🕋 کانون حج و زیارت دانشگاه صنعتی شاهرود 🕌


Channel's geo and language: not specified, not specified
Category: not specified


🎯 طرح میثاق با اهل بیت علیهم السلام ❤️❤️❤️
اطلاع رسانی #اردو‌های‌زیارتی ، #کارگاه‌ها ، #دوره‌ها و...🤞⁦♥️⁩
#اللھم‌عجل‌لولیڪ‌الفرج 🦋.
پیج اینستاگرام👇
▪️ instagram.com/misaqsut
ارتباط با دبیر👇
▪️ @alirezarshahroodi

Related channels

Channel's geo and language
not specified, not specified
Category
not specified
Statistics
Posts filter


کپشن 10
Poll
  •   👍
  •   👎
21 votes


✅ کپشن 10

قشنگترین که ن ولی خنده دارترین خاطره من برمیگرده به دوران کارشناسی
ما ازسمت دانشگاه با بچها میخاستیم بریم مشهد
روز قبل با استاد صحبت کردیم ک نیایم کلاس آخه از 8تا دو کلاس بود و ما ساعت 11صبح بلیط داشتیم
ولی استاد گفت ن حتما بیاید میتونیداواسط کلاس برید
بچهام با چمدون و کوله راهی دانشگاه شدیم ک مستقیم بریم راه آهن
خلاصه رفتیم سرکلاس وسطای تدریس استاد تا نشست رو صندلیش ب پشت افتاد و پاش خورد ب میزو میز هم ب جلو پرت شد
بلافاصله دوستام جلوی دهن منو گرفتن ک نخندم با صدای بلندچون سابقه دارم ت این موضوع ولی خیلی موفق نبودن و کل کلاس شد خنده
استاد مظلوم ما نقش بر زمین شده بود
مام ب بهانه بلیط داریم سریع خدافظی کردیم و اومدیم راه آهن
تو مسیر شاهرود مشهد هی صحنه جلو چشم میومد و می‌خندیدم
رسیدیم راه آهن مشهد ی مقدار هماهنگی‌ها واس ماشین و هتل طول کشید تواین فاصله داشتم خاطره زمین خوردن استادو واس بچهای کلاس دیگ تعریف میکردم می‌خندیدم ولی تا بلند شدم ک بریم سمت خروجی استادو باخانوادش دیدیم اون بنده خدام اومده مشهد ونگفته بود
و تمام تعاریف منو از زمین خوردنش شنید
😐😐😐😐😐😐😐


❤️‍🔥سلام اگه هنوز ✉️دلنوشته و 📃خاطراتت رو نفرستادی دست به قلم✒️ شو
اگه 🌌تصویری داری اگه 🎥فیلمی از دوران دانشجوییتون دارید
از سلف🍖🌭، خوابگاه🏘، سامانه🛸 و ...
همین الان🧩 کپشن بزارید و 🎖امتیاز جمع کنید

🎁مسابقه ی متفاوت، جوایز متفاوت🎁


کپشن ۹
Poll
  •   👍
  •   👎
16 votes


✅ کپشن ۹

سلام و درود خدمت همه بازماندگان ورودی99 و دوستان ترم بالایی که حسابی به اوضاع خیط ما خندیدین😬
والا من که صاحب نظر نیستم اجازه دخالتم به خودم نمیدم اما سوز بالایی دارم از 12سالی که خودمو همه کار که برسم به دانشگاه اما...
هعیییی
بالاخره باید با شرایط ساخت....
به قول اقای احمدی نژاد اب رو باید ریخت همونجایی که میسوزه. این مسابقه هم مرهمیست برای جلوگیری از سوختن و خالی شدن خودم...
دور و بر من ادمای زیادین.ترم بالاییا،ورودیای جدید ،ورودیای 99 و ورودیای98
گفتم بذار یکم ازشون درباره دانشگاه بپرسم شاید یکم انگیزه شد برا ادامه دادن و کنار اومدن با این اوضاع. پس رفتم از هر کدوم با شرح یه کلمه و شنیدن نظرشون راجع به اون و مقایسه نظر خودم یه تصویری ساختم...
متن شماره1 توضیحات شخص ورودی98 هستش از هنگام ورودش(ینی پیارسال)(که البته شبیه تعریف خودم از اوناس در زمان دانش اموزی)
متن شماره 2 نظرات شخص ترم بالاییست
متن شماره 3 نظرات بنده حقیر و ساخته های ذهن خودم در حال حاضره
نظرات و کلمات اینچنین بود:

رئیس دانشگاه;
1-مردی فرهیخته و خوشتیپ که هوای دانشجوها رو داره
2-به دلیل اینکه ایشونو توی این چند سال یه بار بیشتر ندیدم از نظر دادن معذورم
3-فقط میدونم فامیلشون فتاح بود یا فاتح😬😬(شرمنده)


یک وعده غذای سلف:
1-بیف استراگانف و یا کوبیده با کوکای سرد و زیتون پرورده
2-چلو لاستیک به همراه افزودنی های غیر مجاز(راهنمایی:رنگش سفیده) ابلیمو و سالاد شیرازی
3-با توجه به خوندن خبرگزاری و تعریفات:یه وعده غذای بخور نمیر برای ادامه بقا در نبود والدین

کارت دانشجویی:
1-کارت شناسایی و هویت دانشجو
2-گرو گذاشتن در جاهای مختلف مثلا کلوپ برای گرفتنPS4 یا سالن فوتسال برای گرفتن توپ و....
3-یه کارتی شبیه کارت های بسیج که هیچکی بهش محل نمیده به غیر روز اول. تنها دانسته ام ازش اینه که 75 تومن برا صدورش ازم گرفتن اما خبری ازش نیست

خوابگاه:
1-محل استراحت و سرشار از شادی و نشاط
2-محلی برای همزیستی مسالمت امیز با موش و سوسک و جلوگیری کننده از یخ زدگی 100 درصددر زمستان
3-محلی خر تو خر و شلوغ برای کاری های نکرده در خانه(امیدوارم توش درسم بشه خوند)

شب امتحان:
1-شبی برای دوره کردن دروسی که در طول ترم خوانده شده و حل سوال
2-شبی که باید تا صبح مثل خر درس خواند
3-شبی که اخرین هماهنگیا رو برا تقلب در امتحان انجام میدیم

جزوه خوش خط دخترها
1-بمیرم از هیچ دختری جزوه نمیگیرم.جزوه رو باید خود ادم بنویسه که درس رو بفهمه و بتونه بخونه
2-طلای کاغذی
3-من که جزوه به کارم نمیاد.اصن هر کی جزوه مینویسه.....است
اصن از چی باید جزوه نوشت؟؟
اما بهانه خوبیه برا شروع صحبت😬😜

تقلب:
1-یه روش غیر اصولی و ناجوانمردانه برای نتیجه گرفتن در امتحان(خودمو مدیون نمیکنم😑)
2-تنها روش اصولی و مبتنی بر عقل برای نتیجه گرفتن
3-از نظر دادن در این باره معذورم (یه قهرمان هیچوقت خودش و روش هاشو لو نمیده😎😝)

مشروط شدن:
1-هع،عمرا...
من توی کل دوران تحصیلم معدل کمتر از 18.75 نداشتم
2-نمک تحصیل در دانشگاه
3-والا با توجه به شرایط موجود غیر ممکنه برای افراد اما من همیشه استثنام...

وام دانشجویی:
1-کمک هزینه برا دانشجو
2-مثل مهریس.کی داده کی گرفته
3-مگه به ترمک هام میدن؟😬

حراست:
1- ارگانی برای حفاظت از دانشجو از گزند خطرات
2- ارگانی برا حفاظت از دانشگاه از گزند داشنجویان
3- تالا برخوردی باهاش نداشتم اما شاید جز اولین نفراتی باشم که مجازی به حراست و کمیته انضباطی فرا خونده میشه 😬

ازدواج دانشجویی:
1- امکان نداره من قصد ادامه تحصیل دارم
2- کو؟کجاس؟کسیو برام سراغ داری؟اقا رضا؟اونی که ریش داره؟؟
3- چیز خوبیه اما اخه مجازی؟؟
بیخیال....

خودمون(ینی دانشجو)
1 -افرادی که دنبال علم اموزی و تولید علم هستند...
2 -هاااااا؟این چیزی که ورگفتی ینی چه؟
3 -مثکه به ما میگن دانشجو اما ناموسا ما دانشجوییم؟؟

تعاریف زیاد دیگه ای رو پرسیدم و توی ذهنمه که بگم و شما رو روشن کنم اما پیاممو بیشتر کنم بدجوره.
تنبلی نکنین بخونین متنمو.خوبه.اموزندس😑
به امید دیدار شما در دانشگاه(ینی میشه؟؟؟)

منبع:خودم با اندکی اضافه و کم از یه جا دیگه و دوستم😑


کپشن ۸
Poll
  •   👍
  •   👎
24 votes


✅ کپشن ۸

کاردانی شهر بیرجند بودم. خوابگاه ترم 2 با تمام دوستان که بسیار شر بودیم یه اتاق 8 نفره گرفتیم. تنبلی توی همگی موج میزد تا جایی که برای چایی منتظر بودیم یه اتاق دیگه ای بنده خداها برن کتری رو پر آب کنن بزارن سرگاز تا جوش بیاد، و ما از فرصت استفاده میکردیم- دوستانی که خوابگاه بودن میدونن تقریبا همه اوقات کتری آبش رو به خشک شدن بود که صاحب کتری پیداش میشد- و آب جوش اومده آماده رو توی کتری خودموون خالی میکردیم و چای میخوردیم😂😂😂. البته زیر گاز و خاموش میکردیم که کتریشون ذوب نشه(نکته اخلاقی).
یه روز یکی از دوستام رفت آب جوش بیاره (اونجا تو موقعیت معمولا سریع کارو انجام میدادیم مبادا صاحبش یه دفعه از اتاق بیاد بیرون ببینه مارو) این دوست منم چک نکرده بود و کتری خودمونو آب کرده بود... منم چایی کیسه ای رو انداختم تو کتری و منتظر شدیم دم بکشه. بعد ریختیم توی استکانا دیدیم چاییا وحشتناک گل آلوده.🧐.. به دوستم گفتم از کجا اینو آب کردی؟؟؟؟ گفت از کتری فلانی دیگه... گفتم پس چرا مث اسپرسو شده... هیچی رفتیم سر کتری مجدد و دیدیم بعععععلههه توی کتری سیب زمینی 🥔 و تخم مرغ 🥚بوده و داشته آبپز میشده😂😂...


😍کپشنی که بیشترین لایـ♥️ـک رو داشته باشه منتـ✨ـخب مسابقه خواهد بود پس تا میتونید برای دوستانتون بفرستید📤 و امتیاز جمع کنید💯


کپشن ۷
Poll
  •   👍
  •   👎
21 votes


✅ کپشن ۷

فقط روز اول که صلوات فرستادیم:/


کپشن ۶
Poll
  •   👍
  •   👎
14 votes


✅ کپشن ۶

شب عاشورا بود و ما همه دل هامون و چهره هامون غم داشت. هر کدوممون یه گوشه ی اتاق نشستیم و یه جوری عزا گرفته بودیم. یکی زیارت عاشورا میخوند و یکی دیگه داشت به فایل مداحی گوش میداد و اون یکی هم توی خودش بود و به فکرفرو رفته بود.
توی خوابگاه  هر کدوم از بچه ها به نسبت وسعشون پول روی هم گذاشته بودن و قرار بود نذری بپزیم. غذای در نظر گرفته شده حلیم بود. یه نذریه آسون و ساده با دستور اجرایی سخت که تو هر کدوم از شهر ها یه جور طبخ میشد‌.
بچه ها توی آشپزخونه جمع شده بودند و هرکسی یه کاری رو به دست گرفته بود و به قول خودمون داشت خادمی میکرد. یکی چایی میریخت و آب میداد دست دوستای آشپزباشی‎مون، یکی استکان میشست، یکی ظرفای کثیفی که پخش و پلا شده بود رو جمع و جور میکرد.
منم وایستاده بودم و به اتحاد و همدلی ای که از یه اعتقاد مشترک نشات گرفته بود فکر میکردم. این که چه مکانیزمی توی قلب و جون همه ی ما میتونه باشه که برای یه اعتقاد محکم هر کدوممون با هر رنگ پوست و زبون و لهجه ای از همه چیزمون بزنیم و هرکدوممون یه جوری با هرچیزی که از دستمون بر میاد ارادت و علاقه مون رو نشون میدیم، یکی با مالش، یکی با توان و زور بازوش و یکی با فکرش، یکی هم با …
منم خیلی دوست داشتم یه سهمی داشته باشم توی این سفره‌ی عریض و طویل ولی نمیدونستم از کجا باید یا علی بگم و برم توی میدون. دوست داشتم‌ هزار تا دست داشتم تا همه ی کارارو خودم انجام میدادم. دوست داشتم یه عالمه پول داشتم تا یه دونه دیگ نذری رو بکنم ۱۰ تا.
حواسمو جمع و جور کردم و به دنیای واقعی برگشتم. یاد حرف پدرم افتادم‌ که میگفت پسرم هیچوقت تو زندگیت بی وضو نمون. وضو مثل نوره. اون وقتا که تو شهرمون نذری می‌پختیم وقتی میخواستم‌ بیام کمک کنم قبل از وارد شدنم پدرم ازم میپرسید، پسرم وضو داری که ایشالله؟ منم که تازه از خواب بیدار شده بودم و یه آبکی به دست و روم زده بودم سرمو می‌نداختم پایین و میرفتم وضو میگرفتم.
اینجا نو خوابگاهم به رسم عادت رفتم وضو گرفتم و آستی هامو بالا زدم و با یه صدای رسا و پر از انرژی گفتم خب گل سر سبدتون اومد بگین چیکارا مونده بکنم؟ هیچ جوابی نشنیدم و ابروهام‌ گره خورد توهم. آخه توقع یه جواب گرمی داشتم ولی خب هرکدومشون تو فکر کار خودشون بودن. گوشیمو آوردم و یه نوحه گذاشتم و صداشو تا ته زیاد کردم و بدون اینکه از کسی بپرسم رفتم سراغ ملاقه بزرگه و برش داشتم و دیگ رو هم زدم.
حس خیلی قشنگی بود، اینکه چند ده تا دختر جوون که هرکدوممون نور چشمی یه خانواده ایم از سرتا سر این کشور جمع شدیم و فضای خوابگاهمون آنقدر خوب و پاکه که می‌تونیم دست به دست هم بدیم و با کمک مسئولای خوابگاه  تونستیم یه کار خیلی کوچیک کنیم.
داشتم به همه‌ی اینا فکر میکردم که یهو یه دستی روی شونه ام حس کردم. مسئول خوابگاه بود که اومد و در گوشم گفت برای خوشبختیت دعا کن. حرفشو نفهمیدم. چیزی که یادم میومد از دعاهام فرج امام زمان و شفای مریضا و موفقیت تحصیلی و بچه دار شدن جوونایی که میخوان و سلامتی پدر و مادر و این چیزا بود.
تو دلم گفتم واس خودم دعا کنم خوشبخت شم؟ این دیگه چه صیغه ایه؟ آنقدر ذهنم درگیر کارای نذری بود که حوصله ی فکر کردن بهشو نداشتم. باکس فکرمو بستم و رفتم سراغ بقیه‌ی کارا. شب ساعت ۲ و نیم بود، من و مسئول خوابگاهمون و دو سه تا دیگه از بچه ها نشسته بودیم دور دیگ و نوبتی هم میزدیم که یهو یادم افتاد ازش بپرسم قضیه چیه. گفتم داستانش چیه؟
گفتش از یه روحانی بالای منبر شنیده که هر وقت خواستین دعا کنین برای خوشبختی خودتون دعا کنید. از خدا یه زن خوب و بچه های سالم و صالح بخواین که خدا دنیاتونو براتون قشنگ بسازه و کیفشو ببرید.
از شیرینی حرفش لبخند زدم و گفت توام که حرف همسرمیشه لب و لوچه تو نمیتونی جمع کنی … خندیدم و گفتم حالا من که قصدم ادامه تحصیله ولی حرفتون برام جالب بود … از اون موقع به بعد هم برای خودم و هم برای دوستام دعا میکردم خوشبخت بشن و همسر خوب و بچه های صالح و سر به زیر نصیبشون شه.


کپشن ۵
Poll
  •   👍
  •   👎
16 votes


✅ کپشن ۵

از اول ترم گفتم 😎 ؛ دیگه این ترم حاضر نمیزنم بخوابم 😴، مثل یک مرد پای همه کلاس ها می شینم و جزوه مینویسم ...👀🧑‍🎓

ولی نمیدونم چرا این ترم شروع نمیشه🙁🤷‍♂️
در کل که ترم اولی ها ، دانشگاهی ها روزتون مبارک. 😐

تا به حال چند تا دستگاه اختراع کردی؟؟
تا به حال چقدر دنبال خواسته هات دویدی ؟
پس انتظارت رو بالا نبر...


کپشن ۴
Poll
  •   👍
  •   👎
23 votes


✅ کپشن ۴

سلام
استاد زبان خارجه داشتیم
مقرراتی سرسخت بود یعنی یه جلسه غیبت میکردی حذفت میکرد
من تمام جلاسات رو رفتم برای امتخان پایان ترم خواب موندم😕
صفر داد


کپشن ۳
Poll
  •   👍
  •   👎
19 votes


✅ کپشن ۳

سلام خاطره که زیاد اما آخرین خاطره رو میگیم دیگ

ما تابحال خوابگاهی نبودیم که از سلف صبحانه هم بگیریم و خیلی آشنا نبودیم.
یه روز صبحانه تخم مرغ و پنیر و گوجه و نان دادند.
اتفاقا عجله داشتم که به سرویس برم و مستقیم بعد گرفتن صبحانه رفتم دانشگاه وتو اتاقم نشستم به درس خوندن.
ساعتای۹گشنه شدیم گفتیم همون تخم مرغ رو بخوریم . حالا شاید بوی بد بده ولی راحت تره

منم برداشتم تخم مرغ رو زدم ب میز .
ضربه دوم رو زدیم دیدم وای خدا 😥اینکه آب پز نبود. تخم مرغ خام🙆‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️🤦‍♀️
وای وای نمیدونید چقد بد بود
دستام زمین همه داغون شد.😶🙁😮😮😮😮

بعد اون فهمیدم صبحانه تخم مرغ خام میدن که مثلا بپزیم و میل بفرماییم😁😁😂


کپشن ۲
Poll
  •   👍
  •   👎
17 votes


✅ کپشن ۲

با سلام. ما هنوز رنگ دانشگاهو ندیدیم ، کلا مجازی بوده .تنها خاطره ای که برام ساخته شد اعصاب خوردی از سرو کله زدن با استادا و کارمندا دانشگاه بود و البته اعصاب خوردی از نت ضعیف و امتحانای به شدت سخت اساتید محترم... 😐

20 last posts shown.

99

subscribers
Channel statistics