Akuma🩸𖨥
- خدا؟! میخوای بگی تو به وجود خدا اعتقاد داری؟
سؤال غیرمنتظرهی تهیونگ مغزش رو به فکر فرو برد و لبهاش رو به همدیگه دوخت؛ چون جوابی که قصد بیروناومدن از دهانش رو داشت، مسلماً برای هیچکدومشون خوشایند جلوه نمیکرد و فقط روی زخم کهنهی بینشون نمک میپاشید.
- اون لبهای لعنتیات رو روی هم فشار نده و حرف بزن جئون! تو-...
جملهی تهاجمیاش با پیچیدن صدای جیغ وحشتزدهی لوکراسیا درون فضای راهرو بُریده شد و خیلی طول نکشید که تمام دانشجویان اطرافش از جمله کارلا، آندر و جونگکوک بهسمت در خروجی دویدند تا خودشون رو بهش برسونند.
- میِردا... ا-اون خونه؟!
❘ #Akuma ❘ #Fic ❘ #Spoil ❘
ִ 𖦹 ִ ˑ 𖥔 ּ ִ 𖦹 ִ ˑ
⊹𖡡 @TK_land
⊹𖡡 @TK_landUP
- خدا؟! میخوای بگی تو به وجود خدا اعتقاد داری؟
سؤال غیرمنتظرهی تهیونگ مغزش رو به فکر فرو برد و لبهاش رو به همدیگه دوخت؛ چون جوابی که قصد بیروناومدن از دهانش رو داشت، مسلماً برای هیچکدومشون خوشایند جلوه نمیکرد و فقط روی زخم کهنهی بینشون نمک میپاشید.
- اون لبهای لعنتیات رو روی هم فشار نده و حرف بزن جئون! تو-...
جملهی تهاجمیاش با پیچیدن صدای جیغ وحشتزدهی لوکراسیا درون فضای راهرو بُریده شد و خیلی طول نکشید که تمام دانشجویان اطرافش از جمله کارلا، آندر و جونگکوک بهسمت در خروجی دویدند تا خودشون رو بهش برسونند.
- میِردا... ا-اون خونه؟!
❘ #Akuma ❘ #Fic ❘ #Spoil ❘
ִ 𖦹 ִ ˑ 𖥔 ּ ִ 𖦹 ִ ˑ
⊹𖡡 @TK_land
⊹𖡡 @TK_landUP