دیگر–گُریزی در پوستینِ دیگر–دوستی: ✍ پوریا معقولی
بسیار میشنویم که جامعهیِ امروز را جامعهاي متسامح و آسانگیر خوانده و با بَرنشاندنِ آن بهسانِ سنجهاي فَرازمانی و فَراتاریخی، به نکوهشِ قساوت و رذالتِ پیشینیان میپردازند. این نگاهِ بهظاهر اهلِ تساهل، خود را از تاریخِ پُرفراز و نشیبش بَرکنده و چونان رکني ازلی و ابدی، مُهرِ اصالت بر پیشانیِ خود و پیروانش کوبیده است. هر گُفتار و کَرداري باید به این قصّابخانه وارد شده و از چشماندازِ این اکنونِ فَراتاریخی، نگریسته و داوری شود. به دیگر سخن، نگاهي که خود را چونان معیاري مطلق و طبیعی در اذهانِ ما بَرنشانده، سراسرِ تاریخ را محکوم کرده و ذیلِ پیشتاریخ میگُنجانَد!
بسیار میشنویم که جامعهیِ کنونیِ سرمایهداری را بهسانِ الگویي برای پذیرشِ دیگری و تابآوردنِ تفاوتِ میانِ سوژههایِ متکثّر بَرمینشانند. اساساً، لیبرالیسم را باید مجالِ عرضِ اندام به تکثّرِ سوژهها و فرصتِ سَر بَرآوردنِ فردیّتها تعریف کرد. همین شعارهایِ پُرزرقوبرق و دهانپُرکُن است که هرگونه توتالیتاریسم و سوسیالیسم را دَرهمکوبیده و به لِهکردنِ فردیّتها و دیگریها متّهم میسازد.
امّا در پسِپُشتِ این نسلِ آسانگیر، نه دغدغهاي برای پذیرشِ دیگری و گوشسپردن به نوایِ غیر، بلکه اساساً، نادیدنِ غیر نهفته است. تمامِ تبلیغاتي که به نسلِ کنونیِ آدمیان، بهمثابهیِ سَرسپردگانِ لیبرالیسم و ساکنانِ آرمانشهرِ دروغینِ سرمایهداری اُمیداوار است، این تمایزِ بُنیادین را نادیده میگیرد. تابآوردنِ دیگری میتواند از سَر نادیدهگرفتنِ او باشد؛ تابآوریِ سوژهیِ پسامُدرن، اساساً در پیِ انکارِ دیگری، در مقامِ سوژه است. منِ پسامُدرن، نه از سَر دیگر–دوستی و کوشش برای همافزاییِ دیالوگمحور، که بر فروبستنِ چشم بر تمایزها استوار است. به عبارتِ دیگر، من، اصلاً اهمیّتي به دیگری نداده و همسانیها و ناهمسانیهایِ او را چندان درنگیدنی نمییابم؛ من، چونان سوژهای در-خود-فروبسته و ساکنِ سابجکتیویتهیِ موناد-گونِ خویش هستم.
ناگفته پیداست، که در پوستینِ این دیگر–پذیری و دیگر–دوستیِ وسوسهکُننده، دیگر–هراسی و غیر–گُریزی نهفته است. من صِرفاً تا آنجا به دیگری مجالِ آشکارگی و بروز میدهم که مزاحمتي برای فردیّتم ایجاد نکرده و خوابِ گرانِ منِ فروبسته در خویش را آشفته نسازد.
بهدُنبالِ فروشکستن و تجزیهیِ جامعه به فردیّتهایِ بیاعتنا به یکدیگر، دستگاهِ پُر-پُیچ-و-خمِ سرمایهداری، سعی در ایجادِ وحدتي نکبتبار و انحلالِ همهیِ ناهمسانیهایِ بُنیادین مینماید. این نهنگِ فروبلعنده، هر کثرتي را هضم کرده و از آنِ خود خواهد ساخت. کثرتها هستند، تا آنجا که در وحدتِ تمامیّتخواهِ این نظامِ پیچیدهیِ داد-وستدِ نابرابر گُنجانده شده و به زبانِ همارزِ عام (پول) ترجمه شوند. به زبانِ دیگر، بروزِ سابجکتیویته در جهانِ سرمایهداری، به توانشِ ایجادِ پیوند و امتدادِ این پیوند با پول گِرِه خورده است. اکنون، باید از سوژهیِ اندیشندهیِ دکارتی گذر کرد و عبارتِ پُرآوازهیِ این فیلسوفِ قرنِ هفدهمی را چنین بازنویسی نمود: «من ربط و نسبتي با پول دارم؛ بنابراین هستم!»
Join Link↘️
🆔
@Pooria_mgh1844