#برشی_از_یک_کتاب
📚 کنار دستیم از قدیمیها بود.
سر حرف را باز کردم. گفتم: «حیف شد که [حاجآقا ابوترابی] رفت.» گفت: «شما که خیلی نمیشناختینش.
ما چند ماه توی یک اتاق با هم بودیم. مرد عجیبی بود. باورت نمیشود اگر بگویم به یک نفر شش ماه سلام کرد و طرف جوابش را نداد، باز هر روز تا میدیدش با روی خوش سلام میکرد. طرف از آخوند جماعت خوشش نمیآمد.
بعد از شش ماه طرف کلاً چپ کرد، شد مرید حاجآقا.»
#سیدحسین_یحیوی
#دوره_درهای_بسته
کتاب ششم: به روایت اسیر شماره ۲۹۶۱: علیمحمد احد طجری
انتشارات روایت فتح
🌷@Varesoon_com
🌷www.varesoon.com
📚 کنار دستیم از قدیمیها بود.
سر حرف را باز کردم. گفتم: «حیف شد که [حاجآقا ابوترابی] رفت.» گفت: «شما که خیلی نمیشناختینش.
ما چند ماه توی یک اتاق با هم بودیم. مرد عجیبی بود. باورت نمیشود اگر بگویم به یک نفر شش ماه سلام کرد و طرف جوابش را نداد، باز هر روز تا میدیدش با روی خوش سلام میکرد. طرف از آخوند جماعت خوشش نمیآمد.
بعد از شش ماه طرف کلاً چپ کرد، شد مرید حاجآقا.»
#سیدحسین_یحیوی
#دوره_درهای_بسته
کتاب ششم: به روایت اسیر شماره ۲۹۶۱: علیمحمد احد طجری
انتشارات روایت فتح
🌷@Varesoon_com
🌷www.varesoon.com