▪️گزیده ای از مطالب کتاب #بینوایان اثر درخشان #ویکتور_هوگو
«و از این همه در میان اجتماع بشری که ساختمانش اینگونه است،موجودی بینوا حاصل شده؛ که نه بچهاند، نه دختر، نه زن بلکه انواعی از جانوران ناپاک و بیگناهند که از بینوایی به وجود آمدهاند. مخلوقات غمگرفتهای بینامونشان، بیسن، بیجنس، که نسبت به آنان نه خوبی ممکن است نه بدی، و چون از مرحلهی کودکی برون آیند، در این دنیا، هیچ ندارند نه اراده، نه تقوی، نه مسئولیت؛ جانهایی که دیروز ناشکفته بودند و امروز پژمردهاند، مانند گلهایی که در کوچهها میافتند و به هر گلولای آلوده میشوند، در آن انتظار که چرخی در رسد و لهشان کند.»
«آزادی ما از نقطهای شروع میشود که آزادی دیگران پایان مییابد.»
«بدبختی، مربی استعداد است.»
«بهمرگ راضی شدن، بهفتح نائل شدن است.»
«تعارف و خوشامدگویی، چیزی مانند بوسیدن از روی چادر است.»
«در بینوائی همچنان که در سرما نیز دیده میشود، آحاد بهیکدیگر فشرده میگردند.»
«فقر و مسکنت، مردان را بهجنایت و زنان را بهفحشاء سوق میدهد.»
«فکر کردن، شغل ذهن است، خواب دیدن، تفریح آن.»
«فلسفه، میکروسکوپ افکار است.»
«گاهی کار فقر و بیچارگی بهجائی میرسد که رشتهها و پیوندها را میگسلد، این مرحلهای است که تیرهبختان و سیاهکاران چون بدانجا رسند درهم آمیخته و در یک کلمه که "شومی" است شریک میشوند، این کلمه بینوایان است.»
«وقتی نتیجهٔ انتخابات اعلام شد، یعنی رأی بالاترین مرجع اعلام شدهاست.»
«همهجا "شادمانی" قشر نازکی است که روی رنج و بیچارگی کشیدهاند.»
«هیچ چیز مثل بدبختی، کودکان را ساکت نمیکند.»
«هرگز بین حیوانات، مخلوقی که برای کبوتربودن ساخته شده است، کرکس نمیشود؛ این، در هیچ یک از موجودات دیده نمیشود مگر در آدمیان.»
«حقیقتا کسی که فقط بینوایی مرد را دیده است، هیچ ندیده است، باید بینوایی زن را ببیند؛ کسی که فقط بینوایی زن را دیده است او هم هیچ ندیده است، باید بینوایی کودک را مشاهده کند.»
«هرگز بین حیوانات، مخلوقی که برای کبوتربودن ساخته شده است، کرکس نمیشود؛ این، در هیچ یک از موجودات دیده نمیشود مگر در آدمیان.»
«از طرف دیگر یک مرحله هست که تیرهبختان و رسوایان چون به آن رسند در یک کلمه، در کلمهای شوم با هم مخلوط میشوند. این کلمه بینوایان است.»
«جوانی بسیار فقیر را در کوچه دیدم که دوست میداشت. کلاهش کهنه بود، لباسش فرسوده بود؛ آرنجهایش سوراخ بود؛ آب در کفشهایش نفوذ میکرد و ستارگان در جانش.»
«آه! پهلو به پهلو، در یک گور، دست در دست هم، خفتن ، و گاه به گاه، در تاریکیها، سر انگشت یکدیگر را به نرمی نوازش دادن، برای ابدیت من کافی است.»
«نومیدی را نیز برای خود، نشأهیی خاص است.»
«با اندکی زحمت میتوان خواننده را به یک حجلهی زفاف داخل کرد، اما بردنش درون اتاف یک دختر امکانپذیر نیست. شعر ممکن است به دشواری چنین جرأتی کند، اما نثر اصلا نباید جرئت ورزد.»
«چشم مرد مقابل بیدار شدن یک دختر جوان باید منزهتر باشد تا مقابل طلوع یک ستاره.»
«چیزهایی در این جهان هست که نباید برای ترسیمشان کوشید؛ خورشید از این شمار است.»
«"فرشته" یگانه کلمهی زبان است که ممکن نیست فرسوده شود. هیچ کلمهی دیگر با استعمال بیرحمانهیی که عاشقان میکنند نمیتواند اینقدر مقاومت ورزد.»
«شما که رنج میبرید برای آنکه دوست میدارید، باز هم بیشتر دوست بدارید؛ مردن از عشق، زندگی واقعی است.»
«کاستن از تعداد تاریکان و افزودن بر تعداد روشنان هدف اصلی است. از این جهت است که فریاد کنان می گوییم: تعلیم! دانش! خواندن را»
«در بحبوحه قرن نوزدهم و با وجود و علیرغم ترقیات و فلسفه نوین در بعضی از نقاط هنوز روح رهبانیت وجود دارد، و دنیای مدرن و متمدن از برگشت مجدد این روح ریاضت و سختی متعجب است. سرسختی و سماجت موسسات کهنه و قدیمی راهبان برای برقراری مجدد شبیه سماجت عطر بدبویی است که می خواهد زینت سر و صورت شود یا تقاضای ماهی گندیده ای است که میل دارد خورده شود و با شور و قلیان بی جان لباس کودکی است که می خواهد به تن آدم بزرگی برود و بالاخره شبیه تفریح جسد مرده ای است که دلش می خواهد دوباره زندگان او را در آغوش بکشند.»
«شما هرکس باشید از هر طبقه و ملتی که باشید تنها در مقابل دو چیز بر خود خواهید لرزید و آن دو:چادر سیاه پشمین راهبه و عبای سیاه راهبان..! این دو کفن هایی هستند که دست بشری آن ها را خلق کرده است.»
https://t.me/kah1331