ديوانه // رضا بهرام
نگاهت لیلی خود پیدا نکردم با خجالت از چشم تو گلایه کردم
از خود چه بیخود میکند نگاه تو هی میبرد صبر مرا
مجنونتم ای همنشین لیلی من یک دم ببین حاله مرا
از دریا نترسانم که من در قلبه تو جان میدهم دریا بشی زیبای من غرقه نگاهت میشوم هی
مغرور نشو جانان من حالا که دل در دست توست من که به تو رو میزنم تنها به شوقه دیدنه تو
دیوانه مرا به دست کی سپردی دیوانه رفتی مرا با خود نبردی
دیوانه مرا به دست کی سپردی دیوانه رفتی مرا با خود نبردی
@hamidsartitr1970