دیدمش قلبم تند تند میزد یه جوری بودم اون روز چشاش تو چشام قفل شد برگشتم نگاش نکنم که بگم حل نشدم تو اون چشای عسلیش که تو شب برام نور میشدن برگشتم نگاش نکنم که نگم اون چشات منو به زندگی برمیگردونه حتی وقتی حالم بدترین حال دنیاس برگشتم نگاش نکنم که نگم اون لباش یه جوری ان که انگار همیشه مزه شیر کاکاعو میدن ولی خب چیشد؟ آخر همون چیزی که میترسیدم سرم اومد رفتی و تنهام گذاشتی حقم داشتی دل بستن که مث گاو مش حسن نیس که با زور ببندی و بگیم یا من یا هیچکی؛ ولی خب دلبر دلت گیر من نباشه،حرفات ،صدات،نگات،اصلا همه چیت بوی دلتنگی میده.هر چقد که وانمود کنی ی جا بالاخره کم میاری.اونجاست که باید خواستنتو ماچ کرد و گذاشت بری پی دلتنگیت،بری پی دلبر خودت. ماهم بسنده کنیم به چند خط نوشته از رو دیوونگی و نداشتنت...