✍
چرا ما بايد در دنيا و بعد از مرگ عذاب بکشيم؟ درحالي که به اختيار خود بدنيا نيومديم؟
ورود همه ما به دنيا با نوعي جبر همراه است و به يقين آمدن مان به دنيا را انتخاب نکرده ايم، هر چند عدم اختيار لطمه اي به مختار زيستن و با اختيار وضعيت حيات خود در جهان آخرت را تعيين نمودن نمي زند .
جبري بودن ورود به عالم بدان جهت است که امکان چنين انتخابي براي ما ممکن نبود، نه اينکه امکان و حق انتخاب وجود داشت. اما خداوند آن را از ما دريغ نمود . دليل ادعا آن است که قبل از خلقت کسي نيست تا به او اختيار داده شود که خلق شود يا نشود. اختيار دادن در خلق شدن، مشروط به اين است که کسي باشد تا از او سؤال شود: دوست داري خلق شوي يا نه!
اگر فرد آفريده شده باشد، ديگر سؤال از خلقت اختياري بي فايده است، چون تحقق يافته است. اگر آفريده نشده، سؤال از او بي معنا است، چون وجود ندارد تا سؤال شود. پس اين نوع انتخاب و اختيار حيات عقلاً ممکن نبود، نه آن که ممکن بود و خدا آن را از ما دريغ کرد.
طبق قانون عليّت هرگاه علت تامه براي وجود معلول مهيّا شود، معلول حتماً موجود خواهد شد ؛ معلول در اصل وجود خويش هيچ گونه نقشي ندارد. اين قاعده در اصطلاح فلسفه جبر عِلّي و معلولي ناميده مي شود؛ يعني آفرينش انسان مانند همه حوادث و پديدهها بر اساس قانوت عليّت است .
معلول و پديده در به وجود آمدن خود، هيچ نقشي ندارد؛ خلقت هر انسان در فرايند تحقق علت هاي خاص خود تعريف مي شود که شکل ظاهري همگرايي علل ازدواج و توالد والدين است ؛ در واقع هر انسان در نتيجه ازدواج و پيوند والدينش خلق شده و به دنيا مي آيد .
با شکل گيري همه عوامل تولد يک فرزند از قبيل ازدواج و رابطه زناشويي والدين او و برطرف شدن همه موانع خلقت ، حق انتخاب و اختيار او چگونه تعريف مي شود و در کجاي اين داستان قرار مي گيرد ؟ نمي توان تصور کرد که فرزند چگونه مي تواند به دنيا آمدن يا نيامدن خود ، بلکه بالاتر کيفيت زندگي و وضعيت هاي خاص آن را انتخاب نمايد و چنين ادعايي معقول به نظر نمي رسد .
انسان داراي دو نوع حيات است :
1- حيواني و مادي:
اين نوع حيات بين انسان و حيوان مشترک است. اموري از قبيل كيفيت و چگونگي و ويژگي هاي زماني و مكاني خلقت انسان دراين حيات رقم مي خورند . در اين گونه حيات اختيار راه ندارد ، بنابراين اراده واختيار داشتن انسان در اصل خلقت غير منطقي و غير عقلاني است.
2- انساني و معنوي :
اين حيات ، حياتي فکري و عقلاني است و از مختصات آدمي است . به خاطر اين نوع از خلقت خداوند او را بر ساير مخلوقات برتري داده است. اين حيات اختياري بوده و انسان چنان آفريده شده که با اختيار خويش توانايي آن را دارد که در مسير تکامل قدم نهاده و به جايي رسد که جز خدا نبيند، يا آن قدر سقوط کند که مانند حيوان بلکه بدتر شود.
دعوت اسلام به سمت حيات اختياري است: "يا ايّها الّذين آمنوا استجيبوا للَّه و للرسول إذا دعاکم لما يحييکم؛ اي کساني که ايمان آورديد! دعوت خدا و پيامبر را اجابت کنيد، هنگامي که شما را به سوي چيزي مي خوانند که مايه حياتتان است".(1)
بنابر اين درست است که انسان به اختيار خود نيامده است. اما بدين معنا نخواهد بود که هيچ اختياري در کيفيت زندگي خود و به جائي که خواهد رسيد ،نداشته باشد.
جمادات، گياهان، حيوانات و ملائک و انسان هر کدام در مرتبهاي از کمال قرار دارند . اشرف مخلوقات انسان ميباشد که تمامي کمالات در وجود او به ظهور رسيده و يا به صورت بالقوه موجود ميباشد که با سعي و اختيار خويش به آنها فعليّت مي بخشد. هر کدام از موجودات به فراخور مرتبه وجودي خويش به وجود آمدهاند .جماداتي مثل سنگ قابليت حيوان شدن را ندارند و حيوان را قابليّت انسان شدن نيست.
بشر در کارهاي ارادي خود مانند سنگ و گياه و حيوان نيست که به حکم غريزي کارهايي را انجام دهد. انسان هميشه خود را در سر چهار راه هايي مي بيند . هيچ گونه اجباري ندارد که فقط يکي از آن ها را انتخاب کند ؛ ساير راه ها بر او بسته نيست. انتخاب يکي از آن ها به نظر، فکر، اراده و خواست شخصي او مربوط است. يعني طرز فکر و انتخاب او است که يک راه خاص را معين مي کند.(2)
بنابراين آنچه انسان مورد بازخواست و مواخذه از آن قرار مي گيرد، حيات مادي غير اختياري انسان نيست، بلکه سؤال از انسان و پاداش و جزا و مجازات او در مورد چيزهايي است که به اختيار و خواست خود انجام داده، نه چيزي که ناخواسته بوده است. اگر هم ندانسته و از روي جهل باشد، خداوند آن را با توبه و پشيماني انسان از اعمال بد خود مي بخشد.
انسان تنها در مقابل چيزهايي مورد سؤال و مواخذه مي شود که با آگاهي و انتخاب خود انجام مي دهد. پاداش ها نيز براي اعمال نيکي است که از روي انتخاب و اختيار و آگاهي صورت گيرد.
@porsemaneteghadi