میدونید درد اونجاست که الان دارم آرمیای کره ایو اینتر رو تصور میکنم.
که با هیجان از جاهای دیگه به بوسان میان یا قراره بیان یا خودشون اونجا زندگی میکنن و برای کنسرت هیجان دارن.
دغدغشون گرفتن نوتیص و اینکه چجوری توجه اعضارو جلب کنن یا بهشون عشق بدن یا چه لباسی بپوشن یا چجوری جیغ بزنن و هیجانش رو تخلیه کنن.
اما یه گوشه ی کوچیکی از دنیا..
آرمیای ایرانیای جمع شدن که تنها دغدغشون زنده موندنه.
اونها الان به تنها چیزی که فکر میکنن آزادی وطنه و دیگه به قدری دیدن اعضا براشون دست نیافتنیه که حتی دیگه به عنوان یه آرزو هم نگاهش نمیکنن!
اگر قبلا هیجان داشتن برای انلاین دیدنش الان دیگه اونم نمیتونن و حتی اینترنتشون یاری نمیکنه برای دیدن مومنت ها.
و حتی اونایی که هنوز هم عاشقانه اعضارو دوست دارن ولی دیگه خستن برای عشق ورزیدن و فریاد زدن برای اعضا چون صداشون گرفته بخاطر فریاد زدن برای آزادی!
این حرف هارو نزدم که حالمونو بد کنم..
حالمون به اندازه کافی بد هست.
اما من افتخار میکنم به تک تکمون..
هیچکس تو هیچ کجای دنیا به اندازهی شما و من قوی نیست که داره همچین روز های سختی و زندگی میکنه.
این رو نوشتم تا یادم بمونه چه روزهایی رو پشت سر گذاشتم..
خودم با خودم و با شما پروانه ها.
از این چنل پاک میشه ولی سیو میمونه تو نوت گوشیم تا یادم بمونه بقیه تو یه کشور دیگه چه دردی کشیدن و ما چه دردی کشیدیم برای آزادی!
و بلاخره روزی میرسه که ماهم رنگِ یک لبخندِ بی درد رو روی لب هامون میبینیم!
بوسهی فرانسوی روی قلب خستهی همتون..
جمعه۲۲مِهر۱۴۰۱
-رِن.