و او دیگر دنبال این نبود که چطور به حال خوب برسد و حتی حالش را ترمیم کند، نمیخواست ناراحت نباشد و دنبال خوشحالی نبود، جلوی بغض یا اشک را نمیگرفت چون دیگر اشکی نبود، اتفاقن میخواست گریه کند
دیگر دنبال این نبود که ببنید چه کسی او را میخواهد چه کسی دوستش دارد، حتی هربار از آدم ها دور تر میشد,
نه خود به داد خودش میرسید و نه میخواست دیگران کمکی کنند
نشسته بود به امید اینکه شاید زندگی زودتر به پایان برسد.
دیگر دنبال این نبود که ببنید چه کسی او را میخواهد چه کسی دوستش دارد، حتی هربار از آدم ها دور تر میشد,
نه خود به داد خودش میرسید و نه میخواست دیگران کمکی کنند
نشسته بود به امید اینکه شاید زندگی زودتر به پایان برسد.