انواع تنهایی از نگاه اروین یالوم
تنهایی بینفردی، تنهایی درونفردی و تنهایی وجودی
اروین یالوم روانشناس معروف علاقه خاصی به تعارضات و رنجهای جدانشدنی زندگی دارد. او معتقد است برخی از آسیبها صرفا به واسطهی وجود داشتن و زنده بودن تجربه میشوند. او این رنجها را به چهار دسته تقسیم میکند: مواجهه با مرگ، اضطراب ناشی از مسئولیت، تنها و پوچی. او معتقد است بشر در تمام تاریخ در حال دست و پنجه نرم کردن با این مسایل بوده است و در هر دورهای انسان جواب متفاوتی به آنها داده است. همانطور که گفته شد تنهایی یکی از رنجهای وجودی انسان بوده و هست. از ابتدای تولد تا لحظات پایانی زندگی همیشه این دغدغه با انسان همراه است. در متن زیر به انواع تنهایی از نگاه اروین یالوم پرداخته شده است.
تنهایی بین فردی
معمولاً بهصورت جدا افتادگی و بیکسی تجربه میشود و به معنای دورافتادن از دیگران است. عوامل زیادی در آن دخیل است، مثل انزوای جغرافیایی، فقدان مهارتهای اجتماعی مناسب، احساسات بهشدت متضاد دربارهی صمیمیت یا یک سبک شخصیتی (اسکیزوئید، خودشیفته، استثمارگر یا قضاوتگر) که مانع تعامل اجتماعی راضیکننده است.
تنهایی درونفردی
فرایندی است که در آن، اجزای مختلف وجود فرد از هم فاصله میگیرند. بنابراین تنهایی درونفردی زمانی اتفاق میافتد که فرد احساسات یا خواستههایش را خفه میکند، بایدها و اجبارها را بهجای آرزوهایش میپذیرد، به قضاوت خود بیاعتماد میشود یا استعدادهای خود را بهدست فراموشی میسپارد.
تنهایی اگزیستانسیال یا تنهایی وجودی
افراد اغلب از دیگران و از اجزای خود جدا میافتند، ولی در عمق این جدا افتادگیها، تنهایی اساسیتری وجود دارد که به هستی مربوط میشود، تنهاییای که بهرغم رضایتبخشترین روابط با دیگران و به رغم خودشناسی و انسجام درونی تمامعیار، همچنان باقی است. تنهایی اگزیستانسیال به مغاکی اشاره دارد که میان انسان و هر موجودی دیگر دهان گشوده و پلی هم نمیتوان بر آن زد. همچنین بر تنهاییای اشاره دارد که بسیار بنیادیتر و ریشهایتر است: جدایی میان فرد و دنیا.
جدایی از دنیا که عبارت درستی به نظر میرسد همچنان گنگ و مبهم است. یکی از مراجعانم تعریف روشنی از آن ارائه میکرد. هرگاه رابطه با یکی از افراد مهم زندگیاش به مخاطره میافتاد، دچار حملات دورهای سراسیمگی میشد. وقتی تجربهاش را برایم توصیف میکرد، گفت: فیلم داستان وستساید (کرانهی غربی) رو یادت میآد؟ اونجایی که عاشق و معشوق همدیگرو میبینن و ناگهان هر چیز دیگهای تو دنیا به شکل اسرارآمیزی محو میشه و اون دو تا مطلقاً با هم تنها میمونن؟ خب، این دقیقاً همون اتفاقی هست که توی این حملات برای من اتفاق میافته. فرقش آینه که جز من کسی باقی نمیمونه.
منبع:
کتاب: رواندرمانی اگزیستانسیال
نویسنده: اروین یالوم
ترجمه: سپیده حبیب
@kahrobi
تنهایی بینفردی، تنهایی درونفردی و تنهایی وجودی
اروین یالوم روانشناس معروف علاقه خاصی به تعارضات و رنجهای جدانشدنی زندگی دارد. او معتقد است برخی از آسیبها صرفا به واسطهی وجود داشتن و زنده بودن تجربه میشوند. او این رنجها را به چهار دسته تقسیم میکند: مواجهه با مرگ، اضطراب ناشی از مسئولیت، تنها و پوچی. او معتقد است بشر در تمام تاریخ در حال دست و پنجه نرم کردن با این مسایل بوده است و در هر دورهای انسان جواب متفاوتی به آنها داده است. همانطور که گفته شد تنهایی یکی از رنجهای وجودی انسان بوده و هست. از ابتدای تولد تا لحظات پایانی زندگی همیشه این دغدغه با انسان همراه است. در متن زیر به انواع تنهایی از نگاه اروین یالوم پرداخته شده است.
تنهایی بین فردی
معمولاً بهصورت جدا افتادگی و بیکسی تجربه میشود و به معنای دورافتادن از دیگران است. عوامل زیادی در آن دخیل است، مثل انزوای جغرافیایی، فقدان مهارتهای اجتماعی مناسب، احساسات بهشدت متضاد دربارهی صمیمیت یا یک سبک شخصیتی (اسکیزوئید، خودشیفته، استثمارگر یا قضاوتگر) که مانع تعامل اجتماعی راضیکننده است.
تنهایی درونفردی
فرایندی است که در آن، اجزای مختلف وجود فرد از هم فاصله میگیرند. بنابراین تنهایی درونفردی زمانی اتفاق میافتد که فرد احساسات یا خواستههایش را خفه میکند، بایدها و اجبارها را بهجای آرزوهایش میپذیرد، به قضاوت خود بیاعتماد میشود یا استعدادهای خود را بهدست فراموشی میسپارد.
تنهایی اگزیستانسیال یا تنهایی وجودی
افراد اغلب از دیگران و از اجزای خود جدا میافتند، ولی در عمق این جدا افتادگیها، تنهایی اساسیتری وجود دارد که به هستی مربوط میشود، تنهاییای که بهرغم رضایتبخشترین روابط با دیگران و به رغم خودشناسی و انسجام درونی تمامعیار، همچنان باقی است. تنهایی اگزیستانسیال به مغاکی اشاره دارد که میان انسان و هر موجودی دیگر دهان گشوده و پلی هم نمیتوان بر آن زد. همچنین بر تنهاییای اشاره دارد که بسیار بنیادیتر و ریشهایتر است: جدایی میان فرد و دنیا.
جدایی از دنیا که عبارت درستی به نظر میرسد همچنان گنگ و مبهم است. یکی از مراجعانم تعریف روشنی از آن ارائه میکرد. هرگاه رابطه با یکی از افراد مهم زندگیاش به مخاطره میافتاد، دچار حملات دورهای سراسیمگی میشد. وقتی تجربهاش را برایم توصیف میکرد، گفت: فیلم داستان وستساید (کرانهی غربی) رو یادت میآد؟ اونجایی که عاشق و معشوق همدیگرو میبینن و ناگهان هر چیز دیگهای تو دنیا به شکل اسرارآمیزی محو میشه و اون دو تا مطلقاً با هم تنها میمونن؟ خب، این دقیقاً همون اتفاقی هست که توی این حملات برای من اتفاق میافته. فرقش آینه که جز من کسی باقی نمیمونه.
منبع:
کتاب: رواندرمانی اگزیستانسیال
نویسنده: اروین یالوم
ترجمه: سپیده حبیب
@kahrobi