آسنترا


Гео и язык канала: не указан, не указан
Категория: не указана



Гео и язык канала
не указан, не указан
Категория
не указана
Статистика
Фильтр публикаций


انگار که همون اولش موسیقیِ پس‌زمینه‌ی زندگیمو انتخاب کرده باشن و بگن حالا برو برای به این موسیقی اومدن، زندگی کن.


ما ریشه‌‌هایی هستیم که بدونِ اراده‌ی خودمون و با اولین نفسی که توی این ‌دنیا کشیدیم، برامون انتخاب شده.


آدم هرچقدرم تلاش کنه تغییر کنه، هرچقدرم خودشو دور کنه؛ بازم برمی‌گرده به ریشه‌ش.
حالا هی بهم بگن که می‌تونی تاثیر خانوادتو تو تصمیماتت کم کنی، ازشون دور شی، می‌تونی رفتار و روشِ خودتو پیش بگیری... شاید برای چندروز، چندهفته یا چندماه بتونم وانمود کنم میشه؛ اما برای من نشده. تا الان هرجا رفتم، هرکاری کردم، هرمسیری رو برای خودم انتخاب کردم، بازم ریشه‌ی محکمی که با اعماقِ وجودم یکی شده، منو کشیده سمت خودش.
من میرم به سمتِ خودم شدن، خودم‌ رو زندگی کردن و باز چشمام‌ رو باز می‌کنم و می‌بینم همونجای قبلی‌ام. این ریشه رو نمی‌شه خشکوند، نمی‌شه کم‌رنگش کرد و نمی‌شه نادیده گرفتش...


چیزی که منو اذیت کرد نداشتن‌ات نبود، توهمِ داشتن ‌و کوبیده شدنِ واقعیتِ نداشتن‌ات توی صورتم بود.




تو رو توی دستام نگه‌داشتم. فکر کردم تو رو توی دستام نگه‌دارم تا مالِ من شی. مثلِ تمومِ وقتایی که دستمو از ماشین می‌بردم بیرون و هوارو می‌گرفتم تو دستم. یه تیکه از اونجا رو برمی‌داشتم توی دستام تا برایِ همیشه نگهش دارم، تا اون‌لحظه همیشه مالِ من باشه. تو رو توی دستام نگه داشتم. مثلِ تمومِ هوایی که فکر می‌کردم تویِ مشتم جمع می‌شه و می‌تونم برایِ خودم داشته باشمش. تو رو همیشه در عینِ نداشتن، تویِ دستام داشتم‌ات.


کاش دستم می‌رسید که دستت‌و بگیرم. بگم بشین و به من گوش کن. بشین و به من نگاه کن. من الان می‌خوام تو من‌و ببینی. من الان می‌خوام من‌و بشنوی. نادیده‌م نگیر. از من دست نکش. از اون اتاق نرو بیرون. بدونِ اینکه به پشتِ سرت نگاه کنی درو نبند. نرو. نگام کن. منو بشنو. دستی که هیچ‌وقت نگرفتی و همیشه به سمتت دراز بوده رو پس نزن.


اشک ریختم. به‌خاطرِ تمومِ این سال‌هایی که احساسِ بی‌ارزشی و ناکافی بودن رو با خودم این‌ور و اون‌ور بردم. به‌خاطرِ تمومِ لحظاتی که بقیه ازم تعریف کردن و من باور نکردم. به‌خاطرِ تمومِ لحظاتی که هیچ‌کس نگفت می‌دونم خسته‌ای، خوب از پسش براومدی، آفرین.


مامانم با یه پیامِ عادی تو اینستا شوکه‌م کرد. توی یه روزِ عادی، حدوداً ساعت ۱۲ ظهر، بدونِ هیچ‌دلیلِ خاصی، توی یک‌جمله تمومِ حرفی که تمومِ این ۲۱ سال دلم می‌خواست ازش بشنوم رو شنیدم و اشک ریختم.


Репост из: _Espoir
کاش می دونستم دفعه ی دیگه ای در کار نیست و آخرین بار محکم تر بغلت میکردم.


Репост из: ForElisa
برای بار هزارم. من صبور نیستم، من مجبورم.


بی‌حوصله‌تر از اونی‌ام که برای بقیه توضیح بدم چرا دارم این‌جوری رفتار می‌کنم.




Репост из: _Espoir
سمی ترین رفتاری که نسبت به خودم داشتم این بوده که خیلی وقت ها ترجیح دادم خودم آسیب ببینم، ولی تحت هر شرایطی نذارم افرادی که دوستشون دارم آسیب ببینن.


تموم روز به‌ خودت میگی که حالت خوبه، همه چی بهتر از قَبله و درست میشه. شب بلافاصله بعد از اینکه سرت رو می‌ذاری روی بالشت می‌فهمی که حالت خوب نیست، همه‌چی بدتر از قَبله و درست نمیشه.


نه آوایی، نه رویایی.




Репост из: آن
مسئله اینه که من از اول هم می‌دونستم پایان خوشی نخواهیم داشت ولی نتونستم جلوی خودمو بگیرم و سمتت نیام.


+ به انضمامِ هزاران عکسِ دیده نشده از تمامِ لبخندهایِ واقعی‌ای که زیر آوارِ بی‌شرفی دفن شدند.



Показано 20 последних публикаций.

5

подписчиков
Статистика канала