#پارت28
#پارت_واقعی_رمان
#نبود_لفت_بده
تارا🖤
با در اوردن شورتش و دیدن اون حجم بزرگ زیرش بیشتر ترسیدم
خیلی بزرگ بود
بین پام جا گرفت و روم خم شد و با حلقه هایی که به سینم اویزون کرده بود شروع به بازی کرد
سینم ب شدت درد میکرد بخاطر همین ناخواسته جیغی میکشم از درد و اشکام مثل سیل روون شد
گاز محکمی از لبم گرفت ک اخم بلند شد
نگاهی بهم کرد و گفت : حق نداری لذت ببری
با مالیدن سر ال*تش به دخترونگیم اه بلندی کشیدم که نیشگون بدی از دخترونگیم گرفت
جیغی کشیدم
لرزش بدنم غیر قابل کنارل بود
بدون توجه به حال بدم گفت : خفه خون میگیری توله سگ فهمیدی
با فشاری ک به دخترونگیم داد دستای بستمو مشت کردم
دوباره سر الت بزرگش و به دخترونگیم فشار داد و داخلش کرد
دردش وحشت ناک بود...
با لذت بهم نگاه میکرد و تمام الت بزرگش و داخلم فرستاد
از درد فقط با تمام توانم جیغ میکشیدم
داشتم اتیش میگرفتم
چندبار عقب جلو کرد و التش و بیرون کشید
خون روی التش بکارت ب باد رفتم بود
با لذت بهم نگاه کرد و خون روی التش و سینه هام مالید و گفت : تموم شد...دیگه مال منی توله سگ
باز پایین رفت و با ضرب داخلم کرد
از درد داشتم میمردم و نفس کم اورده بودم
هی خودش و بهم میکوبید و میگفت توله ناله کن واسم...
همش به سینه هام سیلی میزد و گازشون میگرفت
دیگه نمیتونستم تحمل کنم احساس میکردم توی دلم خالی شده
بین پام بی حس شده بود
بالاخره ازم بیرون کشید و روم افتاد
بعد چند دیقه از روم بلند شد و گفت : بهت گفته بودم جیغ و داد نداریم ولی گوش نکردی پس باید تنبیه بشی هرزه...
چشمام سیاهی میرفت و کلمه هرزه تو سرم اکو میشد
همون کلمه ای که پدر و مادرم با فریاد بهم میگفتن
حالا واقعا من یه هرزم که زیرخواب یه نفر دیگه شدم ؟
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
رمان دختر بی گناه
https://t.me/joinchat/AAAAAEtOJTLPqGNS_Wu3Qw
#پارت_واقعی_رمان
#نبود_لفت_بده
تارا🖤
با در اوردن شورتش و دیدن اون حجم بزرگ زیرش بیشتر ترسیدم
خیلی بزرگ بود
بین پام جا گرفت و روم خم شد و با حلقه هایی که به سینم اویزون کرده بود شروع به بازی کرد
سینم ب شدت درد میکرد بخاطر همین ناخواسته جیغی میکشم از درد و اشکام مثل سیل روون شد
گاز محکمی از لبم گرفت ک اخم بلند شد
نگاهی بهم کرد و گفت : حق نداری لذت ببری
با مالیدن سر ال*تش به دخترونگیم اه بلندی کشیدم که نیشگون بدی از دخترونگیم گرفت
جیغی کشیدم
لرزش بدنم غیر قابل کنارل بود
بدون توجه به حال بدم گفت : خفه خون میگیری توله سگ فهمیدی
با فشاری ک به دخترونگیم داد دستای بستمو مشت کردم
دوباره سر الت بزرگش و به دخترونگیم فشار داد و داخلش کرد
دردش وحشت ناک بود...
با لذت بهم نگاه میکرد و تمام الت بزرگش و داخلم فرستاد
از درد فقط با تمام توانم جیغ میکشیدم
داشتم اتیش میگرفتم
چندبار عقب جلو کرد و التش و بیرون کشید
خون روی التش بکارت ب باد رفتم بود
با لذت بهم نگاه کرد و خون روی التش و سینه هام مالید و گفت : تموم شد...دیگه مال منی توله سگ
باز پایین رفت و با ضرب داخلم کرد
از درد داشتم میمردم و نفس کم اورده بودم
هی خودش و بهم میکوبید و میگفت توله ناله کن واسم...
همش به سینه هام سیلی میزد و گازشون میگرفت
دیگه نمیتونستم تحمل کنم احساس میکردم توی دلم خالی شده
بین پام بی حس شده بود
بالاخره ازم بیرون کشید و روم افتاد
بعد چند دیقه از روم بلند شد و گفت : بهت گفته بودم جیغ و داد نداریم ولی گوش نکردی پس باید تنبیه بشی هرزه...
چشمام سیاهی میرفت و کلمه هرزه تو سرم اکو میشد
همون کلمه ای که پدر و مادرم با فریاد بهم میگفتن
حالا واقعا من یه هرزم که زیرخواب یه نفر دیگه شدم ؟
🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤🖤
رمان دختر بی گناه
https://t.me/joinchat/AAAAAEtOJTLPqGNS_Wu3Qw