یاوه!


Channel's geo and language: not specified, not specified
Category: not specified


https://t.me/BiChatBot?start=sc-387444-3Zd8pG6
ناشناس☝🏻

Related channels

Channel's geo and language
not specified, not specified
Category
not specified
Statistics
Posts filter


Forward from: دهه هشتادیا
‏یکی از راه های مناسب برای قطع ارتباط با من اینه که صبر کنی تا من بهت پیام بدم.

@Dhei80 Mazyar


و کاش شنبه ها می‌مردم.


کاش جمعه ها ناشنوا می‌شدم.


روی مایع ظرفشویی نوشته هنگام مصرف از دستکش استفاده کنید ؛ ولی من با اون مایع خود دستامو می‌شورم:)))


جدا نگه داشتن عفت کلام این روزا برام سخته😑


برعکس بهارا که چند ساله بهاری نیست
پاییز هنوز با ماست ، پاییز شعاری نیست

پاییز هنوز سرخه ، پاییز هنوز زرده
مثل یه درخت سبز با ریشه ی تب کرده

این فصلو که می‌شناسی ، می‌خنده و می‌باره
احوالشو می‌بینی ، معلومه جنون داره

دیوونه ی دیوونه ست ، زنجیریِ زنجیری
یا حالتو می‌گیره ، یا حسشو می‌گیری

یه تلخیِ شیرینه ، یه حسرتِ با لذت
یه دوره ی ممنوعه ست ، یه لذتِ با حسرت

پاییز هنوز فصلِ روزای پریشونه
پاییز هنوز با ماست، برگاش تو خیابونه
...
🖋افشین یداللهی


جدا زندگی چقدر چیز مسخره ایه...


جیزز کرایست 1
یا ابلفضل 0


از لحاظ وضعیت روانی🚶🏻‍♀




Forward from: @BiChatBot
‌ ‌ ‌‌‌ ‌
مگه باید اهمیت بدیم؟


کلا چنل شلوغ می‌شه کامنتا باز شن
ولی کامنتای @maahisongs بازه‌.
پاشین بیاین اون ور🤝


نه که خیلی اهمیت می‌دین🚶🏻‍♀


Forward from: @BiChatBot
‌ ‌ ‌‌‌ ‌
کامنتا رو باز نمیکنی؟


بله:)))


Forward from: @BiChatBot
‌ ‌ ‌‌‌ ‌
متن آخر کار خودته؟؟؟


Forward from: ᵀʰⁱⁿᵍˢ ᵃ ᵗʳᵒᵘᵇˡᵉᵈ ᵐⁱⁿᵈ ˢᵃʸˢ ᵃⁿᵈ ᵃ ᵇʳᵒᵏᵉⁿ ᵖᵉⁿ ʷʳⁱᵗᵉˢ
بیشتر مواقع یه تیکه کاغذ جلومه و یه خودکار توی دستم. یا دارم یه چیزی می‌نویسم، یا تلاش می‌کنم نظم سفید کاغذو خط خطی کنم. مغزم شلوغه. پر از صداست. از بین حرفایی که به گوشم می‌خوره، کلمات واضح رو جدا می‌کنم و می‌نویسم. زیاد طول نمی‌کشه که کاغذ می‌شه نسخه مکتوبِ یه بخش از ذهنم. بعد که جمله هامو می‌خونم یا گریه م می‌گیره یا می‌زنم زیر خنده. احتمال اولی بیشتره. دیشب که دلم به حالِ زارِ مغزم می‌سوخت؛ یازده تا قطره اشک چکید روی کاغذ. شمردمشون. می‌خواستم یادم بمونه چرا گریه کردم. دور قطره ها رو خط قرمز می‌کشم. حالا منم و یازده تا صحنه جرم.
قاتل یکی دیگه ست و کارآگاه و قاضی منم. عامل و علتو کشف می‌کنم ولی توان حکم دادن ندارم. تا پله آخر می‌رم و زورم به بالا رفتن نمی‌رسه. از بی عرضگیم خنده م می‌گیره و صحنه جرم می‌شه دوازده تا.


دیشب تو آسانسور خوابگاه یه دختره باهام سوار شد که از صدای نفس کشیدنش مشخص بود بغضشو نگه داشته.
دستاشو مشت کرده بود. سرشو گرفته بود بالا تا از انفجار جلوگیری کنه.
پیاده که شدم بغضش شکست و صداش به گوشم رسید.
خواستم از اینجا بگم منم همینطور ، دختر...
منم همینطور...




دوباره صبح شد که😭

20 last posts shown.

70

subscribers
Channel statistics