channel's geo and language
not specified, not specified
Category
not specified
Statistics
Posts filter


تو،زیباترین تصور من از معشوق بودی..
معشوقی با آوای دلنشین خندهای مانند خورشیدش..
صنمی زیبا رو همچون انعکاس فرشته‌های آسمانی..
تیکه‌ای از طبیعت سبز و رویایی!.
گردش تیره رنگ آب به دور قهوه‌ی، چشمانت مبهوت کننده است..مست کننده است.
بمان تا آخرین تنفسمان، حال چه دور و دست نیافتنی..اما بمانیم و به یاد بیاوریم این دوری را؛
تا دورتر از حال نشویم.
سال روز اولین تنفست،اولین خنده‌ات،اولین گریه‌ات و اولین دوست داشته شدنت و تمام اولین هایت مبارکِ همه باشد..
صنم من:)
از طرف میلی-


در کنج خلوت خود،برای خود،با خود در جستجوی خود میگریستم!.
мили


The sky is my first love!.




Forward from: کافکا در کرانه"
پدر خیال میکرد آدم وقتی در حجره خودش تنها باشد، تنهاست. نمیدانست که تنهایی را فقط در شلوغی میشود حس کرد.

[سمفونی مردگان]


هرثانیه از زندگیم صدای ذهنم "چرا؟"


Video is unavailable for watching
Show in Telegram


یه زندگی پرهیجان اما اروم میخوام، میفهمین که چی میگم؟


The fifth life.🗿


Forward from: 𝟬𝟱:𝟬𝟱
ببینید، از چشم کسی افتادن
یک شبه اتفاق نمی افته. شما طی
یک پروسه فرساینده آدم‌هایی که براشون
عزیز هستین رو آزار می‌دین و بالاخره اون‌ها
یکجا تصمیم می‌گیرن که دیگه بهتون شانس دوباره ندن.


چه تفاوت‌ها بین تو و دیگر کَسان بود، که روحم تنها بوی تو را و جسمم صدایت را فریاد میزد؟.










Sometimes silence is the only answer they deserve!




Forward from: Cigarettes after death.
کاش می‌شد هیچ جمله‌ای با کاش شروع نشه‌.


Video is unavailable for watching
Show in Telegram


می‌خنده و همینطوری میگه
-همیشه حس میکنم،توی همه چی
گند میزنم و باید اون کارو و مسئله رو
همونجا ولش کنم..
دوباره میخنده و با تمسخر ادامه میده
-یعنی از اولم همین حسو داشتم
ابی، سرشو سمتش برمیگردونه..
انگار منتظره،منتظره ادامه؟
ادامه‌ی چی؟مزخرفات اون درباره احساسات
منفی خودش؟
-چ..چیه؟
+ادامه بده..بهم بگو
-میخوای بهم گوش بدی؟
+اره خب، میخوام بشنومت..ولی این دفعه
نفسی میگیره و میگه
+خنده های شادت و نه
تظاهر واضحت رو نه
پنهان کردن احساس مزخرفت و نه
سکوت از روی بغضت، هاه نه اینم نه..
میخوام ببینم و بشنومت
خوده واقعیت رو که چیشده؟چیشده که اینطوری
شدی.
چشماش از درشت‌تر نمی‌شد، خب راستش
کسی تا به‌حال علاقه‌ای نداشت بهش گوش کنه
اروم..اینبار بدون خنده زمزمه میکنه
-تو اونی که دوست دارم منو بشنوه نیستی.
+ولی من دوست دارم بشنومت.
-نکنه فضولیت گل کرده؟
نیشخندی میزنه
+من فضولم؟
-نه خب..اصلا
خودشم میدونست، ابی خیلی خوب بود
ولی فضول؟اصلا
اما باز هم برای انکار و نگفتن بهانه اورد
-یا حتی تو، غریبه هم نیستی که نخوام دیگه
ببینمت.
+میتونی چندوقت ازم دور باشی..من که
قضاوتت نمیکنم
-نیازی به دلداری هم ندارم
+گفتم گوش میکنم..حرف بی حرف
کمی دستپاچه میگه
-خیلی رو مخی
همزمان با خنده‌ٔ کوچیکی دوباره به روبه‌رو
نگاه میکنه
+می‌دونم، اما بهت حق میدم
میترسی نه؟
من نه قضاوتت میکنم..
نه دلداریت میدم..
بیکار هم نیستم به کسی بگم..
بعدا هم نمیزنم توی سرت..
فقط میخوام یکمی اروم بشی..
حتی خودتم قبول داری احساسات الانت،
برای تموم کردن یه سری چیزا اونم الان
مزخرفه..پس بهش فکر نکن
بیانشون کن، فقط برای من.
اونارو به من بده تا اگه تو یاد نداری بریزیشون
بیرون و دورشون کنی..
من اینکارو برات کنم، میفرستمشون به جهنم.
دیگه باید می‌گفت، وقتی خودش میخواست
بگه و یکی هم بود که بشنوش..چرا نه؟
شاید ابی کسی بود که برای اولین بار..
برای یک بار، و برای همیشه
بهش گوش کرد
شد چشم و گوشی جدا برای اون،
توی یک بدن دیگه برای تموم کردن
حس‌هایی که اذیتش میکردن
و نمیتونست ازشون نجات پیدا کنه!
.

20 last posts shown.

56

subscribers
Channel statistics