بچهها جون بدبخت شدم (((==
زینب رفت سر یخچال و بطری الکل رو ریخت داخل سینک ظرفشویی... بعد محتوای داخل بطری رو با سرکهی تخمی عوض کرد👹
مهدی: وای بدبخت شدیم. اون بطری برای پنج شب دیگه جواب میداد.
من: کاش تا آخر تمومش میکردم...
زینب رفت سر یخچال و بطری الکل رو ریخت داخل سینک ظرفشویی... بعد محتوای داخل بطری رو با سرکهی تخمی عوض کرد👹
مهدی: وای بدبخت شدیم. اون بطری برای پنج شب دیگه جواب میداد.
من: کاش تا آخر تمومش میکردم...