ایندفعه برای تو نیست. برای آن بومِ نقاشیِ ترک شده در تنهاترین ضلعِ اتاقِ خاطره ها مینویسم که انگار هیچوقت لیاقتِ دوستداشته شدن را پیدا نمیکرد. یا شاید هم برای نقاشـیِ که روزها را با قهوه و شبها را با سیگار و رایحه ی محوِ لیمو سر میکرد و نمیدانست با ذهنی خالی از عشق و قلبی مملو از یأس و دستهای خالی از تو چگونه دست به قلمِ شکسته ی گوشه ی اتاق ببرد.