ArtMastour


Channel's geo and language: not specified, not specified
Category: not specified



Channel's geo and language
not specified, not specified
Category
not specified
Statistics
Posts filter


"تصور می کردم به بندرگاه رسیده ام؛ اما... به نظرم رسید که باید خود را از نو درونِ دریای لبریز بیافکنم"

🖊️لایبنیتس

@Art_Mastour


من گاهی می اندیشم
و می اندیشم
و می اندیشم...
تو نیز شاید
گاهی اندیشیده باشی
به رقص نیلی مهتاب بر روی آب...

🖊️یعقوب عباسپور

https://t.me/Art_Mastour


ای مرغ روح بر پر ازین دام پر بلا
پرواز کن به ذروهٔ ایوان کبریا

بر دل در دو کون فروبند از گمان
گر چشم خویش بازگشایی از آن لقا

#سیمرغ وار از همگان عزلتی طلب
کز هیچ کس ندید دمی هیچکس وفا

گنج وفا مجوی که در کنج روزگار
گنجی نیافت هیچ کس از بیم اژدها

بنگر که چند پند شنیدی ز یک به یک
بنگر که با تو چند بگفتند انبیا
...... افلاک در میان کشدت خوش‌خوش از کنار
و ایام در کنار کند خوش خوشت سزا

گر آنچه می‌کنی تو ز غفلت برای خویش
با تو همان کند دگری کی دهی رضا
....... از بس که چرخ بر سر تو آسیا براند
مویت همه سپید شد از گرد آسیا
....... منشین که عمر رفت و دریغا به دست ماند
برخیز و رو که بانگ برآمد که الصلا
...... یارب هزار نور به جانش رسان به نقد
آن را که گویدم به دل پاک یک دعا

#عطار

https://t.me/Art_Mastour


🌻✍️
"از چیستی به چگونگی"
"روایت هنر از آن‌چه که باید باشد"

اگر بطور سنتی و البته درست؛ ما در جواب هنر چیست؟ هنر را به مثابه‌ی خَلق و آفرینش بگیریم، همان‌جا در چیستی و ماهیت هنر به‌عنوان‌ یک امر والا و زیبا درگیر می‌شویم، یعنی در آفرینش و آن‌چه که آفریده شده‌است‌. - (هنر برای هنر).
و این به گمان من با تمام عمقی که دارد شرطی ست لازم، اما کافی؛ نه!
پس شرط کافی در توصیف، تبیین و گفتگویِ ما_بین مخاطب و یک اثر هنری کجاست؟
این شرط به گمانم از تغییر در جایی‌که ایستاده‌ایم، یعنی هنر چیست؟ به گامی دیگر یعنی هنر چگونه؟ است، شکل می‌گیرد: "گامی با قدم‌های هندسی و مدور!"
پرسشی که از ماهیت هنر، ما را به موجودیت هنر؛ و اگر اغراق نباشد به اکنونیت خویش/هنرمند سوق می‌دهد و آن/او را به پرسش می‌گیرد.
در آثار خانم پدیده هاشمی، هنرمند از چنبره های تودرتوی فُرم و زیبایی اولیه ی ظاهری می‌گذرد و با گشت‌وگذاری تاریخی_انتقادی و طنزگونه در هنر به‌عنوان امر والا که نشانه‌های استعلایی هم در خود دارد، وارد محتوا می‌شود و هنر چگونه؟ را با رخصت از هنر چیست؟ به کار می‌گیرد؛ یا بهتر بگویم هر دو را بهم می‌آمیزد و با ضربآهنگهای شمرده و نابهنگام؛ "زن" را در جایی می‌نشاند که باید باشد: در زمان_مکانی که قرن‌ها از او غصب شده‌است.
در میانه‌ی هستی - در میانه‌ی زیست اجتماعی و تن_نازانه و محیط بر هندسه ی زندگی.
چرا که زندگی از زنانگی و طنازی می‌آید و زنانگی یعنی زندگی. و زندگی یعنی آفرینشِ همان رؤیاهای منعطف، ظریف، منظم و آزاد و هنرمندانه که در آغاز بود، اما در ادامه: بسی بس بسیار مردانه شد و یکسونگر و مقتدر و ضمخت.
مخلص کلام باید گفت: که هنرمند در تجربه ی حضوری و حصولی خود، به دور از هیاهوهای مُد روز بیشتر بر یک چیز نا_آشکار نظر دارد و آن چیزی نیست جز : "انسانم آرزوست".
گفتند: یافت می‌نشود جسته‌ایم ما
گفت: آن که یافت می‌نشود، آنم آرزوست!

🖊️کمال اسماعیلی
🎨🖌️The creator of the artwork: @padidehhashemi

..................................
#پدیده_هاشمی#نقاشی#طراحی#خط_نقاشی #خوشنویسی #خط_نقاشی#تاریخ#فلسفه #تاریخ_فکری#فلسفه_تاریخ#عرفان #عرفان_مکتب_خراسان #حکمت_خسروانی #هنر #فلسفه_هنر #عکاسی
#padideh_hashemi#painting
#philosophy_of_history#intellectual_history#mysticism#mysticism_school_of_Khorasan#Hikmat_Khosravani#art #philosophy_of_art#photography
https://www.instagram.com/p/CvkDUifLrMD/?igshid=MTc4MmM1YmI2Ng==




Forward from: شعرِ اتفاقی
آن رفیقی که به دوران غمم دور نرفت ،
زیر شمشیر غمش رقص کنان باید رفت...

امیرخسرو دهنوی
#شعر

https://t.me/sheare_etefaghi


Forward from: @AxNegarBot
شما آن گاه که آرزومند اوج گرفتن اید، روی به بالا دارید؛ و من روی به پایین، زیرا که اوج گرفته ام!

چه کسی در میان شما هم خندیدن تواند و هم اوج گرفتن؟

آن که بر فراز بلندترین کوه رفته باشد، خنده می زند بر همه نمایش های غمناک و جدی بودن های غمناک.

...

ما را چه نسبت است با غنچه ای که از نشستن ژاله ای بر تن اش بر خویش می لرزد؟

درست است که ما عاشق زندگی هستیم، اما نه آز آن رو که بدان خو کرده ایم، بل از آن رو که خو کرده ی عشق ایم.

عشق هیچ گاه بی بهره از جنون نیست. اما جنون نیز هیچ گاه بی بهره از خرد نیست.

و نیز به گمان من که اهل زندگی ام، پروانه ها و حباب های صابون و هر آن چه در میان آدمیان از جنس آن هاست با شادکامی از همه آشناترند.

دیدار پرواز این روانک های سبک بال دیوانه وار نازک تن پر جنبش زرتشت را به گریستن و نغمه سرایی می انگیزد.

تنها بدان خدایی ایمان دارم که رقص بداند.
و چون ابلیس ام را دیدم ، او را جدی و کامل و ژرف و با وقار یافتم. او جان سنگینی بودو از راه اوست که همه چیز فرو می افتد.

با خنده می کشند نه با خشم! خیز تا جان سنگینی را بکشیم!

چون راه رفتن آموختم، به دویدن پرداختم، چون پرواز کردن آموختم، دیگر برای جنبیدن نیاز به هیچ فشاری ندارم.

اکنون سبک بارم؛ اکنون در پرواز؛ اکنون می بینم خویشتن را در زیر پای خویش، اکنون خدایی در من رقصان است.
🖋️
#نیچه
📸
PHILIPPE HALSMAN👆👆

In: @Art_Mastour


Forward from: @AxNegarBot
"هنر، دیریاب و زمان، شتابان است."
🖋️Henry Wadsworth Longfellow

تا جایی که مشخص است، این جمله با خود نشانی از درهم تنیده گی هنر و زندگی دارد.
زندگی آنگونه که می‌بایست باشد.

اما این سخن، همزمان، سقوط را نیز در خود دارد و آن را نیز پیش بینی می‌کند.
سقوطِ خودخواسته ی زندگی در آغوش روزمرِ گی ها.
و آن چیزی نیست: جز آدمی، منهای سرخوشی.
آدمی منهای سپاسگزاری از خود.
آدمی منهای خودِ قائم بذاتش.
و،و،و
و اگر زندگی را همان زمان شتابان بگیریم، هنر می تواند فهم، درک و کیفیت خردمندانه ای از زندگی و زمان شتابان باشد.
همانطور که می‌دانیم آدمی خط معترضه ای است در میان دو نقطه:
"تولد و مرگ."
دو امر محتوم و ناخواسته.
اما
" . زندگی . "
از آن ماست؛ یا اینگونه به نظر می‌رسد و باید باشد .
اما همانطور که همه ی ما واقفیم دیر زمانیست که زندگی نیز سراسر بوی مُردگی و کپک می‌دهد.
چرا که خواسته یا ناخواسته، برداشت از مرگ، و تیرگی ذهن را، به فضایی رهنمون کرده ایم که جا و مکان آن نیست و بعبارتی به این تیرگی تعلق ندارد. اینجا زمان و مکانِ زندگی ست و به زندگی تعلق دارد.
اما چرا؟
با کمی تأمل بر آنچه که هستیم و بر جایی که به عقب و جلو می‌رویم، می‌توانیم دریابیم که مشکل از آدمی‌ست، نه از زندگی و نه از مرگ.
چرا که این موجود فهیم، دیر زمانیست که گفتگوی هنرمندانه با خود را فراموش کرده است. و سایه های برساخته ی تاریخ را مخاطب خود ساخته است.
و بجای چیزی یا مفهومی همچون هنرمندانه زیستن.؛__ امور بی فایده و زمان قراردادی را _که چیزی نیستند جز مایه ی بردگی و رخوت_، برگزیده است.
"_مکانیکی زیستن_"
و در توهمِ هویت‌های برساخته اش فرو رفتن.

اما آنچه که معلوم است و آشکار، دوای درد این توهم زدگی، چیزی نیست جز: هنرمندانه زیستن، هنرمندانه اندیشیدن و هنرمندانه رقصیدن
مگر هنر حقیقت آدمی نیست؟
مگر هنر خود را به خودِ وجودی ما نزدیک نمی‌کند؟

هنرمندانه زیستن، همچنین می‌تواند، پرسشی منتقدانه از اکنونیت و چگونه زیستن ما باشد

بله،
"هنر، دیریاب و زمان، شتابان است."
🦋🌻
🖊️کمال اسماعیلی
🎨John William Godward
@Art_Mastour

https://www.instagram.com/p/CDRxf6EpM9T/?igshid=MTc4MmM1YmI2Ng==


هر کدام از ما شبیه کسی هستیم که در خواب چیزهایی می بیند و می پندارد که به تمام و کمال دانای آنهاست؛ آنگاه بیدار می شود و می بیند که هیچ نمی داند.

#افلاطون
مرد سیاسی
🌻
Painting by: Kent Williams
@Art_Mastour


By: Leonor Fini

#قابل_تامل
#چالش_فکری


Geof Kern
@Art_Mastour


Forward from: BLEATH ? LYRIX
@Bleath_Lyrix

Row! Row! Row! Row!
Row! Row! Row! Row!
Row! Row!

پارو بزنید!

The ships await us by the Birka quay
All prepared with sixty oars
They will carry us on the open sea
Heading out to glory wars
We have blothed to Aegir
To the daughters of Ran
We are willing and eager
We are leaving at dawn
Four days of good wind
Then we awoke to an ocean mirror calm
Slacking sails, we are drifting
No direction, we are drifting

کشتی‌ها در اسکله‌ی بیرکا منتظر ما هستند
همگی با شصت پارو آماده‌اند
ما را با خود به دریای آزاد خواهند برد
به سوی جنگ‌های افتخار آمیز راهی شده‌ایم
با آگیر،
و دختران "ران" هم خون هستیم
ما مشتاق و راغب هستیم
به هنگام طلوع آفتاب اسکله را ترک می‌کنیم
چهار روز باد خوبی وزید،
سپس‌ در اقیانوسی آرام بیدار شدیم
بادبان‌های بی‌حرکت، در حال حرکت هستیم
بدون جهت، در حال حرکت هستیم

[آگیر خدای دریا در اساطیر اسکاندیناوی است.
"ران" همسر آگیر و تجسمی از دریا است.]

Glory calls from beyond the waves
A chance for fame and rich reward
Honour waits beyond the grave
So put your back into the oar

از آن سوی موج‌ها، نوای افتخار می‌آید
فرصتی برای شهرت و ثروت
ورای مرگ، افتخار انتظارمان را می‌کشد
پس به پارو تکیه کنید

The sun is burning, now we're lost at sea
Our rations are running low
Thirsty throats and hungry fleas
But we still got many days to go
We are crossing the ocean
Left our home in the North
The oars have set us in motion
They will carry us forth

خورشید می‌سوزد و حالا در دریا گم شده‌ایم
غذای ذخیره‌مان در حال اتمام است
گلوهای خشک و کَک‌های گرسنه
اما هنوز روزهای زیادی را پیش رو داریم
در حال عبور از اقیانوس هستیم
خانه‌مان در شمالگان را رها کردیم
پاروها ما را به حرکت انداخته‌اند
و ما را به جلو می‌برند

Each man builds his own fame
Now everyone, show me what you're worth
Who recalls a coward's name?
No one remembers, who remembers

هر مرد، شهرت خود را می‌سازد
حالا همگی، به من نشان دهید که ارزشِتان چیست؛
چه کسی نام یک بزدل را به یاد می‌آورد؟
هیچ کس به یاد نمی‌آورد

Glory calls from beyond the waves
Beckons those with a heart for war
Honour waits beyond the grave
So put your back into the oar

از آن سوی موج‌ها، نوای افتخار می‌آید،
کسانی که جرات جنگیدن دارند را فرا می‌خواند
ورای مرگ، افتخار انتظارمان را می‌کشد
پس به پارو تکیه کنید

Row! Row! Row! Row!
Row! Row! Row! Row!
Row! Row! Row! Row! (The oar is your best friend)
Row! Row! Row! Row! (For a triumphant end)
Row! Row! Row! Row! (Row for victory)
Row! Row! Row! (Into history)
Grab your oars
Row to glory wars
And for victory
Into history

پارو بزنید!
پارو بزنید!
پارو بزنید! (پارو بهترین دوست تو است)
پارو بزنید! (برای پایانی پیروزمندانه)
پارو بزنید! (برای پیروزی پارو بزنید)
پارو بزنید! (در تاریخ)
پاروهایتان را بر دارید
به سوی جنگ‌های افتخار آمیز پارو بزنید
و برای پیروزی،
در تاریخ

Each man builds his own fame
Now everyone, show me what you're worth
Who recalls a coward's name?
No one remembers, who remembers

هر مرد، شهرت خود را می‌سازد
حالا همگی، به من نشان دهید که ارزشِتان چیست؛
چه کسی نام یک بزدل را به یاد می‌آورد؟
هیچ کس به یاد نمی‌آورد

Glory calls from beyond the waves
Beckons those with a heart for war
Honour waits beyond the grave
Fear not a bloody fate
Glory calls from beyond the waves
A chance for fame and rich reward
Honour waits beyond the grave
So put your back into the oar

از آن سوی موج‌ها، نوای افتخار می‌آید،
کسانی که جرات جنگیدن دارند را فرا می‌خواند
ورای مرگ، افتخار انتظارمان را می‌کشد
از عاقبتی خونین نترسید
از آن سوی موج‌ها، نوای افتخار می‌آید
فرصتی برای شهرت و ثروت
ورای مرگ، افتخار انتظارمان را می‌کشد
پس به پارو تکیه کنید
--------------------
#Amon_Amarth
#PutYourBackIntoTheOar
#PutYourBackIntoTheOar
@Bleath_Lyrix


Forward from: BLEATH ? LYRIX
DEMO






هایدگر معتقد است در دنیا دو وجه اساسی برای هستی وجود دارد:
یک : مرتبه فراموشی هستی
دو : مرتبه اندیشیدن به هستی
وقتی فرد در مرتبه فراموشی هستی است، در دنیای اشیا می زید و خود را در سرگرمی های زندگی غرق میکند: فرد به پایین کشیده میشود تا هم مرتبه ی اهداف بی ارزش شود و در آنها مستغرق. فرد خود را تسلیم دنیای روزمره و دلواپسی برای شیوه وجود چیزها میکند.
اما در مرتبه اندیشیدن به هستی، شگفتی فرد تنها در شیوه وجود چیزها خلاصه نمیشود. زیستن در این مرتبه به معنای آگاهی دائمی از هستی است. در این مرحله فرد متوجه #مسئولیتش در قبال وجود خویش میگردد و از آنجا که فقط در مرتبه هستی شناختی ست که فرد با خودآفرینندگی خویش در تماس است، تنها در همین جاست که نیروی تغییر خویش را به چنگ می آورد.
بی شک چنین مهمی جز با خواندن، آموختن و اندیشیدن حاصل نمیگردد.
✍️هایدگر به نقل از اروین یالوم
🌻
@Art_Mastour


شما آن گاه که آرزومند اوج گرفتن اید، روی به بالا دارید؛ و من روی به پایین، زیرا که اوج گرفته ام!

چه کسی در میان شما هم خندیدن تواند و هم اوج گرفتن؟

آن که بر فراز بلندترین کوه رفته باشد، خنده می زند بر همه نمایش های غمناک و جدی بودن های غمناک.

...

ما را چه نسبت است با غنچه ای که از نشستن ژاله ای بر تن اش بر خویش می لرزد؟

درست است که ما عاشق زندگی هستیم، اما نه از آن رو که بدان خو کرده ایم، بل از آن رو که خو کرده ی عشق ایم.

عشق هیچ گاه بی بهره از جنون نیست. اما جنون نیز هیچ گاه بی بهره از خرد نیست.
.... .
تنها بدان خدایی ایمان دارم که رقص بداند.
و چون ابلیس ام را دیدم ، او را جدی و کامل و ژرف و با وقار یافتم. او جان سنگینی بود و از راه اوست که همه چیز فرو می افتد.

با خنده می کشند نه با خشم! خیز تا جان سنگینی را بکشیم!

چون راه رفتن آموختم، به دویدن پرداختم، چون پرواز کردن آموختم، دیگر برای جنبیدن نیاز به هیچ فشاری ندارم.

اکنون سبک بارم؛ اکنون در پرواز؛ اکنون می بینم خویشتن را در زیر پای خویش، اکنون خدایی در من رقصان است.
🖋️
#نیچه
📸
By: #PHILIPPE_HALSMAN

Conceptual arts with
🦋
@Art_Mastour


John W. Waterhouse
@Art_Mastour


‍ اكثريت عظيم روشنفكرانى كه مى‌شناسم در جست‌وجوى چيزى نيستند و هيچ كارى نمى‌كنند و به درد كارى نمى‌خورند.
همه‌شان بد تحصيل كرده‌اند، به طور جدى مطالعه نمى‌كنند، درباره‌ى علوم فقط پر حرفى مى‌كنند، از هنر هم كم سر در مى‌آورند.
همه‌شان خودشان را مى‌گيرند و با قيافه‌ى جدى، گنده‌گويى و فلسفه‌بافى مى‌كنند ؛
حال آن كه پيش چشمشان كارگرها غذا ندارند و چهل نفرى در يك اتاق نامناسب مى‌خوابند، توى ساس و تعفن و گند و رطوبت و ناپاكى اخلاقى مى‌لولند...

پر واضح است كه همه‌ى حرف‌هاى قشنگ‌مان فقط براى آن است كه سر خودمان و ديگران شيره بماليم...!

#بــاغ_آلبالـو
🖋#آنـتـوان_چـخـوف

🎭استانیسلاوسکی درباره «باغ آلبالو» برای چخوف می نویسد
استاد! نمایشنامه ایی را که همه برایش گریه می کنند ؛چرا اسمش را کمدی می گذارید؟
و چخوف در سه کلمه به او پاسخ می دهد و می نویسد :به همین دلیل.
📸
The dark side of the fish.
And with it a nice Monday evening - meal.
By: Jorg Heidenberg
🦋
Conceptual arts with
👇
@Art_Mastour


Forward from: مرکز فرهنگی شهرکتاب
Video is unavailable for watching
Show in Telegram
در کتاب تناهی استعلایی نویسنده به بررسی و شرح برداشت مارتین هایدگر درباره‌ی چگونگی وجود انسان می‌پردازد.
تناهی استعلایی در سال ۱۳۹۶ برنده جایزه کتاب سال شده است.
کتاب تناهی استعلایی پژوهشی درباره‌ی هستی‌شناسی بنیادین هایدگر نوشته‌ی احمد رجبی است.

@Bookcitycc

20 last posts shown.

36

subscribers
Channel statistics