چهار خطی


Channel's geo and language: not specified, not specified
Category: not specified


رباعی فارسی، به روایت: سید علی میرافضلی

Related channels  |  Similar channels

Channel's geo and language
not specified, not specified
Category
not specified
Statistics
Posts filter


●●

"چهار خطی"
https://telegram.me/Xatt4


Forward from: احسان‌نامه
❓رباعیِ پوتین از کجا آمد؟
@ehsanname
✍️احسان رضایی: خبر این است که ولادیمیر پوتین در فیلم تبلیغاتی خودش برای انتخابات، از شاعر بزرگ ما خیام هم شعر خوانده است. تقریباً همۀ سایت‌های خبری این خبر را کار کرده‌اند و بیت مورد اشارۀ پوتین از خیام را هم اینطور ترجمه کرده‌اند: «اگر می‌خواهی حکیم باشی با مردم با ملاطفت رفتار کن؛ حکمت خود را برای هیچ‌کس ناگوار نکن.»
goo.gl/p8rdVr
از علاقۀ پوتین به خیام پیش از این هم خبر داشتیم (مثلا اینجا goo.gl/91VqmH) و این بخش از خبر، تازگی ندارد. اما قسمت مهمتر، بیت مورد ارجاع پوتین است. با کمی جستجو در منابع روسی می‌شود اصل آن بیت را هم دید که بیت اول از این برگردانِ خیام است:
Будь мягче к людям! Хочешь быть мудрей? —
Не делай больно мудростью своей.
С обидчицей — Судьбой воюй, будь дерзок,
Но сам клянись не обижать людей!

که معادل انگلیسی‌اش می‌شود این:
Be gentler to the people! You want to be wise? -
Do not do to hurt their wisdom.
With the fate of the offender-voyuy, be bold,
But he will make you swear not to offend people!

طبیعتا چنین مضمونی در اشعار و اندیشۀ خیام سراغ نداریم و مواردی که در رباعیات خیام به «مردم» و «خلق» اشاره شده، چیزهایی از این قبیل است:

از من رمقی به سعی ساقی مانده‌است
وز صحبت خلق، بی‌وفاقی مانده‌است
از بادهٔ دوشین قدحی بیش نماند
از عمر ندانم که چه باقی مانده‌است

یا

هان کوزه‌گرا بپای اگر هشیاری،
تا چند کنی بر گل مردم خواری؟
انگشتِ فریدون و کفِ کیخسرو،
بر چرخ نهاده‌ای، چه می‌پنداری؟

شعر مورد اشارۀ پوتین، از ترجمۀ خیام به روسی توسط ایوان تِخورژِفسکی (Tkhorzhevskiy) در سال ۱۹۲۸ است. او رباعیات را از ترجمۀ انگلیسی معروفِ خیام توسط ادوارد فیتزجرالد برگردانده بود (البته قبل و بعد از او ترجمه‌هایی از خیام، از فارسی به روسی هم انجام شده). آن‌طور که نوشته‌اند، تخورژفسکیِ شاعر، علاوه بر برگردان رباعی‌های انگلیسی فیتزجرالد، خودش هم اشعاری را با الهام از اندیشه‌های خیام به مجموعه اضافه کرد. (goo.gl/Z7Jp76) این، از تعداد رباعیات کتاب هم پیداست. ویرایش اول کتاب فیتزجرالد در ۱۸۵۹ شامل ۷۴ رباعی بود که در ویرایش‌های بعدی به ۱۰۱ رباعی رسید، اما رباعیات کتاب تورژوسکی ۱۹۴ شعر هستند. البته در اصل خود فیتزجرالد هم از این کارها کرده بود. طبق تحقیقی که خانم روشنک بحرینی (در رباعیات خیام دوزبانه، نشر هرمس، ۸۲) انجام داده از ۷۴ رباعی ویرایش اول ترجمۀ ادوارد فیتزجرالد، برای ۶ رباعی معادلی در شعر خیام پیدا نمی‌شود و صرفاً می‌شود گفت الهام‌گرفته از افکار خیام هستند. به علاوه که ۴۴ رباعی فیتزجرالد هم ترکیبی از دو یا چند رباعی است. در واقع فیتزجرالد در ترجمۀ رباعیات، آنها را بازسرایی کرده است. مثلا این رباعی از ترجمۀ فیتزجرالد:
Myself when young did eagerly frequent
Doctor and Saint, and heard great Argument
about it and about: but evermore
Came out by the same door as in I went.

ترکیبی است از دو رباعی. شروع رباعی فیتزجرالد از این رباعی معروفِ خیام آمده:
یک چند به کودکی به استاد شدیم
یک چند به استادی خود شاد شدیم
پایان سخن شنو که ما را چه رسید
از خاک در آمدیم و بر باد شدیم

اما پایانش از یک رباعی دیگر است که اصلاً رباعی خیام هم نیست و برای مولانا است:
بازی بودم پریده از عالم راز
تا بو که برَم رَه ز نشیبی به فراز
اینجا چه نیافتم کسی محرم راز
زآن در که بیامدم برون رفتم باز

خلاصه که این وسط نقش مترجم‌ها در پند و اندرز دادن به آقای پوتین بیشتر از خود خیام است!
@ehsanname


Forward from: A.khodadadi
سلام چند رباعی بهاری ناخوش احوال؛

در خانه بهار جور دیگر شده است
چشمان همه یکی یکی تَر شده است
بی سبزه و سکه و سماق و سمنو
این سفره ما خجالت آور شده است
............

از سال گذشته پیشه ام فریاد است
در سال جدید تکیه گاهم باد است
افسوس دعای ما اثربخش نبود
چون کعبه ما کمیته امداد است
...................
باد است که با شیشه کنار آمده است
انگار که پاییز دوبار آمده است
ما خود نشنیدیم و ندیدیم اما
همسایه به ما گفت ؛بهار آمده است
.................

دی رفته و اندوه جدید آمده است
انگار نه انگار که عید آمده است
می ترسم از این کوه غم و می پرسم
برف آمده یا دیو سپید آمده است؟!
.....................

لعنت به زمستان و بهارم ای زن
کو دانه گندم که بکارم ای زن؟
-من خواب نبودم و شنیدم که پدر
می گفت به مادرم ندارم ای زن
.....

سرماست که با کمال میل آمده است
پروانه نه ! انگار رتیل آمده است
این خانه خراب است خدا رحم کند
در چشم پدر دوباره سیل آمده است

ع.اکبر خدادادی


بر آسودم و رفت
ملاحظاتی در مورد چند رباعی سیف اسفرنگی

به مناسبت مرور رباعیات سیف‌الدین اسفرنگی (درگذشتۀ ۶۶۶ ق)، در چاپ جدید دیوان او، یادداشتی چند فراهم آمده که تقدیم می‌شود. به جهت آنکه ممکن است بسیاری کسان هنوز چاپ جدید را ندیده باشند، نشانی رباعی را در هر دو چاپ به دست می‌دهم (پ: چاپ پاکستان؛ ت: چاپ تهران):
..
یک چند در آرزوی تو بودم و رفت
عمری به وفای تو بر آسودم و رفت
تا چشم تو خون من به گردن نبَرَد
در فرقت تو ز دیده پالودم و رفت.
(پ ۷۲۷؛ ت ۷۲۹)
پیش از این در یادداشتی، از حذف شناسه در فعل رفت در رباعی فارسی سخن گفته‌ایم. دکتر ترکی، نظرشان این است که «و رفت» چیزی بیش از حذف شناسۀ معمولی است و وقتی بعد از فعل دیگر می‌آید، معنی «تمام شد» می‌دهد. رباعی بالا تا حدودی این نظر را تقویت می‌کند. رباعی زیر از فکری مشهدی (درگذشتۀ ۹۷۳ ق)، مؤید این نظر است (رباعیات فکری، ۷۸):
عمری بودم ز هستی خویش به تنگ
می‌بود ز قید نام و ناموسم ننگ
آخر سر خود چو باد بگرفتم و رفت
چون آب زدم شیشۀ ناموس به سنگ.

البته در دیوان سیف اسفرنگی نمونه‌هایی از حذف شناسه که یک نشانۀ سبکی در شعر قدیم است، دیده می‌شود (ت ۷۶۷):
من رفتم و جان را به هوای تو سپرد
ره توشۀ راه آخرت، یاد تو بُرد
باری ز تو در عمر نبودم فارغ
در آتش تو رستم و با داغ تو مُرد.

فی واحد من الشعراء
آن‌ها که به کودکی زبونت کردند
گه خفته ستان و گه نگونت کردند
همچون شه شطرنج به بازی بازی
هرجا که در آمدی، برونت کردند
(پ ۷۲۹؛ ت ۷۳۳)
در دیوان سیف، نام شاعری که چنین مورد خشم او قرار گرفته، ذکر نشده است. من حدس می‌زنم که وی پوربهاء جامی، شاعر هم‌عصر او بوده است. چنین حدسی، متکی بر رباعیی با همین ردیف و قافیه است که در دیوان پوربهاء وارد شده (جُنگ رباعی، ۴۵۲) و خطاب به سیف است. ما فقط به نقل مصراع اول رباعی بسنده می‌کنیم و جویندگان می‌توانند کل رباعی را در منبع ذکر شده، بخوانند:
سیفک! شعرا خوار و زبونت کردند...

افسوس که یار ناگه از دستم داد
حیلت چه کنم که آن مَه از دستم داد
مانند پیاله در غمش چشم مرا
آبی چو نماند، آنگه از دستم داد
(پ ۷۳۲؛ ت ۷۴۰)
ردیف رباعی، از دستم داد، ردیف جالب و نادری است که ظاهراً «رهایم کرد» معنی می‌دهد. این اصطلاح را جای دیگری ندیده‌ام.

غم از لطف تو شادمانی گردد
عمر از نظر تو جاودانی گردد
گر باد به دوزخ بَرَد از کوی تو خاک
آتش همه آب زندگانی گردد.
(پ ۷۳۵؛ ت ۷۴۴)
رباعی نسبتاً معروف بالا، در منابع به اسم چندین شاعر آمده است. در نزهة المجالس (ص ۵۲۸) به اسم فخر خالد هروی است؛ و در روضة الناظر (برگ ۵۷) به نام افضل کاشانی. به اوحد کرمانی (عرفات العاشقین، ج ۱، ۳۷۳)، مهستی گنجوی (ص ۱۸۱)، نجم رازی (مرصاد العباد، ۳۵۸، ۶۴۳) و ابوسعید ابوالخیر (سخنان منظوم، ۲۶) هم منسوب است.
در بحث رباعیات سرگردان، دواوین شعرا بیش از مفاد جُنگ‌ها قابل اعتماد است. این رباعی در دیوان سیف اسفرنگی به اعتبار دستنویس مورخ ۷۵۴ ق کتابخانۀ گنج بخش آمده است.

ای روی تو همچو مشک و زلف تو چو خون
می‌گویم و می‌آیمش از عهده برون
رویت مشکی نرفته در نافه هنوز
زلفت مشکی که آید از نافه برون.
(پ ۷۴۲؛ ت ۷۵۸)
رباعی بالا که مصراع دومش حکم ضرب المثل پیدا کرده (امثال و حکم، ج ۴، ۱۷۷۷)، یک عیب اساسی دارد و آن تکرار قافیه در مصراع دوم و چهارم است. رباعی مذکور در نزهة المجالس به روایت زیر و بدون ذکر نام گوینده آمده و مصراع دوم آن کاملاً متفاوت است (ص ۲۶۹):
رخسار تو مشک است، سر زلف تو خون
ای جان و جهان! دلیل می‌دانی چون؟
رخ مشک، ولی ناشده در نافه هنوز
خون زلف، ولی آمده از نافه برون.

در سفینۀ کهن کتابخانۀ مجلس که سدۀ هشتم فراهم شده (برگ ۲۶۷) نیز مصراع دوم با تغییر همراه است: وین دعوی را بیان بیارم اکنون...
رباعی در بعضی منابع به نظامی گنجوی منسوب است (گنجینه، ۳۵۷) و به اسم مهستی گنجوی هم دیده شده است (ص ۱۲۱). در دیوان سیف اسفرنگی، دو دستنویس کهن این رباعی را ندارند و روایت کنونی هم خالی از اغتشاش نیست.

ساقی! می لعل ارغوانی در ده
وآن آب چو آتش جوانی در ده
تا مجلس فخر ملک را راست کنی
برخیز و ندای دوستگانی در ده
..
ما مست شدیم، می بیار ای ساقی
چون آوردی، دیر مدار ای ساقی
تا یک ساعت به کام دل بنشینیم
در خدمت صدر روزگار ای ساقی!
(پ ۷۴۳، ۷۴۵؛ ت ۷۶۱، ۷۶۵)
یکی از روش‌های هدر دادن شعر، کاری است که سیف اسفرنگی در دو رباعی بالا انجام داده، و امید و انتظار مخاطب را برای شنیدن یک رباعی خیامانۀ خوب، با گریز زدن به مدح ممدوح، نابود کرده است! البته، اهل فن، آن را به عنوان یک ویژگی سبکی در کارنامۀ سیف اسفرنگی ثبت خواهند کرد، ولی در نهایت، چیزی به کمالات شاعر نمی‌افزاید.
●●

"چهار خطی"
https://telegram.me/Xatt4


سلامی برسان

ای باد صبا! مرا به کامی برسان
وز من به نگار من پیامی برسان
در طرّۀ او دلی است ما را، زنهار
گر زنده بیابیش، سلامی برسان!

سیف اسفرنگی
درگذشتۀ ۶۶۶ ق.

سیف‌الدین اسفرنگی که به سیف اعرج هم معروف است، از شاعران نیمۀ نخست قرن هفتم هجری است. تولدش بر اساس قطعه‌ای که خود گفته (دیوان، ۶۳۴)، در سال ۵۸۱ اتفاق افتاده و تا ۸۳ سالگی، یعنی تا ۶۶۴ ق زنده بوده است. تقی کاشانی، مرگ او را در سال ۶۶۶ ق دانسته (خلاصة الاشعار، ۷۱۳) و این قول از نظر من، درست‌تر از اقوال دیگر است.
از اسفرنگی حدود ۲۳۵ رباعی به جای مانده است. وی در تاریخ رباعی فارسی، جایگاه خاصی ندارد و جمال خلیل شروانی با اینکه با او هم‌عصر بوده، چیزی از رباعیاتش در نزهة المجالس نقل نکرده است.

دیوان سیف اسفرنگی یک نوبت به اهتمام زبیده صدیقی به سال ۱۳۵۷ در مولتان پاکستان به چاپ رسید. خانم صدیقی در تصحیح دیوان سیف‌الدین از پنج نسخۀ اصلی و پنج نسخۀ کمکی بهره گرفته است.
جناب فرزاد جعفری، بار دیگر به تصحیح دیوان سیف اسفرنگی همت گماشته و بر اساس نسخه‌هایی که اغلب با نسخه‌های چاپ قبلی یکسان است، دیوان سیف اسفرنگ را اخیراً به چاپ سپرده است (تهران، پژوهشگاه، ۱۳۹۶). برای من هنوز فرصت مقایسۀ دقیق این دو چاپ فراهم نیامده، و امکان ارزیابی و اظهار نظر در مورد کیفیت کار ایشان ندارم. ولی آنچه مشخص است این است که جناب جعفری، در هیچ جای مقدمه، اشارتی به سوابق کار و چاپ پیشین نکرده و دلایل خود را برای تصحیح مجدد دیوان سیف نگفته است.
در تصحیح خانم صدیقی، نسخۀ کتابخانۀ گنج بخش که در ۷۵۴ ق کتابت شده، اساس کار قرار گرفته است. اما آقای جعفری، دستنویس کهن کتابخانۀ لنین‌گراد را مبنای تصحیح قرار داده است. گفته می‌شود تاریخ کتابت دستنویس مذکور در ۷۳۶ ق بوده است. این دو دستنویس قدیمی که مورد استفادۀ هر دو مصحح بوده، چارچوب اصلی ویرایش دیوان سیف‌الدین اسفرنگی را تعیین می‌کند و سایر نسخه‌ها، جنبۀ تکمیلی دارد.
کاستیی که در هر دو چاپ وجود دارد، عدم ورود مصححین به شناسایی و معرفی ممدوحین و مخاطبین اشعار سیف است و این کار مهم را احتمالاً به دلیل دشواری، فرو نهاده‌اند.
کاستی دوم، بی توجهی به جُنگ‌ها و سفینه‌های قدیمی است. اشعار سیف اسفرنگی در بسیاری از جُنگ‌های کهن، از جمله جُنگ گنج بخش هست. تاریخ بسیاری از این جُنگ‌ها، از دستنویس‌های مورد رجوع مصحح دیوان، قدیمی‌تر است.

همان طور که گفته شد، تصحیح مجدد یک دیوان باید به موجب یک ضرورت ناگذران، مثل یافت شدن نسخه‌های کهن‌تر و بهتر، یا توفیق در بر طرف کردن خطاها و دشواری‌های متن پیشین، صورت گیرد و این دلایل باید به روشنی در مقدمۀ کتاب گفته شود. آقای جعفری هیچ کدام از دلایل خود را در مقدمه ذکر نکرده است. خیلی دوست داشتم بدانم بعضی مشکلات که در چاپ پاکستان، بالاخص در بخش رباعیات وجود دارد، در چاپ تازه به چه سرنوشتی دچار شده است. متأسفانه نتیجۀ کار چندان امیدوار کننده نبود؛ فی المثل در رباعی زیر:
ای از هنر تو نازنازان شیرها
در ورد دعاهای تواند ایمان‌ها
عمر تو چو آب و باد بادا باقی
تا خاک شوند باقی بدخواه‌ها
(چاپ پاکستان، ۷۲۴؛ چاپ تهران، ۷۲۲)

همان‌طور که می‌بینید، هم قافیه‌ها معیوب است و هم وزن نابسامان. جالب آن است که شکل درست رباعی در قافیۀ نون در هر دو چاپ آمده است (پاکستان، ۷۴۰؛ تهران، ۷۵۵):
ای از هنر تو ناز نازان شاهان
در ورد دعاهای تواند آگاهان
عمر تو، چو خاک و باد، بادا باقی
تا خاک شوند باقی بدخواهان.
●●

"چهار خطی"
https://telegram.me/Xatt4


جُنگ گنج بخش، دستنویس شمارۀ ۱۴۴۵۶ کتابخانۀ گنج بخش پاکستان، برگ ۲۰۹ - ۲۱۰

"چهار خطی"
https://telegram.me/Xatt4


پنج رباعی خیامانه

ای دل! حذر از مستی و مخموری کن
وز همدمی رطل گران دوری کن
از باده شفا خیزد و از مستی رنج
توبت ز شفا مکن، ز رنجوری کن!

رفیع‌الدین ابهری

می را تو همیشه با خردمندان خور
یا با صنمی تازه رخ خندان خور
بسیار مخور، فاش مخور، ورد مساز
اندک خور و گه گاه خور و پنهان خور!

سعد بهاء

در فصل بهار، بی‌خبر خواهم بود
وز صحبت عقل، بر حذر خواهم بود
ای می! به حمایت تو خواهم پیوست
وی بید! به سایۀ تو در خواهم بود.
..
برخیزم و قصد بادۀ ناب کنم
رنگ رخ خود به رنگ عنّاب کنم
وین عقل فضول پیشه را مشتی می
بر روی زنم چنان‌که در خواب کنم!

قطب‌الدین نسفی

صبح است، دمی بر می گلرنگ زنیم
وین شیشۀ نام و ننگ بر سنگ زنیم
دست از امل دراز خود باز کشیم
در زلف دراز و حلقۀ چنگ زنیم.

جمال‌الدین ابهری

پنج رباعی خیامانۀ بالا، از چهار شاعر گمنام سدۀ هفتم هجری است. در همین دوران، جمال خلیل شروانی مجموعۀ نزهة المجالس را فراهم آورد و یک فصل آن را به معانی حکیم عمر خیام اختصاص داد که مشتمل بر رباعیات خیام و پیروان او در رباعی سرایی است.
هر پنج رباعی، در دوران‌های بعد به کاروان رباعیات خیام پیوسته است. منبع این پنج رباعی، جُنگ موسوم به «جُنگ گنج بخش» است که در اوایل سدۀ هشتم هجری فراهم آمده است. عنوان باب چهاردهم این مجموعۀ ارزشمند، «فی صفة الشراب و الحب علی الشرب» است و در آن، چهار رباعی خیام هم جای گرفته که من در کتاب «رباعیات خیام در منابع کهن» در مورد آن توضیح داده‌ام. اشعار این باب را می‌توان آیین‌نامۀ باده‌ نوشی دانست و هم جنبۀ اجتماعی باده‌نوشی در آن رعایت شده و هم جنبۀ شخصی آن!

منابع:
جُنگ گنج بخش، برگ ۲۰۸ پ، ۲۰۹ پ، ۲۱۰ ر؛ رباعیات خیام در منابع کهن، ص ۱۱۷ - ۱۱۸
●●

"چهار خطی"
https://telegram.me/Xatt4


Forward from: اشعار سید علی میرافضلی
#سیدعلی_میرافضلی

@seyedalimirafzali


آی آدم‌ها!
استشهاد به نیما در رباعی امروز

مطلب بالا را من سال پیش در این کانال گذاشته بودم. همان موقع،‌ رباعیاتی هم که به شعرهای نیما نظر داشتند، گرد آمده بود. بد ندیدم آن رباعیات را اینجا، جداگانه بیاورم. طبیعی است که مقدمۀ قبلی، به کار این رباعیات هم می‌آید. البته، نفوذ سپهری در رباعی امروز بیش از نیما بوده است.
..
هر دم به لبش ترانۀ دريا بود
پروردۀ عشق جنگل و صحرا بود
دستش به نشانۀ كمك بالا بود
در آب، خروش «آی آدم‌ها...» بود.

اکبر بهداروند

ما بغض فرو خوردۀ هر دریاییم
در موج بلا، غریق ناپیداییم
در گوش جهانی که به خود مشغول است
فریاد غریب «آی آدم‌ها»ییم.

احسان افشاری

رنج آمد و بر گردن جانم آویخت
جانم به صلیب استخوانم آویخت
این ژنده قبای خالی از فردا را
آخر به کجای شب توانم آویخت؟

پارسا همتی

اینجا کسی از رفق و مدارا می‌گفت
آنجا کسی از فال و تماشا می‌گفت
افسوس، کسی نبود بیدار کند
آن «خفتۀ چند...» را که نیما می‌گفت.

امیر مرادی

منابع:
گوشۀ تماشا، ۱۶۵؛ دندانه‌های سین احسانم، 62؛ دوشیزه‌ ترین نگاه، ۱۰۳؛ خواب نما، 25
●●

"چهار خطی"
https://telegram.me/Xatt4


Forward from: چهار خطی
خانۀ دوست کجاست؟

وام‌گیری از شعرهای معروف در رباعی امروز، موضوع این یادداشت است. در نقد قدیم، این صنعت ادبی با عناوینی همچون تضمین و تلمیح و اقتباس توضیح داده می‌شد و در نظریات نوین ادبی، کار رسیدگی به ارجاعات یک متن، بر دوش اصطلاح «بینامتنیت» گذاشته شده است. بینامتنیت، البته منحصر به این شگردهای آشکار وام‌گیری نیست و به بررسی انواع مناسبات پیدا و پنهان یک متن با متون دیگر می‌پردازد و نحوۀ تعامل متن را با نشانه‌ها و صداهای متنوعی که در آن جریان دارد، برملا می‌کند.
در شعر امروز، شعرهای نیما یوشیج، اخوان ثالث، احمد شاملو، سهراب سپهری و فروغ فرخزاد، به میراث ادبی نسل امروز و حافظۀ شعری آنها بدل شده است. ارجاع و اشاره به شعرهایی همچون «خانه‌ام ابری است»، «آی آدم‌ها»، «هوا بس ناجوانمردانه سرد است»، «خانۀ دوست کجاست»، «آب را گل نکنیم»، «دشنه در دیس» و امثال آن در رباعی امروز، می‌تواند به توسّع و تقویت جوانب معنایی این رباعیات بینجامد و امکان مکالمۀ این شعرها را با میراث ادبی معاصر فراهم آورَد. به این فهرست، می‌شود اسم داستان‌ها و فیلم‌های سینمایی را نیز افزود، از قبیل: «بوف کور»، «سنگ صبور» و «داش آکل»؛ و شخصیت‌های کتاب‌های درسی مثل دارا و سارا و چوپان دروغگو و کارتون‌های تلویزیونی مثل تام و جری و پینوکیو، یا آهنگ‌های معروف مثل «الهه ناز» و «دریاچه قو». اینکه رباعی‌سرایان روزگار ما چه قدر توانسته‌اند از این ظرفیت استفاده کنند و اجرای موفقی از آن ارائه دهند، موضوع دیگری است. به جهت محدودیت مجال این یادداشت، ما فقط رباعیاتی را که در آنها اشارتی به شعرهای سهراب سپهری هست، می‌آوریم. شعرهای سپهری، به دلیل درون‌مایۀ عرفانی، و زبان روان و مثل‌واره‌شان، مورد توجه عامه مخاطبان شعر در دو سه دهۀ اخیر بوده است.

آشفته سریم، شانۀ دوست کجاست
دیوان پُر از ترانۀ دوست کجاست؟
ای کاش که شاعری در این شهر غریب
می‌گفت به ما که خانۀ دوست کجاست؟

سعید بیابانکی


عشقی‌که مدام صحبت از اوست، کجاست؟
چندی است دلم پُراز هیاهوست. کجاست؟
سرگردانی، بلای جانم شده است
سهراب! بگو که خانۀ دوست کجاست؟

حجت یحیوی


آن خانه که خیس عطر شب‌بوست، کجاست؟
آن خانه در این‌سوست، در آن‌سوست؟ کجاست؟
در پیچ و خَم باد، نشانی گم شد
سهراب کجاست؟ خانۀ دوست کجاست؟

ایرج زبردست


شوریده‌دلی که پاک و نیکوست، کجاست؟
خیام بزرگ! آنکه یک‌روست، کجاست؟
نیمای شگفت! خانۀ دل ابری است
سهرابِ عزیز! خانۀ دوست کجاست؟

جمیله موسوی


من گم شده‌ام، کلید این خواب کجاست؟
آن کوچه که بود بی تو مهتاب... کجاست؟
باید بروم، کسی مرا می‌خوانَد
دیرم شده، کفش‌های سهراب کجاست؟

جلیل صفربیگی


فهمیدن عشق را چه مشکل کردند
ما را ز درون خویش غافل کردند
انگار کسی به فکر ماهی‌ها نیست
سهراب بیا که آب را گل کردند!

سعید بیابانکی


ما را ز دل خویش چه غافل کردند
فهمیدن عشق را چه مشکل کردند
انگار کسی به فکر ماهی‌ها نیست
سهراب بیا که آب را گل کردند!

علی مظفر


ما را ز طلوع صبح غافل کردند
شب را نفس گرم محافل کردند
درویش، به نان فروخت ایمانش را
سهراب کجاست؟ آب را گل کردند.

ایرج زبردست


با منتقدان بگو که دل دل نکنند
دستان رباعی مرا ول نکنند
من شاعری از دهکدۀ پایینم
سهراب! بگو که آب را گل نکنند!

علی امرونی


این عصر، برای عشق دلواپس نیست
جنگ‌است همیشه، حرف آتش‌بس نیست
هم فکر شکستنِ قفس‌ها، رؤیاست
هم در قفس هیچ‌ کسی کرکس نیست.

حسین گلچین


یک‌رنگ نباش، رنگ‌ها می‌شنوند
آیینه نشو که سنگ‌ها می‌شنوند
ای ماه! اگر سراغ من می‌آیی
آهسته بیا، پلنگ‌ها می‌شنوند.

احمدرضا قدیریان


یک عالمه عشق، سهم امسال من ست
باران بهار هم به دنبال من است
با ثروت خویش بی‌نیازم همچون
سهراب، که گفت: آسمان مال من است.

عارفه دهقانی


منابع:
گوشۀ تماشا، ص 188؛ یک پیراهن جلوتر از پاییز، ص 59؛ دفی از پوست ابلیس، ص 29، 30؛ هیچ، ص 30؛ در آستانۀ تازه شدن، ص 90؛ شعری با پیراهن چهارخانه، ص 53؛ دام بادام، ص 91؛ فصل اطلسی‌ها، ص 44؛ آخر شخص مفرد، ص 23
●●


"چهار خطی"
https://telegram.me/Xatt4


Forward from: پریخانه
رؤیات درونِ خوابِ قالی جا‌ماند
در پیرهنم تنی خیالی جا ماند
آرام چکید چشمِ وامانده‌ی ماه
در پنجره یک کاسه‌ی خالی جا ماند

(فاطمه چشم‌چتر)

@parikhaneh


حوصلۀ آدم‌ها

چندی است که بیهوده خوشم با غم‌ها
زخم است برایم همۀ مرهم‌ها
باید بروم به جای دوری از شهر
سر رفته‌ام از حوصلۀ آدم‌ها.
..

ما آب نداریم که بابا باشیم
دارایی ما کم است سارا باشیم
این بار اگر به کودکی برگردیم
تصمیم گرفته‌ایم کبرا باشیم!

محمد قلی نسب
متولد ۱۳۷۱، رفسنجان

مجموعه شعر «بگذریم»
تهران، فصل پنجم، ۱۳۹۶
●●

"چهار خطی"
https://telegram.me/Xatt4


سر به صحرا دادن

آن را که متاع دین و دنیا دادند
اندیشۀ سود و فکر سودا دادند
ما را که به لیلی صفتان وا دادند
مجنون کردند و سر به صحرا دادند.

حسین مروی
درگذشتۀ ۹۷۹ ق.

یک چند به کنج عزلتم جا دادند
جانی فارغ، دلی شکیبا دادند
آهو چشمانم، به نگاهی، آخر
عاشق کردند و سر به صحرا دادند.

مؤمن یزدی
درگذشتۀ ۱۰۱۸ ق.

در کوی خودم مسکن و مأوا دادی
در بزم وصال خود مرا جا دادی
القصّه، به صد کرشمه و ناز مرا
عاشق کردی و سر به صحرا دادی.

منسوب به ابوسعید ابوالخیر
درگذشتۀ ۴۴۰ ق.

منابع:
دیوان خواجه حسین مروی، ۱۸۵؛ رباعیات مؤمن یزدی، ۹۰؛ سخنان منظوم ابوسعید ابوالخیر، ۹۰
●●

"چهار خطی"
https://telegram.me/Xatt4


Forward from: نور سیاه
رباعی استاد شفیعی کدکنی برای سایه

سال 1384 بود. دوستم مهدی یزدانی خرم صفحات ادبی روزنامه شرق را می گرداند. آن روزها روزنامه شرق مهم‌ترین روزنامه بود و خیلی خواهان و خواننده داشت. یزدانی خرم از من خواسته بود مقالاتی درباره برخی شخصیتهای ادبی معاصر بنویسم. اولین یادداشتم درباره استاد شفیعی کدکنی بود و بعد خانلری و سایه و زریاب...
استاد شفیعی آن یادداشت‌های مرا می دید. به ایشان گفتم می خواهم درباره سایه مقاله بنویسم. ذوق کردند. بس که سایه را دوست دارد. گفتند: این اواخر درباره سایه یک رباعی گفتم. خواهش کردم بخوانند. خواندند:
تا کی به امید مرد گردی بینی
جولانگه جان دوزخ سردی بینی

با سایه ما اگر نشینی یک دم
روشن تر از آفتاب مردی بینی

از استاد اجازه گرفتم این رباعی را در مقاله ام چاپ کنم. متأسفانه در جای خوبی از روزنامه چاپ نشد و ای بسا خوب دیده نشده باشد. الان که شعر تازه استاد را برای بزرگداشت نودسالگی سایه ، در کانال مجله بخارا دیدم، گفتم این رباعی را اینجا نقل کنم. بعدها سایه به من گفت که اول بار این رباعی را در مقاله من خواند. آن مقاله هم برای من خیلی خوش یمن بود و مقدمه آشنایی سایه با ما شد. ما می توانیم شهادت بدهیم که در صحبت سایه روشن تر از آفتاب مردی دیدیم...دیدار دلفروز تو عمر دوباره بود ...عمر دوباره هست...
بی روشنی پدید نیاید بهای دُر
در ظلمت زمانه که داند چه گوهری؟

🌼🌼🌼
بارها شاهد محبت بی شائبه سایه و شفیعی به هم بوده‌ام. این را یادم نباید برود که بنویسم : یک روز استاد شفیعی به من گفت: "چشمت را ببند و فرض کن خدای نکرده سایه دیگر نیست. آیا می توانی زیر این آسمان کبود هیچ کسی را پیدا کنی که بتواند جای سایه را بگیرد؟" و سرش را به علامت نفی تکان داد استاد... به فول خواجه :که قدر گوهر یکدانه گوهری داند....

https://t.me/n00re30yah


Forward from: کانال رسمی وحید دانا
هر رنگ ، که شادی آوَرد ، دلخواه است

هر سنگ که روشنی دهد ، چون ماه است

لبخند بزن به هر چه ، سهمِ تو شده ست

هر چند که خندیدنِ گل ، کوتاه است


وحید دانا
@vahid_dana


آرزوی یکی دگر!

روزی که مرا بر تو نظر می‌باشد
غمگین دلم آن روز بتر می‌باشد
زیرا که ز یک نظر جز این فایده نیست
که‌م آرزوی یکی دگر می‌باشد!

شرف‌الدین شفروه
درگذشتۀ حدود ۶۰۰ ق.

یک بوسه‌ام از لب تو گر می‌باشد
ان روز مرا حال بتر می‌باشد
زیرا که ز یک بوسه جز این فایده نیست
که‌م آرزوی یکی دگر می‌باشد!

عیانی گنجوی
سدۀ هفتم ق.

عیانی گنجوی، از شاعران گمنام پارسی است. نام و نشان او در هیچ تذکره‌ای نیست و از روی رباعیاتی که مؤلف نزهة المجالس از او نقل کرده، حدس می‌زنیم که وی هم‌عصر جمال خلیل شروانی بوده و در نیمۀ اول قرن هفتم می‌زیسته است.
می‌گویند به شاعران و عاشقان رو بدهی، انتظارات‌شان را نهایتی نخواهد بود. در رباعیات بالا، اول سخن از نظر است و بعد بوسه. رباعی سوم را خدا به‌خیر گرداناد!
کاری که عیانی کرده، فقط بالا بُردن سطح توقعات عاشقان نیست. بلکه، قالبی کردن یک شکل بیان، و گرفتن روح خلاقیت از آن است که با جایگزینی کلمۀ «بوسه» به جای «نظر» صورت گرفته است. وقتی طرز بیان شاعرانه به شکل قالب در آمد، جایگزینی کلمات در آن آسان خواهد بود و نیازی به خلاقیت و ابتکار ندارد. در همین رابطه، شاعری به نام ابن محمود فرموده است:

یک نوبت وصلم از تو گر می‌باشد
آن روز دلم گرفته‌تر می‌باشد (1)
زیرا که ز یک بغل جز این فایده نیست
که‌م آرزوی یکی دگر می‌باشد!

منابع
دیوان شرف شفروه، خطی، برگ ۱۳۱؛ نزهة المجالس، ۳۴۳


1. در نسخۀ دیگر چنین است: آن روز، فقط خون جگر می‌باشد
●●

"چهار خطی"
https://telegram.me/Xatt4


Forward from: آینۀ شکسته


#رباعی
به #سیدعلی_میرافضلی


بسیار رباعی که نه از خیام است
وز اهلِ دلی فروتنی بی‌نام است
گر بر سرِ مصرعِ سِوُم قافیه نیست،
خوانیش ز خیام، نگاهت خام است!


#محسن_صلاحی‌راد
۲۶ بهمن ۱۳۹۶
t.me/mohsensalahirad


بیرون شو

ای شهره! ز بند نیک و بد بیرون شو
ور عاشق صادقی، ز خود بیرون شو
کز حضرت قدس دم به دم می‌گوید:
ای عشق! ز کُتّابِ خرد بیرون شو!

شرف‌الدین شفروه
درگذشتۀ حدود ۶۰۰ ق.

ای دل! ز دم ستور و دد بیرون شو
عاشق شو و از بند خرد بیرون شو
چون گویندت: ز نیک و بد بیرون شو
بیرون مشو از خود و ز خود بیرون شو!

ظهیرالدین شفروه
سدۀ ششم ق.

خاندان شفروه، از خاندان‌های اهل دانش و فرهنگ در اصفهان قدیم بوده‌اند. معروف‌ترین فرد این خاندان، شرف‌الدین شفروه است که شاعر و نویسنده و خطیب بود. ظهیرالدین شفروه، به روایتی پسر عموی او، و به روایت دیگر، برادر اوست.
عباس اقبال، مقاله‌ای در معرفی خاندان شفروه نوشته است (مجلۀ یادگار، سال پنجم، شمارۀ ۶ و ۷). از شرف شفروه بیش از ۶۰۰ رباعی به جای مانده که نموداری از رونق رباعی در قرن ششم هجری به ویژه در حوزۀ اصفهان است.

منابع:
دیوان شرف‌الدین شفروه، برگ ۱۵۹؛ لباب الالباب، چاپ نفیسی، ۷۸۱؛ نزهة المجالس، ۸۳ (مقدمه)
●●

"چهار خطی"
https://telegram.me/Xatt4


از خشم جهان چه باک
ترجمۀ دو بیت ابی‌فراس به رباعی پارسی

تصویر بالا را جناب محمد سوری در گروه ایوان به نمایش گذاشته‌اند. این تصویر، متعلق به دستنویس شمارۀ ۱۴۸ کتابخانۀ مجلس است (برگ ۴۱ ر). همان گونه که از تصویر بر می‌آید، شاعری ناشناس، دو بیت ابی فراس را به رباعی پارسی برگردانده است. اشعار ابی‌فراس به روایت دیوانش که تفاوتی چندانی هم با تصویر فوق ندارد، چنین است (دیوان ابی فراس الحمدانی، شرح دکتر خلیل الدویهی، بیروت، ۱۴۱۴ ق، ص ۴۸):

فلیتک تحلو والحیوة مَریرة ٌ
و لیتک ترضی و الانام غضابُ
و لیت الذی بینی و بینک عامر
و بینی و بین العالمین خراب

در تصویر مذکور، مصراع سوم چنین است:
فیا لیت ما بینی و بینک عامر...

در همان دستنویس، ترجمۀ ابیات فوق، به رباعی چنین است:
خوش باش تو گر طلخ بود عیش سزاست
از خشم جهان چه باک چون از تو رضاست
چون آباد است آنچه میان من و توست
گر عالم سربسر خراب است، رواست

در گروه ایوان آقایان پورمختار و نژند، متن رباعی را بازخوانی فرمودند. همچنین جناب نژند، نشانی رباعی فوق را در ارشاد عبدالله قلانسی نسفی (حدود ۵۰۰ ق)، به دست دادند که اشارت ارزشمندی است حاکی از قدمت رباعی. در ارشاد، رباعی چنین روایت شده است (ص ۹):
خوش باش تو ار تلخ بود عیش سزاست
از خشم جهان چه باک چون از تو رضاست
چون آباد است آنچه میان تو و ماست
گر عالم سربسر خراب است، رواست.

تفاوت عمدۀ دو روایت در مصراع سوم است. آنچه در ارشاد قلانسی آمده، به نظرم درست‌تر و اصیل‌تر است و آنچه در روایت نسخۀ مجلس می‌بینیم، به جهت ترک قافیۀ مصراع سوم، به پسند زمانه نزدیک‌تر. کلمۀ طلخ در نسخۀ مجلس، در نسخه بدل‌های ارشاد قلانسی هم دیده می‌شود و شاید به جهت کهنگی، این طرز کتابت، مرجّح باشد.

ابی فراس حمدانی (درگذشتۀ ۳۵۷ ق) از شاعران مورد علاقۀ ادبای ایرانی است و استناد به اشعار او، در آثار فارسی مشاهده می‌شود. پیش از این در یادداشتی، ترجمۀ دو بیت دیگر او را به رباعی پارسی، آورده‌ایم و این دو بیت، از جذابیت شعرهای ابی فراس نزد رباعی‌سرایان قدیم ما خبر می‌دهد.
●●

"چهار خطی"
https://telegram.me/Xatt4


Forward from: محمد سوری
دو بیتِ فارسی در برگ سمت چپ از کیست و چگونه خوانده می‌شود؟ بعضی کلماتش را نمی‌توان خواند.

20 last posts shown.

1 273

subscribers
Channel statistics