2 Jul, 21:56
تکه سنگ سفید رنگی که توسط فضانوردی از ماه به زمین اورده شده، سنگی که قرار بود روزی هدیه ی فضانورد به معشوقه اش باشد؟
ساعت جیبی طلایی رنگ با زنجیر بلندش که درون جیب کت صاحبش جا خوش کرده بود
جام شرابی با لبه های طلایی رنگ که تضاد زیبایی با مایع قرمز درونش ایجاد میکرد و با حالتی موقرانه کمر باریکش را درمیان دستان پادشاهی قرار داده بود.
اخرین ابنبات نعنایی باقی مونده ته ظرف ابنبات ها
نامه ی عاشقانه ی دستنویس که کاغذش بخاطر اشک های صاحبش برآمده شده بود
گربه ی سیاه رنگی که به روی مبل دراز کشیده بود، چشمان منتظرش را به در دوخته بود و انتظار صاحبش را میکشید.
کفش سفید رنگ اسکی روی یخ که بدنه ان با رگه های طلایی رنگ تزئین شده
شنل سلطنتی خاکستری رنگ با خزه هایی از پوست سمور و طرح های ریز گل های بنفش رنگ
خنجری با تیغه ای کند که خبر از اتفاقاتی که پشت سر گذاشته بود میداد و قلافی که روی ان با جواهرات زمرد و یاقوت تزئین شده بود
قلمی با بدنه ی طلایی رنگ که متعلق به معمار معروفی در زمان خودش بود، به طوری که مردم نمیدانستند زیبایی طراحی ها از معمار منشأ میگیرد یا قلم قدرتی غیر طبیعی داشت؟(برای ارتیست مورد علاقم 3: )
مجسمه ای که در نگاه اول بنظر میرسید از الهه ای یونانی الهام گرفته شده باشه اما معنای عمیق تری پشت نگاه سرد و سنگی اون وجود داشت، چهره ای که خالقش با الهام از معشوقه اش اون رو خلق کرده بود.
آیینه ای با سطحی که کمی کدر بنظر میرسید، خراش هایی به روی سطح شیشه ای اش به جا مانده بود که نشان از کینه ای دیرینه میداد.
رادیویی کهنه که لایه ای از خاک رویش را پوشانده بود، دکمه هایش سالیان سال بود که به حرکت درنیامده بودند و صدایی ازش به گوش نرسیده بود(موهای کوتاهت خیلی بهت میاد)
جاروی جادویی با روبان قرمزی که به شکل پاپیون به روی دسته اش بسته شده بود، متعلق به جادوگری که در افسانه ها گفته میشه پس از مرگش تمام قدرتش رو به جاروش انتقال داده.
لیوان شیشه ای با طرح های ریز توت فرنگی که صاحبش شخصا با علاقه روی ان نقاشی کرده بود
قوری چینی با طرح های گل های سرخی که به روی بدنه اش کار شده بود کنار فنجان های کوچکش در سینی ای جا خوش کرده بود، بخار داغ چای از بینی بلندش در هوا پخش میشد و عطر دلنشینی از خود به جای میگذاشت.( ارت هات واقعا زیبان مایه افتخارمه که توی چلنجم شرکت کردی 3> )
بطری شیشه ای با نامه ای که درون ان قرار گرفته بود بر روی سطح اب دریا شناور بود، مقصدش را نمیدانست و به دنبال کسی که روزی پیدایش کند مسیرش را همراه با موج های دریا پیش گرفته بود.
گردنبندی با پلاک قلبی شکل که از رز کوارتز ساخته شده، در انتهای قفل اون ستاره ای کوچکی که نشانگر نکته مهمی در زندگی صاحبش هست قرار داره. شاید اون رو به یاد معشوقه اش میندازه؟
فنجان قهوه ای که بوی عطرش همانند مواد مخدر هوش را سر میپراند، با طرح گل های رز سرخ رنگی که به روی بدنه اش کار شده بود و تضاد رنگی زیبایی را با تیرگی مایع درونش ایجاد میکرد.
ماهی قرمز کوچکی در برکه که هرشب با انعکاس ماه بر روی آب برکه اش هم صحبت میشد، گویی گمان میکرد دوست تازه ای پیدا کرده است که او را میفهمد.