💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠
#آهو
#پارت_چهل_و_یکم
آهو با درد چشمانش را روی هم می گذارد دلش می خواهد همین الان با خواندن پاراگرافی از کتاب لب های پر از تمسخر امیر طاها را ببندد ولی جلوی خودش را می گیرد و با لحن آرامی می گوید:
- داشتم عکساش را نگاه می کردم . ببخشید نمی خواستم فضولی کنم. و از جایش بلند می شود . دامن بلند سبز رنگش را مرتب می کند . موهای پریشان شده روی پیشانیش را توی روسریش فرو می کند و به سمت در میرود.
امیر طاها با تعجب به رفتنش نگاه می کند و وقتی دست آهو روی دستگیره در می نشیند با لحنی توبیخ گر می گوید:
- کجا داری می ری؟
- دارم می رم تو انباری کنار آشپزخانه بخوابم
و بدون این که اجازه صحبت دیگری به امیر طاها بدهد از اتاق خارج می شود .
بلاخره سه روز پر تنشی که در آن آهو مجبور بود مدام سرزنش ها و تحقیر های رباب خانم را تحمل کند و امیر طاها مجبور بود هر روز مستقیم از دانشگاه به خانه بیاید تمام می شود . و حاج سالار و رباب خانم به کرمان بر می گردند . هر دو با خیال راحت نقابهایشان را بر می دارند و به قالب واقعیشان بر می گردند. آهو سعی می کند با یک بر نامه ریزی دقیق سه روز عقب افتادگی درسیش را جبران کند و امیر طاها تمام تلاشش را می کند تا زمان بیشتری را در کنار یلدا سپری کند.
**************
برگه امتحانی را به ممتحن می دهم و به حیاط مدرسه می روم . این آخرین امتحان ترم است و من مثل همیشه تمام سوالات را به راحتی جواب داده ام . حیاط خلوط است هنوز بیشتر دانش آموزان در حال دادن امتحان هستند. بر خلاف بقیه روزهای امتحان به سرعت از مدرسه خارج نمی شوم . روی یکی از سکوهای سیمانی کنار حیاط می نشینم و به دانش آموزان بی خیالی که سلانه سلانه وارد حیاط می شوند نگاه می کنم . دختر سفید و تپلی کمی دور تر از من روی سکو نشسته و با دقت برگه سوالات را نگاه می کند و بعد با آهی جان سوز به من و یا شاید هم به خودش می گوید:
- قبول نمی شم ، خیلی سخت بود.
از حرفش تعجب می کنم سوالات اصلا سخت نبود ، هیچ نکته مبهم و یا خاصی توی سوالات نبود . فقط کافی بود کمی کتاب را با دقت مطالعه می کرد .
چند دانش آموز دیگر هم وارد حیاط می شوند و به سرعت خودشان را به دختر تپل می رسانند. صدای داد و فریادشان توی حیاط می پیچد . از سختی سوالات می گویند و از این که کدام نکته سر کلاس بیان نشده یا خوب گفته نشده و من در عجبم که این دخترها که هیچ کاری جز درس خواندن ندارند و همه امکانات از معلم و کتاب و ... در اختیارشان هست چرا باید از امتحانی به این آسانی گله کنند.
#آهو
#پارت_چهل_و_یکم
آهو با درد چشمانش را روی هم می گذارد دلش می خواهد همین الان با خواندن پاراگرافی از کتاب لب های پر از تمسخر امیر طاها را ببندد ولی جلوی خودش را می گیرد و با لحن آرامی می گوید:
- داشتم عکساش را نگاه می کردم . ببخشید نمی خواستم فضولی کنم. و از جایش بلند می شود . دامن بلند سبز رنگش را مرتب می کند . موهای پریشان شده روی پیشانیش را توی روسریش فرو می کند و به سمت در میرود.
امیر طاها با تعجب به رفتنش نگاه می کند و وقتی دست آهو روی دستگیره در می نشیند با لحنی توبیخ گر می گوید:
- کجا داری می ری؟
- دارم می رم تو انباری کنار آشپزخانه بخوابم
و بدون این که اجازه صحبت دیگری به امیر طاها بدهد از اتاق خارج می شود .
بلاخره سه روز پر تنشی که در آن آهو مجبور بود مدام سرزنش ها و تحقیر های رباب خانم را تحمل کند و امیر طاها مجبور بود هر روز مستقیم از دانشگاه به خانه بیاید تمام می شود . و حاج سالار و رباب خانم به کرمان بر می گردند . هر دو با خیال راحت نقابهایشان را بر می دارند و به قالب واقعیشان بر می گردند. آهو سعی می کند با یک بر نامه ریزی دقیق سه روز عقب افتادگی درسیش را جبران کند و امیر طاها تمام تلاشش را می کند تا زمان بیشتری را در کنار یلدا سپری کند.
**************
برگه امتحانی را به ممتحن می دهم و به حیاط مدرسه می روم . این آخرین امتحان ترم است و من مثل همیشه تمام سوالات را به راحتی جواب داده ام . حیاط خلوط است هنوز بیشتر دانش آموزان در حال دادن امتحان هستند. بر خلاف بقیه روزهای امتحان به سرعت از مدرسه خارج نمی شوم . روی یکی از سکوهای سیمانی کنار حیاط می نشینم و به دانش آموزان بی خیالی که سلانه سلانه وارد حیاط می شوند نگاه می کنم . دختر سفید و تپلی کمی دور تر از من روی سکو نشسته و با دقت برگه سوالات را نگاه می کند و بعد با آهی جان سوز به من و یا شاید هم به خودش می گوید:
- قبول نمی شم ، خیلی سخت بود.
از حرفش تعجب می کنم سوالات اصلا سخت نبود ، هیچ نکته مبهم و یا خاصی توی سوالات نبود . فقط کافی بود کمی کتاب را با دقت مطالعه می کرد .
چند دانش آموز دیگر هم وارد حیاط می شوند و به سرعت خودشان را به دختر تپل می رسانند. صدای داد و فریادشان توی حیاط می پیچد . از سختی سوالات می گویند و از این که کدام نکته سر کلاس بیان نشده یا خوب گفته نشده و من در عجبم که این دخترها که هیچ کاری جز درس خواندن ندارند و همه امکانات از معلم و کتاب و ... در اختیارشان هست چرا باید از امتحانی به این آسانی گله کنند.