مسائل اجتماعی ایران


Channel's geo and language: not specified, not specified
Category: not specified


✳ اهداف کانال
✅ بررسی مسائل اجتماعی ایران در قالب ارائه مقالات
✅ ارائه مطالب اجتماعی
✅ مشاوره تحصیلی و پژوهشی
✅ معرفی مجلات علوم اجتماعی

جهت ارتباط؛ نقد و نظر با ادمین
@Vjml1369
آیدی کانال
@v_social_problems_of_iran

Related channels  |  Similar channels

Channel's geo and language
not specified, not specified
Category
not specified
Statistics
Posts filter


نوسلطانیسم؛ اولویت ترکیه آنکارا بر ترکیه‌ی استانبول
📝احمد غلامی، دکتری جامعه شناسی
پس از تشکیل دولت ملت مدرن و تحولات ساختاری در حوزه‌ی حقوقی/انضباطی آن، مفهوم دولت در معنای ملی آن جای خود را به ساخت آپارتوسی و شبکه‌ی همه جانبه‌ی زیست-سیاست در معنای دولت-امنیت داده است که از آن پس تسخیر و تنظیم کلیت جامعه اصل بنیادین حاکمیت و حکمرانی بوده است. در واقع مفهوم حکمرانی بسیار بیشتر از مفهوم قوام یک دستگاه سلطه در این دوره مستولی بوده است. طی این چرخش عظیم سیاسی، دولت مدرن همواره به میانجی مفهوم تدبیر و تنظیم اجتماعی و مدیریت مفهوم مرگ و بقاء عمومی از فرد و جامعه سلب معنا و بدنبال آن سوژه‌زدایی کرده است. نظامهای مدرن شرقی در معنای عام کلمه مصداق تمام قدی از استیلا و هژمونی دستگاه منفرد و متمرکز حاکمیت‌اند که می‌توان به تناظر دیدگاه ماکس وبر آن را سیاست سلطانیستی به حساب آورد. سلطانیسم ترکیبی از پدرسالاری شرقی و دستگاههای بوروکراتیک و میلیتاریستی مدرن است که در ترکیه‌ی مدرن می‌توان به صراحت کلام آن را یافت. حکمرانی نوین ترکیه و اشکال نوین حیات سیاسی آنگاه که با اندیشه‌ی سلطانیستی نظامهای شرقی ترکیب می‌شود، سویه‌های بسیار منقبض‌تری در توسعه‌ی سیاست مدرن به خود می‌گیرد که در دول غیرشرقی کمتر می‌توان برای آن مصادیقی پیدا کرد. حاکمیت نظام میلیتاری/ایدئولوژیکی تورکیه‌ی بعد از فروپاشی عثمانی، نماد کاملی از دولت-ملت مدرنی است که همواره در میان دو امر مطلوب معلق است؛ نخست گذشته‌ی طلایی‌ایی که تحت عنوان حاکمیت عثمانی جایگاه سلاطین عثمانی را حتی تا سطح خلفای راشدین ارتقاء بخشیده بود و دولت عثمانی را به مأمن تمام اقوام و امت اسلامی مبدل کرده بود و دیگری جهان توسعه‌یافته‌ی از نوع اروپای غربی و آمریکای شمالی با تمام نمادها و المان‌های نوین آن که در آن نظامی نوین از اقتصاد سیاسی جایگاه‌ها و موقعیت‌ها را بازتعریف کرده است. ساختار سیاسی دولت ترکیه‌ی اردوغانی در واقع در برزخی تاریخی/سیاسی در میانه‌ی این دو موقعیت قرار دارد. از طرفی در پی بازگشت به اقتدار چند ساله‌ی نظام سلطانیستی عثمانی است تا به یمن قدرشناسی از این دولت قدرتمند بازگشت شکوه و جلال ملی/اسلامیِ از دست رفته‌ی جامعه‌ی ترکیه را به این کشور بازگرداند و از سوی دیگر فرآیند مدرنیزاسیون و میل به شکلی از لیبرال دموکراسی از نوع غربی. این تمایل ثانویه در عین حال که امری مطلوب به حساب می‌آید، به مثابه‌ تهدید و مانع همچنان در قالب سبک زندگی نوینِ ترک‌ها میل دولت اردوغانی را به بازگشت به یک عصر کهن به چالش می‌کشد. بهترین نماد این دوگانگی، تفکیک ترکیه‌ی آنکارایی از ترکیه‌ی استانبولی است. ترکیه‌ی آنکارایی ترکیه‌ای مبتنی بر آراء و احکام میلیتاریستی و در واقع نبض اساسی قدرت حاکمه‌ی دولت امنیتی و دیپلوماتیکالی است که همواره در مناسبات سیاسی خود جهان عثمانی و اقتدار سلطانی این دوران را مورد نظر دارد و ترکیه‌ی استانبول نیز محصول شکاف و فقدان عظیمی است که ترکیه علیرغم اقتدار آنکارایی خود همواره احساس کرده و به میانجی فانتزی‌های استانبولی، بازارها، ژست‌ها، بدن نوین زن استانبولی، سکولاریته، پل‌ها، قایق‌های تفریحی، زندگی لاکچری و ... در پی پوشاندن آن است. در واقع ترکیه‌ی استانبولی، ساخت زیبایی‌شناختی مدرنیته‌ای را به تصویر می‌کشد که در واقع امر به تناظر فانتزی‌های خود، ابعاد سرکوبگرانه و دژخیمانه‌ی نظام حاکم و تکنولوژیهای سرکوب و اقتدار را می‌پوشاند. نوسلطانیسم اردوغانی به نسبت بیشتر دولتهای پیشین ترکیه چه در دوران اوزال و چه چیلر و حتی اربکان، گرایش بیشتری به ترکیه‌ی آنکارایی از خود نشان داده و همین خود از گرایش غالب وی به رشد دستگاه سرکوبِ اقوام و مخالفان (بالاخص بعد از کودتای نمایشی اخیر)، عملیات‌های نظامی، مداخلات نظامی در منطقه، ترویج اسلام‌گرایی و ضدیت با سکولاریسم که دستاورد نظام مدرن ترکیه بود و ... هویداست. این شکل غالب از ترکیه‌ی آنکارایی در هیئت حاکمیت نوین و نوسلطانیسمِ اردوغانی، سیاست‌های استانبولی ترکیه‌‌ی بعد از آتاتورک که ترکیه را به نسبت دیگر ممالک جهان اسلام متمایز و حتی پیشرو کرده بود، به چالش کشیده و راه را برای استقرار جامعه‌ی توتالیتر و مقتدرانه با مختصات جغرافیای سیاسی عثمانی هموارتر ساخته است.
کانال نویسنده مطلب
@Ahmad_gholami17548

@v_social_problems_of_iran


سلام بر دوستان بزرگوار.
تنها یک روز تا پایان سال باقیست...
خدایا فردا و فرداهایمان را تو نقاشی کن که من به قلم رحمت و مهربانی تو ایمان دارم. سال جدید بر شما بزرگواران و خانواده تان مبارک باد.


📜مطالعۀ تحولاتِ نهادی سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری
✍️محمد احمدیان هروی 1؛ سیدمحمد مهدی خویی2
1کارشناس ارشد مرمت و احیای بناها و بافت‌های تاریخی
2عضو هیئت علمی دانشکدۀ علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبائی
📌 لینک مقاله 👇👇👇
https://jsr.ut.ac.ir/article_63523.html

💠@v_social_problems_of_iran
در صورتی که عنوان مقاله، موضوع مورد علاقه یا حوزه تحقیق دوستانتان می باشد، برای آنان نیز ارسال نمائید


📜سیاست اجتماعی به عنوان متن و گفتمان
✍️کرم حبیب‌پور گتابی
عضو هیأت علمی دانشگاه خوارزمی

📌 لینک مقاله 👇👇👇
https://jsr.ut.ac.ir/article_63440.html

💠@v_social_problems_of_iran
در صورتی که عنوان مقاله، موضوع مورد علاقه یا حوزه تحقیق دوستانتان می باشد، برای آنان نیز ارسال نمائید


📜رَویه‌های به گفتمان درآوردن نحوة پوشش زنان پس از انقلاب اسلامی
✍️همایون مرادخانی
دانشگاه رازی

📌 لینک مقاله 👇👇👇
https://jsr.ut.ac.ir/article_63435.html

💠@v_social_problems_of_iran
در صورتی که عنوان مقاله، موضوع مورد علاقه یا حوزه تحقیق دوستانتان می باشد، برای آنان نیز ارسال نمائید


واکاوی نقد منصفانه ونقد مغرضانه…!!!!
درساختارهای مدیریتی جامعه

فرشادمیرزایی(دانشجوی ارشد جامعه شناسی)


انتقاد عبارت است از انتقال اطلاعات به دیگران به طوری که افراد مورد انتقاد گرفته ،با بکار بردن آن در سیستم کاری و سازمانی خود برای رفع کاستیها و کمبودهای موجود اهتمام بورزند.
لازمه ی موفقیت افراد در سیستم مدیریتی، بهره بردن از انتقادات و پیشنهادات مفید وسازنده دیگران، جهت ترمیم نقاط ضعف و خلأ ها ی پیش رو میباشد.
بیشتر اوقات یک انتقاد درست وسازنده میتواند راه حل مناسبی برای رفع و بهبود چالش های یک سازمان مدیریتی باشد. مدیران آگاه با هوشمندی میتوانند با بهره گیری ازانتقادات منصفانه ودوستانه برای اصلاح ورشد هرچه بیشتر در سیستم مدیریتی خویش آنرا به عنوان یک فرصت خوب بشمار آورند.
با این اوصاف میتوان نتیجه گرفت که برای پیشبرد وموفقیت در یک ساختار و سازمان مدیریتی، انتقاد های سالم و مثبت ومشفقانه میتوانند بسیار مثمرثمر و مفید واقع گردند.
امانقطه ی مقابل انتقاد خوب و سازنده ،یک انتقاد منفی و مغرضانه میتواند بسیار مخرب و خطرناک باشد.
موقعی یک انتقاد شکل خصمانه به خود میگیرد که صرفا هدفش عیبجویی و غرض ورزی باشد.
متاسفانه آنچه که در فضای عمومی جامعه ی ما به وضوح قابل مشاهده میباشد رواج انتقادات مغرضانه و غیر منصفانه است. که حتی بعضی مواقع رنگ و بوی غرض ورزی شخصی به خود میگیرد.
بعضاً،افرادی که درجایگاه وموقعیت انتقاد کننده قرار میگیرند که متاسفانه بدون ملاحظه و رعایت انصاف و با نادیده گرفتن تلاشها و موفقیت های کسب شده توسط مدیران مربوطه ، بازهم به شکلی غیر منصفانه آنها را زیر تیغ تیز انتقادات خویش قرار میدهند . حتی گاهی اوقات بعضی از این اشخاص همیشه منتقد وطلبکار ودر ظاهر خیرخواه، پارا بسیار فراتر نهاده و خود رابه نوعی علامه ی دهر به حساب میاورند.آنچنانکه خود را در جایگاه متفکرین ومنتقدین مکتب فرانکفورت قلمداد مینمایند که به هر چیزی که در سر راهشان قرارمیگیرفت، آن را آماج حملات وانتقادات تند وتیز خود قرار میدادند.
متاسفانه در جامعه ی کنونی ما نیز،بعضاً به چنین افرادی بر میخوریم که خودرا در نقش چنین متفکرینی متصور و مفروض میدارند وبه زمین و زمان نیزانتقاد میکنند.آنهم انتقادات نادرست و ناروا ،در حالیکه اگر به رزومه و کارنامه ی سیستم مدیریتی خودشان نظری بیاندازید،هیچ نقطه ی روشن و مثبتی را در آنها نمیابی. اما با این حال درکمال وقاحت مشغول تخطئه و تخریب افراد موفق در ساختارهای اجتماعی هستند.
کم نیستند مدیران موفق وصادقی که در عرصه مدیریتی بخاطر کج اندیشیها و حسادتهای غرض ورزانه، ودر عین شایستگی، گوشه ی عزلت برگزیده اند،و متاسفانه سالهاست که دیگر اثری از آنها در ساختارهای مدیریتی جامعه نیست،به عنوان مثال نمونه ای از این مدیران پاک وموفق در عرصه ورزشی میتوان از امثال دکتر دادکان نام برد. که از جمله مدیران لایق و صادقی که هیچ وقت خود را آلوده ی زد وبندهای کثیف و پشت پرده ی ورزش فوتبال ننمود .ویکی دیگر ازاین جنس مدیران پاک وموفق حال حاضردر عرصه ورزش کشتی، رسول خادم میباشدکه در این روزها باهجمه ای از بی مهریها و بی توجهی ها وعدم حمایتها مواجه گردیده است.
در این مبحث میتوان به این مَثَل اشاره نمود، که درفضای غبار آلود نمیتوان دوست و دشمن را ازهم تمیز و تشخیص داد.آنچه از این مَثَل میتوان استنباط نمود، یادآوری این واقعیت تلخ وگزنده است که بعضی از افراد به واسطه ی حسادتها وغرض ورزیها و همچنین برای تامین منافع خویش،با ورود در چنین فضاهایی، مترصد یک فرصت هستند که به شکلی ناجوانمردانه ،وبا انتقادات مغرضانه و غیر منصفانه دست به تخریب و تضعیف اجتماعی افراد موفق جامعه بزنند،نمونه ی عینی از این انتقادات مخرب را میتوان به استعفای رسول خادم ازریاست فدراسیون کشتی اشاره نمود. که بعضی از دوستان با فرافکنی درچنین موقعیتی، فرصت را مغتنم شمردند واقدام به انتقادات غیرمنصفانه ای زدند که بعضا نشانه هایی ازغرض ورزی و حسادت درآن بسیار مشهود و ملموس بود.وچنین انتقادهایی از طرف کسانی بود که خودشان در عرصه ی مدیریتی گذشته به هیچ وجه دارای کارنامه ی مثبت و موفقی نبودند،وبه جای اینکه دراین مقطع بحرانی با پیشنهادات مفید و سازنده ی خود از رسول خادم در این برهه حساس حمایت نمایند،دست به انتقادات به ظاهر خیرخواهانه اما مخربانه زدند که اساساً جهت تضعیف ساختن موقعیت کنونی وکمرنگ جلوه دادن موفقیت های اخیر رسول خادم در عرصه مدیریتی بود.

به قول هاوارد سُول بکر، که میگوید:
اغلب منتقدین درجهت تضعیف وجه اجتماعی اشخاص، نقاب خیرخواهانه ویا دلگیری از فرد را نشان میدهند،تا انتقاد ویا عمل آنها،شکل وظاهر موجهی به خود بگیرد ونتوان به آن انگ تهمت یا غییت زد،ومعمولا حسادت یا رقابت ناسالم از انگیزه های فرد انتقاد کننده است،که به تضعیف اجتماعی فرد موفق روی می آورند.


واعظان کاین جلوه در فیسبوک و اینستا می‌کنند...

▪️دکتر فردین علیخواه/ جامعه‌شناس

«عزیزم منو یادتون نیست؟ از ترمینال شرق بردمتون تهرانپارس، ظهر بود گلم، عزیزم این پیامو همینطوری فرستادم حالتو بپرسم...من تو کار لباس‌زیر زنانه هستم، سوتین در انواع مدل‌ها، اگه خواستی خبر بده گلم...»

جمله‌های فوق پیام راننده یکی از استارتاپ های شهر به خانم جوانی است که از تاکسی این استارتاپ استفاده کرده بود. یکی از هموطنان این پیام را از طریق تلگرام برایم فوروارد کرد. کنجکاو شدم و عکس‌های پروفایل تلگرام این آقای راننده را نگاه کردم. اگر از موضوع اطلاع نداشتم و کسی عکس‌ها و جمله‌های نابی را که روی آنها نوشته شده بود به من نشان می‌داد و می‌پرسید که به نظر شما این فرد چگونه آدمی است، بی‌تردید می‌گفتم فیلسوف، معلم اخلاق، انسانی عمیق و متفکر است؛ و اگر نمی‌دانستم که در زمان حیات فردریش نیچه؛ فیلسوف آلمانی؛ اینترنت وجود نداشت بی‌تردید می‌گفتم این پروفایل متعلق به خود فردریش نیچه است!

این روزها متفکرنمایی و فیلسوف نمایی سکۀ بازار فضای مجازی شده است، به این معنا که بسیاری از کاربران فضای مجازی به شکل‌های مختلف جمله‌های عمیق و ناب را به‌عنوان معرفی خود در معرض دید دیگران قرار می‌دهند. جمله‌هایی درباره سرنوشت، جهان هستی، یک رویداد مشخص، خدا، مشقّت‌های انسان بودن، در جهل بودن سایر انسان‌ها (به‌جز خود ایشان)، محور هستی بودن انسان (عموماً با عکسی از فردی که بر روی قلۀ کوه ایستاده) و ناچیزشماری دیگران (با عکسی از گلّه گوسفندان). وقتی این عکس‌ها و پیام‌ها را مرور می‌کنیم بی‌تردید به یک نتیجه می‌رسیم: این فرد چه نگاه عمیقی به دنیای پیرامونش دارد. او درباره هستی تأمل می‌کند، تغییرات جهان اطرافش را رصد می‌کند، می‌بیند و نمی‌گذرد، پرسش دارد و جهان و مردمان آنرا عالمانه می نگرد.

حدود چهل میلیون ایرانی فقط عضو شبکه اجتماعی تلگرام هستند. تحقیق دقیقی نکرده‌ام ولی بررسی‌های اولیه‌ام نشان می‌دهد که بخش قابل‌توجهی از این تعداد، خودشان را با این نوع عکس‌ها و جمله‌ها معرفی می‌کنند. اگر اینگونه باشد آیا شما با نتیجه‌گیری من در پاراگراف قبل موافق هستید که بگوییم ما در کل انسان‌های عمیقی هستیم و مدام مشغول تفکر درباره جهان هستی و رفتارهایمان هستیم؟ تصور می‌کنم که شما هم مانند من نسبت به این نتیجه تردید داشته باشید.
برخی از جامعه شناسان معتقدند که امروزه، افراد یک هویت آنلاین online؛ یعنی هویتی که در فضای مجازی در مقابل چشم دیگران قرار می‌دهند و یک هویت آفلاین offline، یعنی هویتی خارج از فضای مجازی دارند. قطعاً وضعیت مطلوب آن است که هویت آنلاین/مجازی آدم‌ها ادامه همان هویت آفلاینشان باشد و با آن تناسب داشته باشد. ولی در بیشتر موارد این اتفاق رخ نمی‌دهد. آنچه در فضای مجازی می‌بینیم ویترینی است که تنها عکس‌های قشنگی از کالاها (و نه خود کالاها) در آن چیده شده است و در پشت آن، اساساً کالایی وجود ندارد. درواقع شاهد هویت‌های فتوشاپی و دستکاری‌شده هستیم. من آنی می‌نمایم که در واقعیت نیستم!

دریکی از نوشته‌هایم اصطلاح «نوکیسگان فرهنگی» را بکار بردم. آدم‌هایی که می‌بینند هم‌اکنون باکلاس بودن به حرف‌های قشنگ زدن است و برای همین پروفایل‌ها یا صفحه‌های اینستاگرامی شان پرشده از جمله‌های قشنگ فیلسوفانه. این پدیده آن‌قدر سکه بازار شده است که کافی است در سایت گوگل عبارت «جمله‌های ناب برای» را تایپ کنید. ایرانیان آنقدر این جمله را در گوگل تایپ کرده‌اند که در ادامه گوگل به شما پیشنهاد می‌دهد: جمله‌های ناب برای استاتوس، جمله‌های ناب برای پروفایل تلگرام، جمله‌های ناب برای بیوی اینستاگرام. حتی کانال‌هایی ساخته شده است که صرفاً برای دیگران این جمله‌های ناب دو سطری را منتشر می‌کنند. هموطنانمان جمله‌های عالمانه را از گوگل کپی copy و سپس در صفحه شخصی‌شان پیست paste می‌کنند؛ و بعید نیست که بسیاری اساساً این جمله‌ها را نفهمند ولی منتشر کنند.

ما شاهد ظهور آدم‌هایی با دانش چهل‌کلمه‌ای یا دوسطری هستیم. درباره همه‌چیز دو سطر می‌دانند. نیچۀ بدبخت دویست صفحه کتاب نوشت و در صفحه آخر آن به جمله‌ای درخشان رسید. نوکیسگان فرهنگی حوصله خواندن آن دویست صفحه را ندارند و فقط جمله صفحه آخر را برمی‌دارند. به همین دلیل هویت‌های آنلاین ما با هویت‌های آفلاینمان تناسبی ندارد. در اینترنت یک‌چیزیم و در زندگی واقعی چیزی دیگر. همه‌چیز در سطح و صفحه‌نمایش اتفاق می‌افتد. این راننده محترم در پروفایل اش جمله‌ای دو سطری درباره حقوق بشر هم داشت! غافل از اینکه مزاحمت برای یک خانم هم مصداقی از نقض همان حقوق بشر است. تظاهر دارد دودمان ما را به باد می‌دهد.
به راستی چرا ابزارهای مدرن در ایران به شکل گیری هویت مدرن نمی انجامد؟
yon.ir/fAnPJ
🔺ارسال نظر: @alikhahfardin
🔺کانال نویسنده: @fardinalikhah


@v_social_problems_of_iran


از «حاجی واشنگتن» تا «سندروم لوور»
(محمد فاضلی – عضو هیئت علمی دانشگاه شهید بهشتی)
✅ اغلب اوقات نشانه‌های بیماری خیلی ساده‌اند، اما بیماری به شدت پیچیده و خطرناک است. بیمار تب ساده‌ای دارد و خسته است، به نظر می‌رسد با استراحت خوب می‌شود؛ اما کمی کندوکاو بیشتر نشان می‌دهد متأسفانه بیمار سرطان دارد. این یعنی بیماری، کل سیستم را درگیر کرده، اما فعلاً در ظاهر ساده‌ای بروز و ظهور یافته است.
✅ نشانه ساده: نماینده‌ای در تلفظ واژه «لوور» ناتوان بوده است. واکنش‌های شدید مردم نشان می‌دهد آن‌ها به چیزی فراتر از نشانه‌ای ساده توجه دارند و درگیر شدن سیستم با پدیده‌ای ناخوشایند را نشانه رفته‌اند. سؤال این است که بیماری چیست؟ آن سرطانی که باید دنبالش بگردیم کدام است؟
✅ بچه که بودیم مد بود برای به رخ کشیدن توانمندی‌های ذهنی و توان یادگیری، اسم پایتخت کشورها را حفظ کنیم. طرف پنج سالش بود و صد اسم پایتخت می‌دانست. یادگیری چیزهایی شبیه اسم پایتخت‌ها فی‌نفسه ارزشی ندارند، اما تمرین نوعی شوق یادگیری بود. آن شوق یادگیری در خواندن همین «آموختنی‌های خرده ریز» بازتاب می‌یافت. هر کس اندکی شوق برای آموختن داشته باشد، و حساسیتی نسبت به گفت‌وگوهای محیط اطرافش در او زبانه بکشد، «آموختنی‌های خُرده ریز» را یاد می‌گیرد. مجلاتی مثل «دانستنی‌ها»، «دانشمند» و حتی طیفی از مجلات زرد هم به این گونه یادگیری‌ها کمک می‌کنند.
✅ وقتی کسی پنجاه سال زندگی کرده و از کنار همه ابزارهای یاد گرفتن «آموختنی‌های خُرده ریز» گذشته، ولی نام موزه «لوور» را نشنیده یا یک بار تلفظ نکرده باشد، نشانه‌ای از میزان شوق خواندن و آموختن است که نظام آموزشی در او برانگیخته: هیچ شوقی.
✅ نشانه ساده ناتوانی در تلفظ «لوور»، و نشناختن لوور - یکی از بزرگ‌ترین و مهم‌ترین موزه‌های جهان - بیماری‌های بزرگ‌تری را هم نشان می‌دهد. گفته شده که نماینده مذکور نائب‌رئیس گروه دوستی پارلمانی ایران و فرانسه هم هست. این بدان معناست که عضویت در این گروه‌ها به عوض آن‌که نشانه شایستگی و توانمندی فرد در موضوع فعالیت گروه باشد، نوعی رانت تقسیم‌شده میان اعضای گروه است. این گروه‌ها ظاهراً کارکردی هم ندارند و بیشتر تمایل اعضای خود برای سفرهای خارجی را بازتاب می‌دهند. اعضای گروه حتی خود را ملزم به دانستن اطلاعاتی کلی درباره کشور مذکور هم نمی‌دانند. باورکردنی نیست، اما آدم یاد فیلم «حاجی واشنگتن» می‌افتد – روایتی از مأموریت حسینقلی‌خان صدرالسلطنه، اولین سفیر ایران در آمریکا، ساخته علی حاتمی، که به‌واقع نوع مواجهه غیرتخصصی ما با سیاست خارجی و شناخت جهان را به تصویر می‌کشد.
✅ نوع شناخت بوروکرات‌ها و سیاسیون ما از جهان را می‌توان با الهام از رخداد اخیر، «سندروم لوور» نامید و آن‌را ادامه «فهم حاجی‌ واشنگتنی» برخی سیاسیون ما از جهان نیز دانست. سندروم لوور، حکایت شوق بوروکرات‌ها و سیاسیون برای سفرهای خارجی، مصرف ظواهر سفر خارجی (نوعی بلعیدن لذت سفر) و در عین حال هضم نکردن و نشناختن جهان است؛ بی‌اطلاعاتی سیاسیون از جهانی که قرار است از پس آن برآیند؛ همان که می‌خواستند آن‌را مدیریت کنند.
✅ «سندروم لوور» نشانه گویایی از ناکارآمدی‌های نهفته در نظام انتخاباتی این کشور نیز هست. کسانی که قرار است فرهیختگانی باشند تا منافع ملی ایران را حفاظت کنند، از شناخت و دانستن چیزهای ساده درباره دنیای امروز ناتوان هستند. نماینده‌ای که امروز هدف طعن‌ها و جوک‌ها قرار می‌گیرد البته خیلی بدشانس بوده است، اما واقعاً معلوم نیست چند نماینده یا بوروکرات دیگر اگر به جای او بودند، همین بلا بر سرشان می‌آمد. نوع سازوکارهای رشد و ارتقای سیاسی در ایران، مستعد پروراندن کثیری از این نوع افراد است، فقط بیچاره بدشانس‌ها بر ملا می‌شوند.
✅ «سندروم لوور» اگرچه ساده، اما نشانه مهمی است درباره کاستی‌های نظام آموزشی، سازوکارهای رشد و ارتقای سیاسیون، شیوه‌های به‌کار گماردن افراد در موقعیت‌های سیاسی و توزیع سمت‌ها بالاخص در عرصه روابط خارجی، و شناختی از جهان که هنوز تا حد زیادی «حاجی واشنگتن»ی باقی مانده است.
✅ عده‌ای شاید بگویند «مسأله را بزرگ نکنید، تلفظ نادرست یک واژه چه ضرری به منافع ملی ایران می‌زند؟» پاسخ این است: «چگونه می‌توانیم به اتکای چنین سیاست‌مدارانی که خود را مکلف نمی‌دانند درباره وظیفه‌ای که بر عهده گرفته‌اند، کلیات را بیاموزند، قرار است با جهانی دائم در حال پیچیده شدن رقابت کنیم؟»
(این متن را اگر می‌پسندید، برای دیگران نیز ارسال کنید.) @fazeli_mohammad


@v_social_problems_of_iran


برسد به دست مداحان مجالس ترحیم

▪️دکتر فردین علیخواه(جامعه‌شناس)

این جمله‌ها حاصل شرکت در چند مجلس ترحیم است: « دختر که بابا نداره یعنی هیچ چی نداره»، « دختر بدون بابا یعنی باغ بدون باغبون، باغ بدون باغبون جز گل پرپر چی داره؟»، « دختر بدون پدر چطوری می خواد زندگی کنه، گلی گم‌کرده‌ام می‌جویم او را»، « وای؛ دیگه بوی بابا توی خونه نیست»، « بعدازاین می گی کجایی بابا، کجایی تا سرمو بذارم روی شونه هات و گریه کنم»، « یتیمی بد دردیه، یتیم باید درداشو به کی بگه» و ...

بیایید با هم موقعیتی فرضی تصور کنیم. یکی از دوستانمان که مجرد است پدر یا مادرش را ازدست‌داده است و ما اتفاقی او را در خیابان می‌بینیم. سرمان را پایین می‌اندازیم تا نشان دهیم که چقدر از این حادثه ناراحتیم. بعد با او وارد صحبت می‌شویم: « تو دیگه بدبخت شدی، بدبخت روزگار، واقعاً می خوای بعدازاین چکار کنی؟ یه کم فکر کردی؟ نه فکر کردی؟ تو دیگه یتیم شدی، یتیم! می‌فهمی من چی می گم؟ تو می دونی یتیم بودن یعنی چی؟ بعد از این می ری خونه تنهای تنها هستی، دیگه تنها و بی‌کسی، همش به درودیوار خیره می شی، مثه دیوونه ها، با خودت حرف می‌زنی، احساس می‌کنی بدبخت‌تر از تو دیگه نیست، هیییییی! دنیا! بیچاره، خیلی دلم واست می سوزه!». جمله‌هایی که در ابتدا از مداحان آوردم نسخه یا شکل دیگری از همین موقعیت فرضی است. درواقع اثر هر دو بر بازماندگان یکی است و آن احساس فقدان تکیه‌گاه، در خود فرورفتن، احساس یأس و ناامیدی است.

تقریباً در همه جوامع و فرهنگ‌های دنیا، وقتی فردی یکی از وابستگان خود را از دست می‌دهد اطرافیان اش تلاش می‌کنند تا با جمله‌ها و رفتارهایشان، امید او را به زندگی تقویت کنند و زمینه آن را فراهم نمایند تا به شرایط عادی زندگی بازگردد. درواقع « دلداری دادن» یکی از مکانیسم‌های شناخته‌شدۀ اجتماع در مقابل افرادی است که سوگوارند. این امر چندان نیازی به اثبات ندارد. معمولاً همه ما به هنگام ورود به یک مجلس ترحیم، ضمن دست دادن با سوگواران، جمله‌هایی حاکی از سلامتی، طول عمر باعزت، صبر برای بازماندگان، و آرزوی رحمت الهی برای متوفی می‌نماییم. در کل جمله‌ها مثبت، و بیانگر تداوم زندگی است.

جدای از فرهنگ عمومی، امروزه در کشورهای توسعه‌یافته، روش‌های مختلفی برای کمک به اطرافیان و وابستگان فرد متوفی بکار گرفته می‌شود. هدف اصلی از به‌کارگیری این روش‌ها، کمک به وابستگان متوفی برای بازگشت به زندگی عادی و کسب امیدواری در طول زندگی است. چون فرض بر آن است که؛ برای مثال؛ درگذشت پدر یا مادر ممکن است شوکِ شدیدی بر فرزندان وارد آورد و درنتیجه لازم است تا با به‌کارگیری مکانیسم‌های مختلف، از شدت این شوک کاسته شود.

متأسفانه در بسیاری از مداحان این ذهنیت وجود دارد که درآوردن اشک حاضرین به هر قیمتی و با توسل به هر جمله‌ای، تضمین‌کننده رونق کسب‌وکار آنان و معیار موفقیت آنان در این شغل است. ولی بدیهی است که آنان نه در راستای فرهنگ عمومی ایرانی ؛ که تلاش می‌کند به بازماندگان متوفی دلداری دهد؛ و نه در راستای یافته‌های علوم جدید و نه همگام باتجربه دنیای جدید گام برمی‌دارند. آنان گویی به هیچ‌چیز جز اشک حاضرین فکر نمی‌کنند. آنان درواقع مداح اشک‌اند تا مداح امید!
مداحان عزیز مجالس ترحیم. به بازماندگان متوفیان امید به زندگی تزریق کنید. یادآوری مصیبت به مصیبت دیده هنر نیست.

🔺کانال: @fardinalikhah
🔺ارسال نظر: @alikhahfardin

@v_social_problems_of_iran


📜زبان استعاری و بینش جامعه‏ شناختی اِروینگ گافمن
✍️علی یعقوبی چوبری
عضو هیات علمی گروه علوم اجتماعی دانشگاه گیلان

📌 لینک مقاله 👇👇👇
https://jsr.ut.ac.ir/article_63433.html

💠@v_social_problems_of_iran
در صورتی که عنوان مقاله، موضوع مورد علاقه یا حوزه تحقیق دوستانتان می باشد، برای آنان نیز ارسال نمائید


📜واکاوی موانع فرهنگی توسعه سیاسی در ایران (عصر پهلوی دوم)
✍️محمد حیدرپورکلیدسر 1؛ منصور وثوقی2؛ باقر ساروخانی3؛ مصطفی ازکیا4
1دانشجوی دکتری جامعه شناسی فرهنگی علوم و تحقیقات، دانشگاه آزاد اسلامی،تهران، ایران
2استاد و عضو هیئت علمی واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران (نویسنده مسئول)
3استاد و عضو هیات علمی واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران
4استاد و عضو هیئت علمی، واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد اسلامی، تهران، ایران


📌 لینک مقاله 👇👇👇
http://www.jccs.ir/article_58496.html

💠@v_social_problems_of_iran
در صورتی که عنوان مقاله، موضوع مورد علاقه یا حوزه تحقیق دوستانتان می باشد، برای آنان نیز ارسال نمائید


📜بررسی استراتژی‌های مبارزه و مقاومت فرهنگی گروه‌های اجتماعی فرودست در برابر سیاست‌های فرهنگی اقتدارگرایانه حکومت پهلوی: با تأکید بر مفهوم هراس اخلاقی
✍️آرمین حامدی نژاد 1؛ نیلوفر مسجدی زاده2
1دانشجوی دکترای جامعه شناسی فرهنگی دانشگاه علامه طباطبایی
2دانشجوی دکتری جامعه شناسی فرهنگی دانشگاه علامه طباطبایی

📌 لینک مقاله 👇👇👇
https://jsr.ut.ac.ir/article_63432.html

💠@v_social_problems_of_iran
در صورتی که عنوان مقاله، موضوع مورد علاقه یا حوزه تحقیق دوستانتان می باشد، برای آنان نیز ارسال نمائید


📜سکنی گزیدن در کلان‏شهر تهران
✍️سیاوش قلی پور 1؛ محسن قلی پور2
1استادیار گروه جامعه شناسی دانشگاه رازی
2دانشجوی کارشناسی ارشد انسان شناسی دانشگاه تهران

📌 لینک مقاله 👇👇👇
https://jsr.ut.ac.ir/article_63431.html

💠@v_social_problems_of_iran
در صورتی که عنوان مقاله، موضوع مورد علاقه یا حوزه تحقیق دوستانتان می باشد، برای آنان نیز ارسال نمائید


📜مقایسه نقش رضاشاه و آتاتورک در توسعه سیاسی ایران و ترکیه
✍️محمد فرهادی 1؛ علی کاظمی2
1استادیار گروه جامعه شناسی دانشگاه رازی
2دانشگاه تهران

📌 لینک مقاله 👇👇👇
https://jsr.ut.ac.ir/article_63430.html

💠@v_social_problems_of_iran
در صورتی که عنوان مقاله، موضوع مورد علاقه یا حوزه تحقیق دوستانتان می باشد، برای آنان نیز ارسال نمائید


📜گونه‌شناسی ایستارهای معرفتی دانشجویان نسبت به دین؛(مطالعه موردی دانشجویان دانشگاه‌های تهران و شریف)
✍️صابر جعفری کافی آباد 1؛ محمد سیدغراب2
1دانشجوی دانشگاه تهران
2فارغ‌التحصیل ارشد جامعه‌شناسی از دانشگاه علامه طباطبایی (ره)

📌 لینک مقاله 👇👇👇
https://jsr.ut.ac.ir/article_63428.html

💠@v_social_problems_of_iran
در صورتی که عنوان مقاله، موضوع مورد علاقه یا حوزه تحقیق دوستانتان می باشد، برای آنان نیز ارسال نمائید


از فینگرفود تا اژدر زاپاتا

▪️دکتر فردین علیخواه/جامعه‌شناس
غذا فقط غذا نیست. غذاها ازنظر اجتماعی ارزش‌گذاری می‌شوند و وجهه‌ای اجتماعی دارند. در جامعه ایرانی املت با جوجه‌کباب، خورش قیمه با باقالی‌پلو با ماهیچه ، قورمه‌سبزی با بوقلمون شکم پر یکسان نیست. به همین دلیل گاهی اوقات حرمت مهمانی را که دعوت کرده‌ایم در نوع غذایی که برای او تهیه می‌کنیم نشان می‌دهیم. البته در سال‌های اخیر علاوه بر نوع غذا، تعداد و تنوع آن نیز اضافه شده است. در برخی از کشورهای خاورمیانه میزان روغن موجود در غذا هم نشانه احترام به مهمان است. هر چه روغن بیشتر باشد یعنی منزلت مهمان نزد میزبان بیشتر است.

غذا در حکم یک ویترین است. ما گاهی اوقات با غذا، سبک زندگی‌مان را به رخ می‌کشیم. درست است که همه ایرانیان کم‌وبیش غذاهای مشترکی طبخ می‌کنند ولی طبخ غذاهای جدیدی که بیانگر آشنایی میزبان با زندگیِ مد روز باشد می‌تواند برای او پرستیژ اجتماعی به همراه آورد. غذاها می‌توانند به ما تمایز اجتماعی بدهند. می‌توانند گواهی بدهند که ما به سبک‌های جدید زندگی تعلق داریم. جلزوولز استیک سنگی، هم می‌تواند نشانه‌ای از طبقه اجتماعی و هم نوگرایی میزبان باشد.

غذاها با موضوع مردانگی و زنانگی هم پیوند دارند. مثلاً چلوکباب در مقایسه با خورش سبزیجات عمدتاً غذایی مردانه تلقی می‌شود. این مسئله در همه فرهنگ‌ها کم‌وبیش وجود دارد. سالاد برای برخی از زنان به‌عنوان یک وعده غذایی کامل تلقی می‌شود و این در حالی است که برای بیشتر مردان سالاد به‌عنوان یک مکمل، در کنارغذای اصلی به شمار می‌رود. درجایی می‌خواندم که در امریکا، دختری در اولین ملاقات برای آشنایی با پسری در رستوران، استیک سفارش می‌دهد که غذایی مردانه است تا بدین‌وسیله به پسر این پیام را بدهد که دختری خاکی و متواضع است و افاده‌ای نیست! برخی مردان با نوع غذایی که انتخاب می‌کنند می‌خواهند مردانگی خود را به رخ بکشند. معمولاً کباب‌ها چنین کارکردی دارند. البته غذاهایی هم وجود دارند که جنسیتی نیستند و هم زنان و هم مردان به آن علاقه‌مندند.

گسترش وسایل ارتباط‌جمعی و آگاهی از سایر فرهنگ‌ها، می‌تواند غذاهای جدیدی را وارد سفره‌ها کند. در سال‌های اخیر شاهد رشد غذاهای مینیاتوری یا فینگرفود(غذاهایی که با دو انگشت می‌توان آن‌ها را از بشقاب برداشت) هستیم. گاهی اوقات انگار جامعه هم با خودش لج می‌کند و یا در برابر پدیده‌های جدید واکنش نشان می‌دهد. چون در مقابل، شاهد غذاهای شکم‌پرکن و حجیم هم هستیم! گویی وقتی‌که فینگرفود می‌آید بخشی از جامعه هم تصمیم می‌گیرد لج کند و به سراغ اژدر زاپاتاها ، کباب متری‌های بناب و ساندویچ کثیف‌ با "نون اضافه" برود. گویی مدیریت بدن برای چاق نشدن و اتخاذ رژیم‌های سخت لاغری، واکنش‌های ضد خود را نیز دامن می‌زند.

در سال‌های اخیر، علاوه بر کیفیت، دیزاین یا تصویر غذاها هم مهم شده‌اند. حتی غذاهای سنتی هم به شکل تزئین شده در سفره‌ها قرار می‌گیرند. تزئین هایی که در گذشته عمدتاً بر روی سالادالویه انجام می‌شد این روزها حتی بر روی فسنجان هم اجرا می‌شود. این روزها غذا فقط برای شکم تهیه نمی‌شود. برای چشم، بینی، و حتی برای گوش هم تهیه می‌شود. غذا باید با آدم حرف بزند!

غذاها قدرت هویت‌سازی دارند. شاید بتوان از سلیقه غذایی افراد «خوشه‌های سلیقه» تهیه کرد. مثلاً : « کله‌پاچه، چلوکباب، آبگوشت و حلیم»، یا « سالاد سزار، استیک، سوسیس و تخم‌مرغ» می‌تواند بازگوکننده هویت اشخاص باشد و گرایش سنتی و مدرن آنان را نشان دهد. البته در سال‌های اخیر شاهدیم که آلامدها و فشن ها به طباخی‌ها، و اقشار سنتی نیز به فوت کورت های مراکز خرید بالای شهر می‌روند. نکته جالب آنکه وقتی در سایت گوگل کلمه کله‌پاچه را تایپ می‌کنید گوگل کلمات زیر را به شما پیشنهاد می‌دهد: کله‌پاچه در ونکوور، کله‌پاچه در فرانکفورت، کله‌پاچه در لس‌آنجلس، کله‌پاچه در پاریس، کله‌پاچه در ملبورن! این یعنی آنکه ایرانیان ساکن این شهرها مدام کلمه کله‌پاچه را در گوگل جستجو کرده‌اند!

گاهی اوقات غذا برای توهین و تحقیر دیگران بکار می‌رود. عدم مدارا یا تساهل اجتماعی را از قضاوت‌های اجتماعی درباره غذاهای سایر اقوام و ملل می‌توان درک کرد. اطلاق تعابیری مانند « کله ماهی‌خور» یا «سوسمارخور» از آن جمله‌اند.

غذاها قدرت خاطره سازی و خاطره بازی دارند. غذای مادربزرگ، غذای عمه فاطی، ساندویچ‌های اکبر آقا، قورمه‌سبزی مامانِ خدابیامرز از آن جمله اند. بوی غذاها می‌توانند لحظاتی زمان را به حالت تعلیق درآورند و ما را به گذشته های دور ببرند.

✅کانال: @fardinalikhah
✅ارسال نظر: @alikhahfardin

@v_social_problems_of_iran

yon.ir/CInSr


زن اگرپرنده آفریده می شد، حتما "طاووس"بود.
اگرچهار پا بود، حتما "آهو"بود.
اگرحشره بود، حتما "پروانه"بود.
او انسان آفریده شد، تا خواهر و مادر باشد و عشق...

زن چنان بزرگ است که اشرف موجودات خداست.
تا حدی که یک گل، او را راضی می کند،
و یک کلمه، او را به کشتن می دهد.

پس ای مرد، مواظب باش،
زن ازسمت چـــپ، نزدیک به قلبت ساخته شده، تا او را درقلبت جا دهی.
شگفت انگیز است!

زن درکودکی درهای برکت را به روی پدرش می گشاید،
درجوانی دین شوهرش را کامل می کند،
و هنگامی که مادرمی شود، بهشت زیر پای اوست.
قدرش را بدانیم...

💝"تقدیم به تمام بانوان ایران زمین"💝

18 اسفند روز زن مبارک

@v_social_problems_of_iran


باید بسوزند و بسازند

✅در خبرها خواندم که کبرا رحمتی، زن سالمندی که در جریان انتخابات، با قدی خمیده و درحالی‌که با یک چهارپایۀ پلاستیکی به سمت صندوق رأی می‌رفت از نعمت یک ویلچر برقی برخوردار شده است. در زمان انتخابات؛ عکس او در گروه‌های زیادی بازنشر شد. آن عکس باعث شد تا رئیس‌جمهور هم با او دیدار کند. به‌طور یقین من از شنیدن خبر ویلچر برقی خوشحال می‌شوم. به‌هرحال یک نفر نجات‌یافته است. ولی متأسفانه خوشحالی‌ام دقایقی بیش دوام نمی‌آورد.
✅رسانه‌ها نوشتند که کبرای عزیز به خاطر سال‌ها شالی‌کاری این‌چنین خمیده شده است. از شما چه پنهان. مادربزرگ گیلانی من هم به همین دلیل قدش خمیده است. او حتی به‌درستی راه هم نمی‌تواند برود. می‌دانم که زنان سالمند دیگری هم در گیلان و مازندران زیر بار شرایط سخت شالی‌کاری قامتشان این‌گونه خمیده شده است. من درباره همان زنانی حرف می‌زنم که عکس‌هایشان در کتاب‌های اطلس « ایران من»؛ روی کاغذهای درجه‌یک و با رنگ‌های سرخ و بنفش و سبز و قرمز در معرفی گیلان و ایران به جهانیان چاپ می‌شود. همان زنانی که تلویزیون نشان دادن تصویر آنان را با یک موسیقی شاد گیلانی یا مازندرانی همراه می‌کند، همان زنانی که مسافران وقتی از جاده، و از پشت شیشه و البته هوای خنک کولرگازی به لباس‌های رنگی آن‌ها نگاه می‌کنند می‌گویند« آخی؛ چقد قشنگن اینا». متأسفانه به این زنان همیشه از همین فاصله نگاه می‌شود و کسی از نزدیک آن‌ها را نمی‌بیند. آنان فقط روی کاغذهای گلاسه کتاب‌های «جغرافیای ایران‌زمین» یا «سرزمین و مردم ایران» قشنگ‌اند.
✅پرسش آن است که آیا در این کشور شرط برخورداری از خدمات رفاهی سازمان‌های دولتی باید منوط به شانس باشد؟ یعنی تا دوربینی از پیرزنی؛ آن‌هم در زمان انتخابات؛ عکسی نگیرد و این عکس بین مردم پخش نشود نباید در زمان‌های معمول سال، طبق قواعد و شرایطی، امکاناتی در اختیار این سالمندان (که تعدادشان هم کم نیست) قرار گیرد؟ به‌راستی چرا برخورداری از امکاناتی این‌چنین باید به شانسِ دیده شدن وابسته باشد؟
✅پرسش دوم آن است که با وجود این‌همه پیشرفت در تکنولوژی، آیا این منصفانه است که در سال 2017، زنان کشورمان به روش نیاکان خود در صدها سال قبل نشاکاری(برنج) کنند؟ هم‌اکنون این زنان برای کاستن از آثار سوء گل‌ولای، زالو و در کل رطوبت، هفت هشت لایه جوراب ضخیم می‌پوشند ولی کیست که نداند این‌ها فایده‌ای نداشته و تقدیر بیشتر آنان قدِ خمیدۀ کبرا رحمتی است با این تفاوت که کبرای نازنین شانس آورد که یکی از او عکس گرفت. آنان که این شانس را ندارند باید بسوزند و بسازند!
دکتر فردین علیخواه-جامعه شناس

🔺آدرس کانال: @fardinalikhah
🔺ارسال نظر: @alikhahfardin

@v_social_problems_of_iran

yon.ir/pep48


واکاوی اگزیستانسیالیستی پدیده مرگ، درجامعه صنعتی امروز…!!!!

فرشاد میرزایی ( دانشجوی کارشناسی ارشد جامعه شناسی)
انسان امروزی درمواجه با چالش های زندگی هرچیز معمولی را به خود می پذیرد وبه آن می اندیشد وحتی آنرا تغییر میدهد، و زمانی که ازآن خسته شد آنرا رها می سازد وبدنبال سوژه ی تازه ای میرود.
اما انسان کنونی عصر مدرنیته هنوز نتوانسته است اندیشه مرگ ونیستی را از وجودش برهاند وبا ماهیت خشن بودن و بیرحم بودن این پدیده نتوانسته کنار بیاید. چونکه انسان امروزی دچار یک نوع فراموشی خودآگاهی از مرگ گردیده است وچنین انسانی بعلت غرق شدن در تجملات ومادیات دنیوی،دائما در ضمیر ناخودآگاه خویش مرگ را پس میزند.و فقط مرگ دیگران است که گاهی ما را از خواب نامیرا بودن خویش بیدار میسازد ودرچنین مواقعی است که ازمواجه باآن دچار ترس و وحشت میشویم .واین مرگ نیست که از آن درهراسیم بلکه فکرآن است که باعث هراس واضطراب همیشگی مااز پدیده ی مرگ میشود.
این یک حقیقت است که ما زندگی را دوست داریم ،نه به این خاطر که به زیستن عادت کرده ایم،بلکه بدین خاطر است که به دوست داشتن عادت کرده ایم .ودل کندن از دلبستگیها ودل مشغولیهای زندگی برای ماانسانها دشوار است .به تعبیر کامو؛ مرگ چاره ناپذیرترین چالش و مساله هستی زندگی بشری میباشد وانسان امروزی بعلت دلبستگیهای روز افزون زندگی مادی،وزنجیره حرکات بیهوده خود،اسیر سرنوشت مصیبت بار بیهودگی و پوچی شده که خود رقم زده است .واین تراژدی همیشگی انسان سرکشی است که به جهت خودنمایی عینیت یافتگی تکنولوژیکی درسبک مدرن، روز به روز به از لحاظ اخلاقی به سوی اضمحلال وفروپاشی پیش میرود. و انسان آفت زده از لذتها و دلخوشیهای دنیوی، دائما درحال انکار همیشگی مرگ است.
از نظر متفکران فلسفه ی اگزیستانسیالیست،پدیده ی وجودی مرگ مهم است نه پدیده ی طبیعی آن…؛ و مرگ فقدان وجود آدمی است. وبه زعم آلبرکامو،انسانهایی که در لذتها وآلودگیهای پوچ زندگی فرو میروند،اندیشه مرگ در آنها طعمه نیستی میشود وهرچقدرلذت بیشترشود فعالیت روح را میکُشد.انسان تا زمانی که برترس از مرگ غلبه نکرده باشد آزادی ندارد واگر مرگ نبود تصور کن چقدر تحمل زندگی جاودان برای آدمی سخت تر ودردناکتر میگردید.امادر مواجه با مرگ باید آنقدر توانا شد که شجاعانه وبدون اضطراب بمیری،بی هیچ تلخی…؛
با تمام این تفاسیر وحشت از مرگ درهرکسی هست وچنان عظمتی دارد که بخش قابل ملاحظه ای از انرژی زندگی صرف انکار آن میشود.باآنکه همه روزه انسانها مرگ دیگران را بارها به چشم خود می بینند با این حال آنچنان غرق در لذتهای جسمانی و دیگر زرق وبرق های فانی وزودگذر زندگی شده اند که گویی تاابد زنده هستند.وکامو در این باره چه زیبا بیان نموده است که، چگونه می توان به این مردم بی روح ثابت نمود که هرگز ممکن نیست تقدیر مردگان از صفحه زندگی زنده ها محو شود…!!!
باید اذعان داشت یکی از پیامدهای جوامع صنعتی در عصر مدرنیراسیون؛بخاطر به وجود آمدن سبک های جدید و تفریحات وسرگرمیهای متنوع وهمچنین دلمشغولیهای فراوان در زندگی کنونی،باعث یک نوع فراموشی از مرگ در بین افراد جامعه مدرن شده است .وبراین اساس اهمیت مساله ودغدغه ی مرگ از اولویت های اصلی
ذهنیتی انسان امروزی ازجهاتی خارج گردیده و یا بسیار کمرنگ شده است.
فروید میگوید،دراصل هیچ فردی مرگ خویش را باور ندارد هریک ازما در ناخودآگاه خود به جاودانه بودن خویش معتقدیم،وآیا بهتر نیست مرگ را در واقعیت وفکر همیشگی خود قرار دهیم واهمیت بیشتری برای این نگرش ناخودآگاه نسبت به مرگ قائل شویم…!!!
بااین اوصاف باهرتیک تیک ساعت پیمانه ی عمر آدمی لبریزتر میگردد،آنهم درحالیکه دائما میکوشیم از آن بگریزیم درصورتی که هستی انسان روبه مرگ است ،وانسان برای تاب آوردن درمواجه با اضطراب مرگ،ناگزیر است همزیستی بانیستی رابپذیرد،چونکه انسان امروزی در برابر مرگش خیلی تنهاست ،وآنچه که قابل تامل وتوجه می باشد این است که ما انسانها مرگ دیگران را حقیقی وواقعی قلمداد می نماییم ولی مرگ خودمان راصرفا واقعه ای بیرونی که شاید در دوردست ها رخ بدهد تصور مینماییم.
وهیچ وقت نمیخواهیم ذهنیت خودرا با تصور واندیشه ی دردناک مردن مشغول ومعطوف سازیم.
به قول نیچه،برای جاودانه شدن باید بهای سنگینی پرداخت وانسان باید تازمانی که زنده است چندین بار بمیرد.وزمانی جاودانه هستی که مردم گمنام نیز تورادوست داشته باشند.وشاید آنچه را که ما،مرگ می نماییم زندگی باشد، وآنچه راکه زندگی می نماییم مرگ باشد.
باید خاطرنشان ساخت برای انسان گرفتارجامعه کنونی تنها پدیده ی مرگ میتواند تلنگری باشد که بتواند لااقل اندکی او را ازآفت روزمره گی زندگی رهاسازد.وآنچه مسلم است، روزی همه ی ما میمیریم وهمانطور که شادیها ودلخوشیها ودیگر ناکامیها جزو لاینفک زندگی بشر میباشد .مرگ نیز غیرقابل انکارترین پدیده و واقعیت اجتماعی زندگی بشری می باشد…!


📜تغییرات ساخت اجتماعی بازار تهران
✍️ مژگان حسینی قمی
دانشجوی دکتری مسائل اجتماعی ایران دانشگاه شهید بهشتی
📌 لینک مقاله 👇👇👇

https://csr.basu.ac.ir/article_929.html

💠@v_social_problems_of_iran
در صورتی که عنوان مقاله، موضوع مورد علاقه یا حوزه تحقیق دوستانتان می باشد، برای آنان نیز ارسال نمائید

20 last posts shown.

1 771

subscribers
Channel statistics