من داشتم زندگي کوفتیم رو یجوري میگذروندم
من حواسم پرت هیچ چشمي نشده بود..
من هیچوقت دلم با صداي خنده هیچکس نلرزیده بود..
من واسه بودن یه نفر توو زندگیم به آب و آتیش نزده بودم
من خودم بودم و خودم..
تو یهو از کجا پیدات شد؟
چرا یادم دادی دوست داشتنُ؟
چرا با دستات آرومم کردی؟
چرا یجوري خندیدي که قبل از تو هیچکس برام اونجوري نخندیده بود؟
چرا ؟
من حواسم پرت هیچ چشمي نشده بود..
من هیچوقت دلم با صداي خنده هیچکس نلرزیده بود..
من واسه بودن یه نفر توو زندگیم به آب و آتیش نزده بودم
من خودم بودم و خودم..
تو یهو از کجا پیدات شد؟
چرا یادم دادی دوست داشتنُ؟
چرا با دستات آرومم کردی؟
چرا یجوري خندیدي که قبل از تو هیچکس برام اونجوري نخندیده بود؟
چرا ؟