شاید نگم دوستت دارم ولی صبح که بیدار میشم اولین فکری که توو سرم میاد، تویی. از جلوی ویترین مغازه ها که رد میشم لباسا رو توو ذهنم ورق میزنم و تنت میکنم و بهت میگم که چقدر توو تن تو قشنگن. اگه کارات مونده باشه و مجبور باشی بیدار بمونی، دو فنجون قهوه میریزم و پا به پات بیدار میمونم و کمکت میکنم. اگه حالت خوب نباشه، همه کار میکنم تا یه لبخند رو لبای قشنگت بیارم. اگه احساس کنی کافی نیستی، بهت یاداوری میکنم که احمق نباشی و بدونی که تو ارزشمندترین اتفاق دنیایی. اگه خسته شده باشی از همه چی، کارامو کنسل میکنم و سوییچو برمیدارم و بدون چمدون میبرمت توو دل جنگلای شمال و برات آهنگایی که دوست داری رو میذارم و بلند بلند میخونم تا خندت بگیره. اگه ازت دور باشم و چند روز نبینمت امکان نداره یه لحظه از فکرم بیرون بری و یکی دیگه بتونه حتی یه ثانیه جاتو توو ذهنم پر کنه. اگه خم به ابروت بیاد زندگیم ویرونه. حالتو بد کنن حالشونو میگیرم. اگه باهام قهر کنی اونقد غصه میخورم و دلتنگت میشم و کل شبو خوابم نمیبره تا دوباره برگردی تو بغلم و مال خودم باشی. من شاید نگم دوستت دارم ولی تو احساسمو از رفتارم بخون.