دستگاه ضبط صدا رو روشن کرد و روی میز گذاشت، انگشتهاش رو میون هم قفل کرد و به زن مقابلش که حال خوبی نداشت نگاه کرد و گفت : "لطفا اتفاقات رو شرح بدین خانم." زن از حالت بیروحش خارج شد و با به یاد آوردن اتفاقات چندساعت پیش چشمهاش پر از اشک شد، با صدای لرزون شروع به تعریف کرد. "مشکلات سلامتیم باعث شد دکترم رو عوض کنم؛ داروهای جدیدی رو گرفتم و یادم رفته بود که از دکتر راجع به تاثیر و یا نوعشون بپرسم. من به داروهای ضد افسردگی حساسیت دارم. سومین روز مصرفم بود، در اتاقش رو باز کردم و پایین تخت نشستم. حال خوبی نداشتم و دیدن صورت غرق در آرامشش موقع خواب من رو عصبانی میکرد، با خودم میگفتم چرا وقتی من این حالت رو دارم اون باید راحت خواب باشه. من هم دلم میخواد بخوابم. و لحظهی بعد دستهام رو روی گردنش گذاشته بودم و داشتم فشار میدادم؛ با چشمهای گشاد شده داشت صدام میکرد و من داشتم از دیدن صورت کبود شدهاش لبخند میزدم. من.. من بچهی خودم رو کشتم." صدای گریههای زن بالا و بالاتر رفت.
◜悲劇的な死 ✦ @Silhouettehouse◞
◜悲劇的な死 ✦ @Silhouettehouse◞