•⊰┈╼ ◌ #YOONMIN
یونگی کلافه مچ دست جیمینو گرفت
_ چرا ازم فرار میکنی لعنتی؟؟
جیمین سعی کرد دستشو از تو دستای بزرگ یونگی خارج کنه اما یونگی حلقه دستشو محکم تر کرد
جیمین بدون اینکه به چهره مرد نگاه کنه گفت :
_ ولم کن مین یونگی دست از سرم بردار!!
یونگی اخماشو تو هم کشید و با عصبانیت گفت :
_ تا وقتی دلیل این رفتارای یهوییتو ندونم نه. مشکلت چیه دقیقا؟!
جیمین که وزن کلمات روی قلبش سنگینی میکرد به سمتش چرخید و با چشایی که بخاطر بغض تار میدید داد زد :
_ میدونی مشکل چیه؟ مشكل من تویی! مشکل اینجاس که من هیچوقت نخاستم عطر تنت آرامش من باشه نخاستم وقتی میبینمت قلبم تند بتپه نخاستم با چشمای لعنتیت مسحور بشم نخاستم وقتی بم نگاه میکنی لرزش دستامو ببینی
من از این بازیه لعنتی خسته شدم
هیچوقت آرزو نکردم عاشق بشم و الان عاشق توام!!
کاش توعه لنتی یکم بم اهمیت میدادی
کاش به چشمت من بهترین بودم کـ
حرفاش هنوز تموم نشده بود که گرمای لبایی رو روی لباش حس کرد و باعث شد بقیه حرفاشو قورت بده و با بهت به مردی که با ولع در حال بوسیدن لباش بود زل بزنه...
╭╼ ◌
│⊰┈╼ ◌ #Scenario
╰─┈─┈─•⌑•┈─┈─┈╼ ◌
⏤͟͟͞͞
@BTS_VKOOK_ARMY