#کتابخانه_شعر
پیاز را من رنده می کنم
که چشمه ی اشکم خشک نشود
سیب زمینی را تو پوست بکن
که شعبده می کنی با پوست.
به نصرت فاتح علی خانِ قوّال هم مجال بده*
پنجره ای به قونیه برایمان باز کند
آراسته به نرگس های خمار چشم وُ
چند کبوتر نامه بر۰
MasterCard از
یا اداره ی مالیات بر درآمدی که ندارم
اگر زنگ زدند
بگو رفته است کشمیر
گوی چوگان گمشده ی اورنگ زیب را پیدا کند
و معلوم نیست کی بر می گردد
نخند عزیزم!
سوء تفاهم فرهنگی
سریع تر از وعده ی پوچ
دست به سر می کند مزاحم را۰
فعلاً تا این برنج کهنه ی هندی قد بکشد
از کهنه ترین شرابمان که چهار ساله است وُ
یادگار قرن ماضی
دو گیلاس لب به لب
بگذار کنار دستمان.
شراب خوب هر جرعه اش
برای از یاد بردن یک قرن کافی است
جرعه جرعه
آنقدر می توانیم عقب برویم
که بعد از شام
سر از نخلستان های مهتابیِ بین النهرین در آوریم
و حوالی ی نیمه شب
از بدویتی برهنه و بی مرز.
----------------------------------------
* نصرت فاتح علی خان از قوالان درجه اول پاکستان که به شهرت جهانی رسید و در میانسالی به سکته ی قلبی در گذشت
📓 کبریت خیس
🖋 عباس صفاری
🖨 نشر مروارید(چاپ اول 1384)
(چاپ نهم 1395)_صفحات 11 و 12
#کتابخانه_شعر
#کتابخانه_شعر
@ketabkhaneh_sher