Репост из: سنجاقک
✉️ با اولین نگاه خورشید چشمهایت را میگشودی و همراه کتاب و شعر و ترانه آرام به بیرون خانه میآمدی ...
از ایوان و پلهها و آن گل سرخ محبوب عبور میکردی ...
گوشهی باغ، کنار حوض مینشستی و قصه میخواندی. آرام از میان درختان و گلها قدم بر میداشتی و شعرهای کتاب فارسی را حفظ میکردی ...
در هوای مه گرفته و در دل باغی که انبوه سبز جنگل را به خاطر میآورد تو با صدای بلند از حافظ و سعدی و مولانا، از شاهنامه میخواندی ...
آن سالها درختان و گنجشکها و سبزهها و حتی شبنم صبح، هر روز منتظرت بودند ...
تا بیایی و باز هم از قند پارسی کامشان را شیرین کنی ...
مسیری که هر روز روی زمین میپیمودی رفتهرفته به راه باریک و بلندی بدل شد. راه روشنی که یادگار عشق تو بود و معبری زیبا، برای همه کسانی که به دیدار درختان و گلها میآمدند ...
#سنجاقک
@sanjaghakia
✉️ با اولین نگاه خورشید چشمهایت را میگشودی و همراه کتاب و شعر و ترانه آرام به بیرون خانه میآمدی ...
از ایوان و پلهها و آن گل سرخ محبوب عبور میکردی ...
گوشهی باغ، کنار حوض مینشستی و قصه میخواندی. آرام از میان درختان و گلها قدم بر میداشتی و شعرهای کتاب فارسی را حفظ میکردی ...
در هوای مه گرفته و در دل باغی که انبوه سبز جنگل را به خاطر میآورد تو با صدای بلند از حافظ و سعدی و مولانا، از شاهنامه میخواندی ...
آن سالها درختان و گنجشکها و سبزهها و حتی شبنم صبح، هر روز منتظرت بودند ...
تا بیایی و باز هم از قند پارسی کامشان را شیرین کنی ...
مسیری که هر روز روی زمین میپیمودی رفتهرفته به راه باریک و بلندی بدل شد. راه روشنی که یادگار عشق تو بود و معبری زیبا، برای همه کسانی که به دیدار درختان و گلها میآمدند ...
#سنجاقک
@sanjaghakia