عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد
ای خواجه درد نیست ولیکن طبیب هست
#حافظ
عاشق منم که یار به حالم نظر نکرد
ای خواجه درد هست ولیکن طبیب نیست
#هوشنگ_ابتهاج
عاشق کسی است که بدون چشمداشت کار میکند و هیچ آرزو و خواسته ای ندارد؛ جز یاری رساندن و انرژی بخشیدن و از این روی دردش درمان ندارد؛ چون اساسا دردیست که نبودش مایه اضطرابِ ناشی از بی معنایی است. عاشق معنا و آرامش را در عشق میابد ؛ نه در معشوق.
عشق خمیرمایه زندگی است و هستی با آن معنا میابد.
عاشق با عشق ورزیدن به همه چیز که همان معناست میرسد.
عاشق معنی را در عشق میابد نه در معشوق؛ از این روی در ساحت عشقِ زمینی هم، لحظات تا رسیدن به معشوق گرم است و پس از وصال، روز به روز دچار روزمرگی و سردی میشود.
خودِ تلاشِ عاشق(عشق ورزیدن)، مایه انرژی افزایی و شفاست و طبیبِ عاشق همان عشق ورزی اوست.
_داستان_
@ShereHafez
ای خواجه درد نیست ولیکن طبیب هست
#حافظ
عاشق منم که یار به حالم نظر نکرد
ای خواجه درد هست ولیکن طبیب نیست
#هوشنگ_ابتهاج
عاشق کسی است که بدون چشمداشت کار میکند و هیچ آرزو و خواسته ای ندارد؛ جز یاری رساندن و انرژی بخشیدن و از این روی دردش درمان ندارد؛ چون اساسا دردیست که نبودش مایه اضطرابِ ناشی از بی معنایی است. عاشق معنا و آرامش را در عشق میابد ؛ نه در معشوق.
عشق خمیرمایه زندگی است و هستی با آن معنا میابد.
عاشق با عشق ورزیدن به همه چیز که همان معناست میرسد.
عاشق معنی را در عشق میابد نه در معشوق؛ از این روی در ساحت عشقِ زمینی هم، لحظات تا رسیدن به معشوق گرم است و پس از وصال، روز به روز دچار روزمرگی و سردی میشود.
خودِ تلاشِ عاشق(عشق ورزیدن)، مایه انرژی افزایی و شفاست و طبیبِ عاشق همان عشق ورزی اوست.
_داستان_
@ShereHafez