#بخش_اول
خب سلام، همینطور که میدونید به احتمال زیاد، من حمیدرضا قهرمانی هستم و از اونجایی که این نوشته جنبه علمی نداره سعی میکنم با لحن خودمونی صحبت کنم. در این نوشته میخوام داستان یه موفقیت ناقص ولی با ارزش رو بهتون تعریف کنم، یعنی یارنوین!
اواسط ۱۴۰۰ بود که من از یه تیمی که ۲ سال داشتم باهاشون کار میکردم جدا شدم(احتمالا خیلی هاتون بدونید چه تیمی منظورمه، اسم نمیبرم اینجا)، وقتی که جدا شدم یه نفس راحت کشیدم و گفتم دیگه کافیه، به هیچ وجه دیگه سراغ کار تیمی نمیرم(واقعا از کار تیمی بدم میاد و ترجیح میدم تنها کار کنم). آره خلاصه جدا شده بودم و یه مدتی سرگرم کار های خودم بودم و وقت این رو پیدا کرده بودم که ایده هایی که تو ذهنم دارم رو پیاده سازی کنم، یه مدت به این شکل گذشت تا اینکه چندتا از رفیق های قدیمی ای که داشتم(مهران و محمد که بهش سردار میگیم) اومدن و باهام صحبت کردن که باهم تیم بشیم، البته تیم یارنوین رو خیلی وقت پیش باهم ساخته بودن، من رو دعوت کردن که باهم یه مجموعه کامل رو بر پایه یارنوین بسازیم.
بعد از یه مدت فکر کردن و ارزیابی جوانب تصمیم خودم رو گرفتم، من میخواستم بهشون ملحق بشم! مهران یکی از شناخته شده های تلگرام بود (و هست) که خب میتونست برای ایده هامون کاربردی باشه، سردار هم که خب برنامه نویسی و هک امنیت کار میکرد و کلی دوست و آشنا کریتور(سازنده چنل) در تلگرام داشت. این فرصتی فوق العاده بود که برای یارنوین یه زیرمجموعه بسازیم به نام دویار، دویار یه سرویس یاری رسانی به دولوپر ها قرار بود باشه و گروه تلگرام هم براش زدیم تا یه جامعه از برنامه نویس هارو بسازیم، این زیر مجموعه رو با استفاده از منابعی که از طریق بچها در اختیار داشتیم و یه نیمچه اسمی که خودم در حوزه برنامه نویسی داشتم، ساختیم.
گروه واقعا گرفت، از سرعت پیشرفتی که یه گروه گفتگوی برنامه نویسی در تلگرام میتونست در این مدت کوتاه داشته باشه رقیب های این حوزه واقعا تعجب کرده بودن، که خب کلی هم سنگ جلوی پامون انداختن ولی وقتی کارت رو بلد باشی هیچکس نمیتونه مانعت بشه. قبل از اینکه خاطره بازی رو ادامه بدم بزارید یه نکته از تجربه ای که در این مدت به دست آوردم رو بهتون بگم تا شاید کمکی کرد بهتون و به قولم که قرار بود برخی از چیزایی که در این مدت یاد گرفتم رو به بچها بگم، عمل کنم. یکی از نکات اصلی ای که بعد ساخت این گروه فهمیدم این بود که رئیس بازی نداریم، وقتی در گروه یا تیمی رئیس مابی رو کنار بزارید سرعت پیشرفت واقعا بیشتر میشه، کاری کنید که اعضا با تمام وجود حس کنند که از خودشون هستید، این واقعا تاثیر میزاره!
خب داشتیم میگفتیم، خلاصه اینجوری دویار رو بالا آوردیم، دویار یه منبع با ارزش برای تیم ما محسوب میشد، هر زمان که میخواستیم میتونستیم برای پروژه های دیگه از داخلش برنامه نویس پیدا کنیم، اعضای تیم رو جایگزین کنیم و.. اینطوری ما یه تیم قدرتمند برنامه نویسی تونستیم بسازیم که هر ایده ای که در ذهن داریم رو پیاده سازی کنیم. یه مدت از این تیم برای انجام پروژه های مختلف استفاده کردیم، بازده تیم در انجام پروژه ها فوق العاده بود، کلی ابزار برای هماهنگ شدن تیم ساخته بودیم که باعث میشد در کوتاه ترین و هماهنگ ترین حالت ممکن پروژه هارو انجام بدیم، با انجام پروژه به این صورت، تمام سرمایه ای که برای پیاده سازی ایده های اصلیمون نیاز داشتیم رو به دست آوردیم.
حالا وقتش شده بود، وقت پیاده سازی ایده های اصلی، دو نظر مختلف در تیم وجود داشت، یکی من که پیشنهادم این بود یک سرویس بلاکچین پیاده سازی کنیم، یه سرویس بزرگ که درون خودش بخش سرمایه گذاری، ولت بلاکچین، کارگزاری و صرافی دیجیتال رو داشت، نظر دیگه هم نظر مهران بود، مهران که از قدیمی های تلگرام بود قصد داشت پنل خدمات تلگرام و اینستاگرام قدیمی خودش رو از اول بروزرسانی بکنه و کلی ایده جدید روش پیاده سازی کنه برای یارنوین. از اونجایی که سرمایه اولیه زیادی رو به دست آورده بودیم، تیم رو به دو قسمت تقسیم کردیم، به صورت موازی پروژه صرافی دیجیتال و پنل خدماتی رو شروع کردیم، مهران خیلی زود کارش تموم شد، و خب قابل پیش بینی هم بود چرا که قطعا پیاده سازی پنل خدماتی از یک بلاکچین هماهنگ در این ابعاد، سریع تر پیاده سازی میشد. حالا که مهران پروژه رو تموم کرده بود، با استفاده از منابعی که در دسترس داشت خیلی سریع پروژه پنل "برف" که اکثرا میشناسیدش رو بالا آورد و حالا یه منبع درآمد جدید هم یارنوین داشت که خدایی هم منبع درآمد خوبی بود!
✍️ حمیدرضا قهرمانی:
https://vrgl.ir/YaZXY
خب سلام، همینطور که میدونید به احتمال زیاد، من حمیدرضا قهرمانی هستم و از اونجایی که این نوشته جنبه علمی نداره سعی میکنم با لحن خودمونی صحبت کنم. در این نوشته میخوام داستان یه موفقیت ناقص ولی با ارزش رو بهتون تعریف کنم، یعنی یارنوین!
اواسط ۱۴۰۰ بود که من از یه تیمی که ۲ سال داشتم باهاشون کار میکردم جدا شدم(احتمالا خیلی هاتون بدونید چه تیمی منظورمه، اسم نمیبرم اینجا)، وقتی که جدا شدم یه نفس راحت کشیدم و گفتم دیگه کافیه، به هیچ وجه دیگه سراغ کار تیمی نمیرم(واقعا از کار تیمی بدم میاد و ترجیح میدم تنها کار کنم). آره خلاصه جدا شده بودم و یه مدتی سرگرم کار های خودم بودم و وقت این رو پیدا کرده بودم که ایده هایی که تو ذهنم دارم رو پیاده سازی کنم، یه مدت به این شکل گذشت تا اینکه چندتا از رفیق های قدیمی ای که داشتم(مهران و محمد که بهش سردار میگیم) اومدن و باهام صحبت کردن که باهم تیم بشیم، البته تیم یارنوین رو خیلی وقت پیش باهم ساخته بودن، من رو دعوت کردن که باهم یه مجموعه کامل رو بر پایه یارنوین بسازیم.
بعد از یه مدت فکر کردن و ارزیابی جوانب تصمیم خودم رو گرفتم، من میخواستم بهشون ملحق بشم! مهران یکی از شناخته شده های تلگرام بود (و هست) که خب میتونست برای ایده هامون کاربردی باشه، سردار هم که خب برنامه نویسی و هک امنیت کار میکرد و کلی دوست و آشنا کریتور(سازنده چنل) در تلگرام داشت. این فرصتی فوق العاده بود که برای یارنوین یه زیرمجموعه بسازیم به نام دویار، دویار یه سرویس یاری رسانی به دولوپر ها قرار بود باشه و گروه تلگرام هم براش زدیم تا یه جامعه از برنامه نویس هارو بسازیم، این زیر مجموعه رو با استفاده از منابعی که از طریق بچها در اختیار داشتیم و یه نیمچه اسمی که خودم در حوزه برنامه نویسی داشتم، ساختیم.
گروه واقعا گرفت، از سرعت پیشرفتی که یه گروه گفتگوی برنامه نویسی در تلگرام میتونست در این مدت کوتاه داشته باشه رقیب های این حوزه واقعا تعجب کرده بودن، که خب کلی هم سنگ جلوی پامون انداختن ولی وقتی کارت رو بلد باشی هیچکس نمیتونه مانعت بشه. قبل از اینکه خاطره بازی رو ادامه بدم بزارید یه نکته از تجربه ای که در این مدت به دست آوردم رو بهتون بگم تا شاید کمکی کرد بهتون و به قولم که قرار بود برخی از چیزایی که در این مدت یاد گرفتم رو به بچها بگم، عمل کنم. یکی از نکات اصلی ای که بعد ساخت این گروه فهمیدم این بود که رئیس بازی نداریم، وقتی در گروه یا تیمی رئیس مابی رو کنار بزارید سرعت پیشرفت واقعا بیشتر میشه، کاری کنید که اعضا با تمام وجود حس کنند که از خودشون هستید، این واقعا تاثیر میزاره!
خب داشتیم میگفتیم، خلاصه اینجوری دویار رو بالا آوردیم، دویار یه منبع با ارزش برای تیم ما محسوب میشد، هر زمان که میخواستیم میتونستیم برای پروژه های دیگه از داخلش برنامه نویس پیدا کنیم، اعضای تیم رو جایگزین کنیم و.. اینطوری ما یه تیم قدرتمند برنامه نویسی تونستیم بسازیم که هر ایده ای که در ذهن داریم رو پیاده سازی کنیم. یه مدت از این تیم برای انجام پروژه های مختلف استفاده کردیم، بازده تیم در انجام پروژه ها فوق العاده بود، کلی ابزار برای هماهنگ شدن تیم ساخته بودیم که باعث میشد در کوتاه ترین و هماهنگ ترین حالت ممکن پروژه هارو انجام بدیم، با انجام پروژه به این صورت، تمام سرمایه ای که برای پیاده سازی ایده های اصلیمون نیاز داشتیم رو به دست آوردیم.
حالا وقتش شده بود، وقت پیاده سازی ایده های اصلی، دو نظر مختلف در تیم وجود داشت، یکی من که پیشنهادم این بود یک سرویس بلاکچین پیاده سازی کنیم، یه سرویس بزرگ که درون خودش بخش سرمایه گذاری، ولت بلاکچین، کارگزاری و صرافی دیجیتال رو داشت، نظر دیگه هم نظر مهران بود، مهران که از قدیمی های تلگرام بود قصد داشت پنل خدمات تلگرام و اینستاگرام قدیمی خودش رو از اول بروزرسانی بکنه و کلی ایده جدید روش پیاده سازی کنه برای یارنوین. از اونجایی که سرمایه اولیه زیادی رو به دست آورده بودیم، تیم رو به دو قسمت تقسیم کردیم، به صورت موازی پروژه صرافی دیجیتال و پنل خدماتی رو شروع کردیم، مهران خیلی زود کارش تموم شد، و خب قابل پیش بینی هم بود چرا که قطعا پیاده سازی پنل خدماتی از یک بلاکچین هماهنگ در این ابعاد، سریع تر پیاده سازی میشد. حالا که مهران پروژه رو تموم کرده بود، با استفاده از منابعی که در دسترس داشت خیلی سریع پروژه پنل "برف" که اکثرا میشناسیدش رو بالا آورد و حالا یه منبع درآمد جدید هم یارنوین داشت که خدایی هم منبع درآمد خوبی بود!
✍️ حمیدرضا قهرمانی:
https://vrgl.ir/YaZXY