متن 1
کیهان شناسی مدرن چندین و چند مشکل بزرگ دارد!
به واقع، چه چیز درباره جهانمان می دانیم؟
13.8 میلیارد سال قبل کیهان با انفجاری آغاز شد، جهانمان به سرعت شروع به متورم شدن کرد و سپس سرد شد و اکنون نیز با نرخی رو به افزایش درحال انبساط است و بیشتر آن از ماده ناشناخته ای به نام ماده تاریک و انرژی تاریک ساخته شده است.
با اینکه برای این داستان معروف با کمبود شواهد تجربی، علمی و مشاهده ای از جهان دوردست مواجه هستیم اما همچنان به عنوان یک فکت علمی آن را قبول دارند.
در ماه های اخیر، اندازه گیری های جدید ثابت هابل و نرخ انبساط جهان، تفاوت زیادی را بین دو روش محاسباتی مستقل نشان دادند. اختلافات بر روی نرخ انبساط کیهان پیامد هایی نه چندان ساده و محاسباتی بلکه اعتباری ، برای مدل استاندارد کیهان شناسی کنونی در مقیاس بزرگی از کیهان داشت.
اخیرا کاوشگر دیگری کشف کرده است که کهکشان ها با تئوری ماده تاریک ، که در این تئوری تصور میشود تمام فضا را پر کرده و در همه جا حضور دارند، در تضاد هستند. با توجه به آخرین اندازه گیری ها اما، نمیتوانیم این ماده را در کیهان یافت کنیم و این نشان میدهد که تئوری نیاز جدی ای به باز نگری دارد.
شاید چندان خوشآیند نباشد که بپرسیم چرا اخترفیزیک دانان فرض میکنند که ماده تاریک در همه جا حضور دارد؟ پاسخ در ویژگی خاصی از فیزیک کیهانی نهفته است که اغلب توجهی به آن نمیشود. نظریات سرسختی مانند ماده تاریک ، انرژی تاریک و تورم کیهانی که هرکدام به روشی به پارادایم بیگ بنگ گره خورده اند، توصیفی برای پدیده های تجربی شناخته شده ندارند بلکه سعی در حفظ انسجام ریاضی چارچوب و بدنه خودشان ، درست زمانی که با مشاهدات متناقض روبرو میشوند را دارند. اساسا، آن ها تنها نام هایی برای چیز هایی هستند که مطابق با فرض چارچوبشان که بطور کلی معتبر فرض میشوند، باید در کیهان وجود داشته باشند.
و زمانی که با هر تناقض آشکاری بین مشاهدات و تئوری مواجه می شویم، به ما وعده هیجان انگیزی برای تحقیق و پژوهش بیشتر میدهند. اما حتی در زمان اضافه کردن متغیر های جدید و پارامتر های اضافی، باز هم میتوان مشکلاتی را مشاهده کرد.
به عنوان یک علم ریاضی محور، تصور میشود که فیزیک کیهانی (کیهان شناسی) بسیار بسیار دقیق است. اما کیهان مانند هیچکدام از موضوعات علمی ای که بر روی زمین با آن مواجه هستیم نیست. یک تئوری از کل جهان که بر پایه محله مان (محل زندیگمان) به عنوان تنها نمونه شناخته شده می باشد، نیازمند ساده سازی مفروضات بصورت حداکثری است. زمانی که فرضیات و مفروضات ما برای فواصل عظیم خارج از زمین استفاده میشوند، پتانسیل برای افزایش درصد خطا بالا میرود و به این به نوعی با توجه به محیط آزمایش بسیار محدود ما تبدیل به یک نتیجه کاملا نادرست و غیرقابل اطمینان میشود.
از لحاظ تاریخی، قوانین فیزیکی نیوتن چارچوبی نظری را ایجاد کردند که برای سیستم منظومه شمسی ما با دقت قابل توجهی کار کرد. به عنوان مثال، اورانوس و نپتون، از طریق پیش بینی های مبتنی بر مدل نیوتن، کشف شدند. اما هرچقدر که مقیاس بزرگتر و عظیم تر میشود، اعتبار آن نیز کاسته میشود.چارچوب نسبیت عام اینشتین، پیشرفت گسترده و دقیقتری را به دورترین فاصله از کهکشانمان می رساند. اما تا چه حد می تواند این کار را انجام دهد؟
پارادایم انفجار بزرگ (بیگ بنگ) که در اواسط قرن بیستم ظهور کرد، اعتبار مدل را به نوعی به بی نهایت گسترش داد، که یا به عنوان مرز شعاع جهان (محاسبه شده در 46 میلیارد سال نوری) یا از نظر آغاز زمان تعریف پذیر است. این گسترش غول پیکر مبتنی بر چند اکتشاف است، مانند مشاهدات ادوین هابل که به نظر جهان را در حال انبساط نشان میداد (در سال 1929) و تشخیص تابش زمینه کیهانی(در سال 1964). اما با توجه به مقیاس درگیر، این مشاهدات محدود تاثیر قابل توجهی بر نظریه کیهان شناختی داشته است.
مطمئنا کاملا قابل قبول است که اعتبار نسبیت عام در انتهای فرضی جهان نسبت به خانه کوچک ما (زمین) بسیار متغیر و غیر قابل اعتماد است. و اگر چنین بود، امروزه ساختار نظری چندبعدی پارادایم انفجار بزرگ ترکیبی گیج کننده از چیز های تخیلی عجیب و غریب بود که اختراع شده بود تا مدل را با متغیرهای تجربی معتبر که متقابلا بر یکدیگر متکی باشند، به نقطه ای که تشخیص علم از تخیلات غیرممکن است، ساپورت کند.
🆔
@flatearthfarsi