بالاخره یه نفر از راه میرسه، یه نفر که باعث میشه تمام اخلاق های بدت رو بزاری کنار، یه نفر که باعث میشه صبح ها با لبخند از پنجره اتاقت به آسمون نگاه کنی و شب ها با قلبی پر از عشق و لبخندی که به لب هات چسبیده سر روی بالشت بزاری، بالاخره یه نفر از راه میرسه که کنارش قهوه تلخی که همیشه بنظرت قبلا تلخ و زهرمار بود خوشمزه و شیرین باشه، یه نفر که به امید دیدنش ساعت های درس خوندنت و کار کردنت تند تر سپری بشه؛
بالاخره یه نفر از راه میرسه که تو رو بلد باشه و پروانه ها رو تو سینه ات به پرواز در بیاره.
بالاخره یه نفر از راه میرسه که تو رو بلد باشه و پروانه ها رو تو سینه ات به پرواز در بیاره.